هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۷

پنه‌ لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۴:۱۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
از گریمولد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
سلام پروفسور فاست! خوبین؟
۱_آقا من نشستم همینجوری به ابرا نگاه کردم. همینجوری از آخر کلاس نشستم تا خود شب که دیگه تاریک شد ابر نبود، ولی هر چی فکر کردم نتونستم پیشگویی کنم اینا شبیه چی ان. آقا من هی به مغزم فشار آوردم که شاید بفهمم شبیه کدوم غذاست و در آخر با کمک اتاق فرمان به این نتیجه رسیدم که فردای اون روزی که قراره پیتزابباره، پشمک میباره از آسمون. سفید، نرم، زیاد!

۲_ واضحه دیگه! به جز هدفون و دوربین واسه نگاه کردن آسمون که چیز دیگه ای دم دستش نبود! هدفونشو‌که نمی تونست پرت کنه چون هدفون=جان لایتینا
پس مجبور شد لنز دوربینو بزنه. کل دوربینم نمیتونست بزنه چون کل دوربین که توی حلق جادوآموز جانمی شه!


💙
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید. (پروفسور جانِ جانان😍)💙

🎈ریونکلاوو عشقه!🎈


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷

آرتمیسیا لافکین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۱۳ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
از زیرزمین هافلپاف و خانهٔ شمارهٔ ۱۲ گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
1. پس از اتمام جلسه سوم توسط پروفسور فاست اونقدر اونجا نشستم و به ابرا نگریستم تا اینکه شب شد(هرچن که شب بود...البته اگه منظور پروفسور فاست از نارنجی بودن ابرا موقع غروب باشه و گرنه که حرفی نیس)اما بازم هیچی به مخم نمیرسید دوباره اونقد نشستم تاصبح شد(نه اینکه صبح شده باشه ها...نه...ینی خورشید طلوع کرد...!)و همه ابرا به رنگ زرد در اومدن اما مخ من هنوز تعطیل بود تا اینکه ابر هلالی ای را دیدم که بالاش یه سری شبیه به سر کوزه داشت اما بازم هیچی یادم نمیومد...بعد از مدتی به طور ناگهانی خون به مغزم هجوم آورد و من فهمیدم قراره از ابرا چی بباره!!!
.

.

.

موز

بعله موز!!!
قراره از ابرا موز بباره!!!

هورااااا!!!

و من با خوشحالی از کشفم به سمت مدرسه هاگوارتز به حرکت درآمدم...!!!
**********
2. چرا که پروفسور فاست از پرتاب کردن لنز به سمت حلق او قصد داشت صدایش را خفه کند تا بیشتر از این ضایع نشود و خب لنز در آن موقع بهترین گزینه بود چرا که اگر وسایلی مانند آبکش...مگس کش و پاره ای از پشه بند را بسمت حلق او پرتاب میکرد باز هم زر زر های جادآموز از سوراخ های آن وسایل میگذشت و اورا بیشتر از قبل ضایع میکرد...!


در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سوسو می‌زنند... فرزندان هلگا می‌درخشند!
***

شادی رو می‌شه در تاریک‌ترین لحظات هم پیدا کرد، فقط اگه یه نفر یادش باشه که چراغ رو روشن کنه!


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
1. برام از روی ابرا پیشگویی کنین که قراره چه چیزی ازشون بباره و چرا؟ مثالش مثل تحلیلی که من کردم تو درسنامه. به طبع هرچی خلاقانه تر بهتر. (8 نمره)

همونطور که قبلا به پروفسور تورپین عرض کرده بودیم، ما چیزی...

سخن آلکتو با پرت شدن دمپایی صورتی گلداری بر ملاجش، قطع شد!
کدوم بی تربیتی بود؟ اگ جرئت داری بیا تا حالتو بگیریم!

داشتیم می گفتیم!
این ابرا که گردالی گردالین، شبیه پشمکن، ع اونور یه گردالیِ دیگه به گوشه شون وصله، به اون گردالیِ هم دو تا بیضی وصله، رو سر گردالی دوم یه چی شکل پشمک وصله، چهارتا خطم از گردالی اولی وصله. با یه نگاه موشکافانه می تونیم بفهمیم ابره شکل گوسفنده!

