ماتیلدا قدم هایش را تند تر کرد. قلبش در سینه اش به شدت می کوبید. سعی کرد که صدای پاهایش بی صدا باشند. اما این کار تقریبا غیر ممکن بود. با استرسی که داشت، نمی خواست با احتیاط حرکت کند که لحظه ای دیر شود. چوبدستی اش را آماده کرد. نفس عمیقی کشید و به درون کوچه پا گذاشت. ماتیلدا با صدای لرزانی گفت:
- چیکار می کنی گادفری؟
اما گادفری چوبدستی اش را بیرون نیاورد و با بهت به ماتیلدا خیره شد.
- ماتیلدا! چرا چوبدستیتو به طرف من گرفتی؟!
- مگه نباید اینکارو کنم؟ بدون چوبدستی داری به یه بی گناه حمله می کنی؟
گادفری با صدای بلند خندید و بعد گفت:
- تو واقعا اینطوری فکر می کنی؟ فکر می کردم منو باید شناخته باشی! مگه نشنیدی که یه تئاتر قراره برگزار بشه؟
- خب این چه ربطی به تو داره؟
- مرلینو شکر می کنم که کلاه تشخیص داد که تو ریونکلاوی نیستی! دارم تمرین می کنم. اصلا بیا از خود جکسون بپرس!
ماتیلدا نگاهش بر روی فرد ناشناش یا همان جکسون که روی زمین زانو زده بود،خزید.
- خب؟
جکسون گفت:
- خانوم محترم! گادفری و من داریم تمرین تئاتر می کنیم. گادفری سعی داره با بودنش توی تئاتر، محفلی ها رو غافلگیر کنه که اونایی که رفتن سفر رو دوباره به گریمولد برگردونه! بخاطر همین سعی کردیم که آروم بیایم اینجا. اما مثل اینکه با مشکل...
- چرا اینجا؟ و اینکه رد خون برای چیه؟
- اینجا چون نزدیک خونه ی گریمولده و گادفری می خواست که مواظب خونه باشه. البته که آدم بد وجود نداره ولی چون فقط شما توی خونه هستین و همه رفتن مسافرت اینکارو می کنه و اینکه... خون؟! کدوم خون؟!
گادفری هم متعجبانه به ماتیلدا نگاه می کرد. ماتیلدا جلوتر آمد و از گادفری و جکسون گذشت و متوجه شد که رد خون برای آن دو نیست. بلکه آن خون تا دم خانه ی در سمت چپ کوچه و در سه متری آن ها ادامه داشت!
ماتیلدا به سرعت به طرف گادفری و جکسون برگشت و گفت:
- همین الان تمرینو کنار بذارین! ببینم جکسون.... چوبدستی که داری یا اینکه... اصلا جادوگری بلدی؟
- آره. دانش آموز سال چهارم گریفیندورم! چطور منو ندیدی؟!
- الان وقت این حرفا نیست. چوبدستیتونو در بیارین.
گادفری تا حالا ماتیلدا را انقدر جدی ندیده بود پس فهمید که باید موضوع جدی تر از این حرف ها باشد. چوبدستی اش را در آورد و به جکسون هم اشاره کرد.کمی که جلوتر رفتند، گادفری و جکسون متوجه خون شدند. گادفری زیر لب گفت:
- چطوری اینو ندیدم؟
اما بعد این حرف، جلوی خانه رسیده بودند.
Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of

me