هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
تری نفس عمیقی کشید و سپس شروع به گریه کردن کرد .

_ نه ، نه ، اصلا قبول نیست ! اول راز و نیازاش با مونالیزا حالا هم با این دختره ی مو قرمز . اصلا توجهی به من نکرده ، باور کن یه بار مچشو با پرستار بیمارستان گرفتم ، بعد از اینهمه فاجعه دم از اسلام می زنه .

فلور که تازه از در وارد شده بود کیکو می بینه و بعد در کمال تعجب نگاهش به سمت تری میره که پشت به کیک نشسته و اشک می ریزه .

فلور که اشک های خودش هم در اومده بود گفت : هیش ، آروم باش خوشگلم ، ناراحت نباش ، یه کاریش میکنیم .

تری که اشک از چشمانش فواره می زد شروع به خوردن کیک کرد و در سه ثانیه کیکو تموم کرد .

از آن طرف هوگو بدتر از تری به کیک خیره شد ، نگاه پر از کینه ای به ادوارد کرد سپس راهشو کج کرد و به طرف سماور رفت تا چایی سبزی برای خودش دم کند .

_ این جا چه خبره بابا ؟! اینا کین ؟! چرا در اتاق خواب من باز بود ؟ راستی چرا کیک منو این بچه خورده .

فلور با تعجب به دختر مو قرمز نگاه کرد و گفت : تو دختر ادواردی ؟!

تری با کینه به دختر نگاه کرد و شروه به لیس زدن ته ظرف کیک کرد .



بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
هوگو اخم هاشو باز کرد و با خوشحالی ادامه داد:
-پایم.بزن بریم. .

فلور دست به سینه گفت:
-تو اصلا میدونی بوسه سحر آمیز چیه؟
هوگو بیخیال سرعتشو بیشتر کرد و گفت:
-حتما یه وردیو میخونی و من هم مثل تنفس مصنوعی اون دخترو از عالم برزخ در میارم.

فلور گفت:
- نه..نه...نه..واقعا که...اولا این که عشق زیاد یه جادوگر به یه ساحره عشق سحر آمیز نامیده میشه.(مده! ) و تو بعد از این که این عشقو به اون در خودت پیدا کردی، دست اونو میبوسی و اون حالش خوف میشه.
هوگو ایستاد و گفت:
-پس چرا اد این کارو نکرده؟
-اد؟
-ادوارد آبدارچیان،فلور،خنگ شدیا.
فلور خندید و گفت:
-من خنگم؟باباش که نمیتونه از اون عشقا به دخترش داشته باشه.احمق.

چند دقیقه بعد.آبدار خونه:


-تری جان، اینجا کیک پیدا نمیشه.اینجا آبدار خونست.
-چرا.میشه.بوش به بینیم رسید.یه کیک شکلاتی با خامه و موز زیاد و تزیین شده با خیار شور!5 طبقه!

بلاخره تری بعد از باز کردن کابینتی کیکی رو میبینه که در حال آب شدن بود.ادوارد ناله میکنه:
-نه...من کلی سعی کرده بودم تا قایمش کنم..تو...تو...

کیک همان مشخصاتی را داشت که تری گفته بود.تری با خواندن نوشته روی آن کیک از خوردن آن منصرف شد.
آن کیک کیک عروسی دختر ادوارد با لودو بگمن بود.

تری نگاه مختصری به ادوارد کرد و گفت:
-تو دروغ گفتی.


ویرایش شده توسط دافنه.گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۸ ۱۵:۱۰:۳۱
ویرایش شده توسط دافنه.گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۸ ۱۵:۱۴:۲۶

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
هوگو به پایین نگاهی انداخت آب دهانشو قورت داد و پرید .

" فلش بک - قبل از پریدن هوگو "

هوگو از اتاق دوید و تری و فلور را با چهره ای متعجب پشت سرش جا گذاشت .

تری ابتدا نگاهی به فلور کرد ، سپس در حالی که آب از دهانش جاری شده بود پرسید : فلور هوگو میخواد بمیره؟!

فلور که هنوز متعجب بود پاسخ داد : آره فکر کنم.

ناگهان فلور به خودش آمد و با سوءظن از تری پرسید : واسه چی پرسیدی تری؟ چی تو اون سرته؟!

- اگه هوگو بمیره تو مراسمش حلوا هم میدن؟

شترق!!

فلور آن چنان کشیده ای به تری زد که تا چند دقیقه تری هنوز نمیدانست چه اتفاقی برایش افتاده است!

تری :

فلور با عجله به سمت هوگو دوید و تری را در همان حالت تنها گذاشت.

- نـــــــــــــــه هوگو! نپـــــــــــــــــــــــــر!

اما هوگو صدای فلور را نشنید و خود را پایین انداخت ...

" پایان فلش بک "

فلور چوب دستی اش را درآورد و وردی خواند و هوگو را در هوا معلق نگه داشت. سپس او را بالا آورد و رو به روی خودش قرار داد.

- هوگو! این مسخره بازیا چیه؟! من فکر کنم یه راهی باشه ...