اما از آسمون قراره گاو بباره! همیشه قرار نیس که اون چیزی که انتظار داریم رخ بده!


2. چرا لایتینا لنز دوربین رو پرت کرده بود تو حلق جادوآموز مذکور؟ چرا وسایل دیگه نه؟ (2 نمره)


کاملا واضحه چرا! چون اون موقع پروفسور داشت یه آهنگ متال خفن گوش می کرد و خفن هد بنگ می زد. اصلا حواسش به این نبود داره چی پرت می کنه؛ احتمالا اگ حواسش بود هدفون گوشی و هرچی که می شه باش آهنگ گوش کرد می فرستاد. و همینطور جادو آموز بدبخت جادوگرا رو دست کم گرفته بود و داشت استفاده ع روش های مشنگی رو ترویج می داد، هرچند پروفسور هم دستِ کمی ع جادو آموز نداره!


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۶ ۱۹:۱۴:۴۳
ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۶ ۱۹:۱۵:۲۵

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ جمعه ۵ مرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۷:۰۹ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
آستریکس: ۸
به نظرم کار درست اینکه بعد از ارسال یه دور نوشته هامون رو برای جلوگیری از داشتن غلط املایی بخونیم!

یوآن پمبتون: ۶
ترجیح میدادم بهت صفر بدم! خب پیشگوییت رو معنی نکردی. میدونم ممکنه بگی خب هر کسی میتونه معنیشو بفهمه ولی من درخواست نوشتن داشتم! دو نمره هم بخاطر تصویرت دادم.

نجینی: ۱۰
خیلی خوب بود. وقتی اسمتو دیدم داشتم فکر میکردم نجینی چطور میتونه دستشو بذاره روی گوی و خلاقیتت رو دیدم.
هم خلافیت داشتی هم تصویر. چرا بهت ده ندم؟

آرتمیسیا لافکین: ۶
متاسفانه پستتون از نظر ظاهری خیلی خوب بود و یکمی هم غلط املایی داشتین.
ولی چون چند تا تعبیر داشتین یه نمره بهتون اضافه کردم.

لایتینا فاست: ۱۰
خیلی پیشگوییت هات باحال بود. دلاراتم بذار که طبق پیشگویی من تا چند وقت دیگه قیمتشون خوب میشه. نفروشی ها!

اسکورپیوس مالفوی: ۹
پستتون خیلی کوتاه ولی خب شما تصویر داشتین که باعث شد بهتون یک نمره اضافه بدم. خیلی خوبه.

آلکتو کرو: ۱۰
پستت متاسفانه خلاقیت زیادی نداشت چون چوب بیسبال و بزن بزن کلا یه چیز عادیه برای آلکتو و اطرافیانش. ولی تصویرت تونست کمکت کنه.

بلوینا بلک: ۱۰
واقعا عالی بود. دارم میگم عالی یعنی واقعا عالی. دلم میخواست فرا تر از ده بهت بدم. اولشو که خوندم نمیدونم چرا استرس گرفتم!

دوریا بلک: ۱۰
حرفی ندارم واقعا!

آرتور ویزلی: ۱۰
برای شما هم حرفی ندارم!

لاتیشا رندل: ۱۰
فقط یه لایتیشا میتونه تکلیفش رو توی دو خط ارائه بده در حالی که متنش از چندین و چند خط تشکیل شده.
پستت بامزه بود.

رون ویزلی: ۱۰
کلا تکالیفت باحالن. خوشم میاد! و البته طولانی هم هستن.

هرمیون گرنجر: ۹
خوب بود. تعبیر قشنگی هم بود.

نیمفادورا تانکس: ۹
تعبیر جالبی بود.

تابی لنوکس: ۷
چرا اشتباه کردین و رول زدیدن؟

تاتسویا موتویاماها: ۱۰
نمیدونم اسمتون درسته یا نه! به هر حال اسمتون سخته. جالب بود.

سدریک دیگوری: ۱۰
خوب و طولانی بود.

پنه لوپه کلیرواتر: ۸
احیانا عجله داشتین؟ خیلی تند تند حس کردم نوشتین. خوب بود به هر حال.

سلینا ساپورتی: ۱۰
قشنگ بود. دوستش داشتم.

ماتیلدا استیونز: ۹


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۶ ۱۶:۵۵:۴۰

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ جمعه ۵ مرداد ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
1. برام از روی ابرا پیشگویی کنین که قراره چه چیزی ازشون بباره و چرا؟ مثالش مثل تحلیلی که من کردم تو درسنامه. به طبع هرچی خلاقانه تر بهتر. (8 نمره)

سلام پرفسور. میشه لطفن پیتزاهایی که قراره از آسمونتون میباره رو با من قسمت کنید؟ ۹۰ من ۱۰ شما منصفانه‌ست. نیست؟ من پیتزا دوس دارم.

امشب ابرهای آسمون بصورت نوارهای خیلی باریکی دیده میشه، که انتهاشون هلالی شکله و، دو دایره هم بهشون وصل هست. من پیش‌بینی میکنم که امشب از اون بالا هدفون می‌آید!

2. چرا لایتینا لنز دوربین رو پرت کرده بود تو حلق جادوآموز مذکور؟ چرا وسایل دیگه نه؟ (2 نمره)


حلق جادوآموز بدون دقت لازم ازش کلمات خارج میشد. نمیشر رنده در حلق‌ش فرو کرد، چون کلمات ریزتر میشدن. اتو هم غیرممکن بود. چون کلمات داغ میشد. پس چون نیاز بود که با دقت بیشتری کلمات از حلق‌ش خارج بشه، لنز دوربین در حلق‌ش فرو شد!


ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۵ ۲۱:۴۳:۴۸

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ جمعه ۵ مرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
🔮 جلسه سوم 🔮


جادوآموزان کلاس پیشگویی سرجاشون آروم و بی هیچ حرفی نشسته بودن. این دفعه هر نوع گویی رو با خودشون آورده بودن، چه کروی شو، چه معکبی شو... تا بتونن اونا رو زنده و جلوی استادشون تحلیل کنن. همین طور کاملا میدونستن که هر رنگی که توی مه ظاهر میشه چه معنی ای در پیش خواهد داشت و تصاویری که ظاهر میشه چه تعبیری دارن.
اونا کاملا برای کلاس پیشگویی آماده بودن.

منتظر شدن تا صدای تق تق پاشنه‌های کفش لیسا رو بشنون که نزدیکشون میشه.
همین طور منتظر موندن.
و انقدر منتظر موندن که داشتن تبدیل به نفت میشدن که بالاخره یه نفر با لگد در کلاس رو باز کرد.
- سلام! خب من پروفسور فاستم، کلاسمونم توی حیاط انجام میشه.

لایتینا هدفونشو سو گوشش گذاشت و بدون هیچ حرفی از کلاس بیرون رفت. بعد از اون هم جادوآموزان با ذکر فحش به لایتینا به خاطر این که قرار بود دوباره همه پله های هاگوارتز رو پایین برن، به سمت حیاط رفتن.

حیاط هاگواتز

- خب کسی میدونه امروز برای چی اینجا اومدیم؟

جادوآموزان خمیازه‌ای کشیدن و سرشونو به نشونه جواب منفی تکون دادن. لایتینا که انتظار چنان ندونستنی نداشت سرشو خاروند. خب جدی چرا به حیاط اومده بودن؟

- اومدیم که ابرا رو ببینیم؟

بعد از حرف یکی از جادوآموزان، جرقه‌ای تو ذهن لایتینا زد که باعث شد مغزشو برق بگیره و یه سری توضیحاتی بده که صد البته منطقی نبودن. البته تضمینی نبود که در حالت عادی هم لایتینا چیز درستی رو درس بده!
- درسته! همون طور که میبینین الان هوا ابریه...

آفتاب برای خودنمایی چش و چال همه رو درآورد. اما لایتینا از رو نرفت.
- خب با توجه به ابری بودن هوا، قطعا در آینده‌ی نه چندان دور از آسمون قراره یه چیزی بباره. و این کار پیشگو هاست که ببینن احتمال بارش چه چیزی هست.
- اما پروفسور این کار هوا شناسا...

لایتینا نذاشت اون جادو آموز بخت برگشته حرفشو تموم کنه، چون یه لنز دوربین رو پرت کرد و صاف تو حلق جادوآموز فرو رفت.

- خب میگفتم. مثلا الان ابرا یه ته رنگ نارنجی دارن که کاری نداریم به خاطر نور آفتابه، اما این میتونه نشونه این باشه که این ابری با احتمال بارش پیتزاس! حتی نگاه کنین اون تیکه از ابره شکل مثلثه و به طبع شکل یه تیکه پیتزاس. خب پیشگوییم اینه که امشب پیتزا میباره.

جادوآموزا همین طور مات و مبهوت از این درسی که گرفته بودن به همدیگه نگاه کردن.

- خب دیگه درس امروز تمومه. تکلیف تون رو بنویسین که یادتون نره!

~ تکالیف ~


1. برام از روی ابرا پیشگویی کنین که قراره چه چیزی ازشون بباره و چرا؟ مثل تحلیلی که من کردم تو درسنامه. به طبع هرچی خلاقانه تر بهتر. (8 نمره)
2. چرا لایتینا لنز دوربین رو برای پرت کردن تو حلق جادوآموز مذکور انتخاب کرد؟ چرا وسایل دیگه نه؟ (2 نمره)


سوال هاتون رو هم با جغد جواب میدم.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۵ ۲۱:۲۱:۱۱
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۵ ۲۱:۲۳:۱۱

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۶:۱۵ پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
با تشکر از پروفسور تورپین بابت تدریس پیشگویی تا این مقطع از ترم! متاسفانه ایشون فرصت ادامه همکاری با مدرسه رو ندارن و پس از تصحیح تکالیف جلسه‌ی قبل، کرسی خودشون رو به پروفسور فاست واگذار می‌کنن. با آرزوی موفقیت برای ایشون در ادامه‌ی ترم.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۵ ۷:۲۷:۵۱

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷

گریفیندور

آستریکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۳:۱۸
از شبانگاه توی سایه ها.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گریفیندور
پیام: 287
آفلاین
ملت اونقدر دست رو گوی هاشون کشیده بودن که رنگ گوی هاشون پریده بود , منم با دیدن اینا مگه مرض دارم دست بکشم روش؟!
خلاصه , نشستم همینجوری سرمو تکیه دادم به دستمو زل زدم به گوی.

بعد یه دقیقه...

بعد یه ساعت...

دیگه کم کم فک میکردم که گوی منو تسترال فرض کرده یا هم گوی من مید این چاینا { ساخت چین} هست که کار نمی کنه.
یکم دیگه گذشت دیدم گوی یه چیزیو داره نشون میده , یه چیز مربع شکل با دوتا چیز شاخ مانند رو سرش...
اهان! فهمیدم , منظورش دوشاخس!
حتما باس گوی رو به برق وصل کنم تا کار کنه. بعد اینکه به اطرفا نگاه کردم یه دوشاخه کنار دیوار پیدا کردم. سریع رفتمو اونو به برق وصل کردم. سریع صدای دیییییییزززززز تو کلاس پیچید و من با خوشحالی که گویم بلاخره کار می کنه بالا پریدم و یه هوراا کشیدم.

زارت!

کلمه ای بود که تو سرم پیچید. سرمو اورده بودم پایین تا چیزی که مقابلم بود رو نبینم.
اینطور که معلوم بود اشتباهی برق یه گوی دیگرو وصل کرده بودم و از شانس تسترالیم اون گوی هم دست پروفسور لیسا تورپین بود و الان با مو هایی که تو هوا معلقه با اخم زل زده بم و چع چع چع می کنه.

سریع و جوری که از اولش اونجا نبودم برگشتم سرم جامو نشستنمو زل زدم به گویم. یکم که گذشت هامون حالت جلوم ظاهر شد ولی با فرق که سر یه تسترال رو نشونم میداد. سریع کتاب رو باز کردم و دونبالش گشتم.
بلاخره بعد یه نیم ساعتی پیداش کردم و نوشته بود.
_ این تصویر نشان دهنده مید این چاینا بودن گوی شماست. این گوی بسیار هوشمند بوده و هر استفاده کننده را تسترال فررض کرده و تسترال می کند.

کتابو با اروم گذاشتم روی میز و با گذاشتن تکلیف کنار میز , جوری که از اولش اونجا نبودم با حالت پوکر فیس وارانه کلاسو ترک کردم تا بیشتر از اون تسترال نشم دا.


In the name of who we believe, We make them believer.


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷

یوآن بمپتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۵۴:۳۲ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از اکسیژن به دی‌اُکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
تصویر کوچک شده

بله! این قطاری که می‌بینین، قطار لادیسلاو پاتریشوا لیسا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی هستش.
واگن‌های «پاتریشوآ» و «خانزف‌آ» چراغ‌شون خاموشه و ظاهراً کسی توشون نیس. بقیه‌ی واگنا هم متأسفانه توی تصویر جا نشدن. ولی خب، مطمئن باشین که اونا هم چراغ‌شون خاموشه و کسی توشون نیس.

امّا این وسط یه سری سؤالات پیش میاد...
مثلاً واگن «لیس آ» چیکار می‌کنه این وسط؟ اون بالا که اسم کامل لادیسلاو رو نوشتم، چرا وسطش «لیسا» اومد؟ یا اصلاً چرا فقط واگن «لیس آ» روشنه؟ چرا اون دختره که لیسا باشه، عین لادیسلاو که کلّه‌ش رو اون‌جلو می‌بینین، یه کلاه دراز سرشه؟ چه ارتباطی بین لادیسلاو و لیسا وجود داره؟ چه تعبیری از این تصویرِ مفهومی می‌تونه دستگیرمون بشه؟ آیا «پاتریشوآ» و «خانزف‌آ» عشق‌های سابق لادیسلاون که چراغ‌شون خاموشه؟ اگه آره، پس چرا چراغ «لیس آ» روشنه؟

So...
Guess What?!


How do i smell?


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
■ تکلیفتون اینکه تصاویر توی گوی رو تعبیر کنید و بیارید.

پروفسور! گویِ من ابتدا که سعی داشتم دُمم رو دورش بپیچم، از دستم قِل میخورد و فرار می‌کرد. حین قِل خوردن شفاف بود و انگار دوست نداشت محتویات خودش رو به من نشون بده. ولی من یه مار معمولی نیستم. من پرنسسم. دختر لردسیاهم. من فسسم!

ولی بالاخره تونستم گوی رو بگیرم. و دورش چنبره زدم که دیگه نتونه فرار کنه. به محض اینکه گوی با فلس‌های من لمس شد، غبار نارنجی رنگی از مرکز گوی شروع به انتشار کرد. یک انفجار کوچیک درون گوی رخ داد و فضای گوی آکنده از اون غبار شد.

در قسمتی که به نوک دُم من نزدیکتر بود غبار به شکل یک مستطیل دراز بود. مستطیل دراز تعبیرش شال میشه. گمونم میخواست بهم هشدار بده که شالم رو ببندم وگرنه پاپا ناراحت میشه!

در سمت دیگه‌ی گوی غبار به شکل یک اسب دراومده بود. فکر کنم تعبیرش اینه که پاپا منو امشب میبره شهربازی و سوار اسب‌های پرنده میکنه. یه دایره‌ی کوچیک هم اون وسط میبینم. که چون نزدیک اسب هست، گمونم تعبیرش اینه که پاپا واسم یه پشمک بززززرگ هم میخره. من پشمک دوس دارم.

تصویر کوچک شده


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.