فلور این را گفت و هوگو را روی زمین انداخت.

هوگو :

- هی بوقی! دارم میگم شاید یه راهی باشه ! نظرت راجع به بوسه ی سحرآمیز چیه؟!

- هووم؟! بوسه ی سحر آمیز؟


ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۸ ۱۴:۲۵:۱۳
ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۸ ۱۴:۲۷:۴۷

Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
هوگو گفت : مهم نیست !

اما ادوارد به بالا رفت و گفت : هوگو من یه روحم من تونستم انتخاب کنم ، اما دخترم نتونست اون در برزخ در موند نتونست بین من و خانوادش یکیو انتخاب کنه . اون از اون جا بیرون نمی یاد هیچ وقت .

هوگو که برای اولین بار عشق را چشیده بود و دنیا بسیار با او بی رحمانه رفتار کرده بود روی زمین افتاد .

_ ادوارد ! باید یه راهی باشه که برش گردونیم .

ادوارد با عصبانیت فریاد زد : اگه بود که من خودم انجامش می دادم .

هوگو با خشم به ادوارد نگاهی انداخت ، او نمی توانست بدون آن دختر زندگی کند .

هوگو از اتاق دوید و تری و فلور را با چهره ای متعجب پشت سرش جا گذاشت .

بالای ساختمان وزارت

_ خداحافظ دنیا باشد که آبدارچی های بهتر از من پیدا کنی من از این جا می پرم و بدون عشقم زندگی نخواهم کرد .

_ هوگو .

هوگو به پایین نگاهی انداخت آب دهانشو قورت داد و پرید .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
هوگو به دختر نزدیک و نزدیک تر شد. ادوارد چیزی را که میدید باور نمی کرد. صدایی از دهان خود خارج کرد ، اما هوگو چنان غرق زیبایی دختر شده بود که صدای ادوارد را نشنید و به کلی همه چیز را فراموش کرده بود.

- هوگو ، به دخترم نزدیک نشو... اون ...

اما هوگو حرف های ادوارد را نمی شنید. ادوارد سعی داشت چیزی به او بگوید.

- هوگو...

این بار هوگو صدای ادوارد را شنید ، میخواست برگردد اما نیرویی درونی او را به طرف دختر می کشید. خودش هم گیج شده بود.

- هــــــــــوگــــــــــــــــو!

با فریاد ادوارد هوگو برگشت. صورتش مانند گچ سفید شده بود.

- با توام مردیکه! تو به چه اجازی به دختر من نزدیک شدی؟ اصلا به چه اجازه ای این در رو باز کردی؟ مگه من نگفتم ...

هوگو حرف ادوارد را قطع کرد و گفت : ببین ادوارد من عاشق دخترت شدم! میذاری باهاش ازدواج کنم؟ قول میدم خوشبختش کنم!

ادوارد از عصبانیت سرخ شد و فریاد زد : تو مگه دوست دختر نداشتی؟؟؟

- گور بابای دوست دختر!

ادوارد که دیگر نا امید شده بود ، با خودش کلنجار رفت. نمیدانست راز دخترش را فاش کند یا نه.

- ادوارد قبوله؟ باور کن خوشبختش می کنم.

ادوارد به دخترش نزدیک شد. نگاهی به او انداخت و اشک در چشمانش حلقه زد. مجبور بود راز دخترش را با هوگو در میان بگذارد.

- هوگو ... دختر من یه مشکلی داره ...


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
فلور از جلوی میز آرایش کنار اومد و گفت : اول از همه بگم که یه اتاق واست آماده کردیم که اگه به یه جای خواب نیاز داشتی بیای این جا . دوم این که یه راه از این جا تا آبدارخونه می خوایم .

هوگو گفت : می خوام همینو بگم . من با یه نفر آشنا شدم که می تونه کمکمون کنه . اون همه ی راهای مخفیه وزارتو بلده .

تری که کنجکاو شده بود پرسید : کی ؟!

هوگو جواب داد : ادوارد آبدارچیان ، اما شما نمی تونین اونو ببینین . چون اون یه روحه .

فلور که دلیل برای اعتماد نکردن به هوگو نمی دید گفت : قبوله هوگو . تو می تونی دو نفر از مارو ببری تا اونجارو ببینن .

هوگو پرسید : چرا باید ببینن ؟

فلور جواب داد : ما باید مطمئن باشیم یه جایی هست و ازش نقشه برداری کنیم . واسه ی نقشه هامون بهش احتیاج داریم .

هوگو کمی در فکر فرو رفت سپس زمزمه کرد : باشه بیاین بریم .

تونل های زیر وزارت

تری به سوی در طلایی ای اشاره کرد و پرسید : اون چیه ؟

هوگو جواب داد : نمی دونم اما ادوارد گفته بهش نزدیک نشیم .

فلور گفت : اما باید از همه جا با خبر باشیم بیا هوگو .

و به سمت در رفت .

هوگو فریاد زد : نه بیا این جا ادوارد منو می کشه .

تری که به بودن شکلات پشت در مشکوک شده بود گفت : منم میرم با فلور . و به سمت در دوید .

هوگو هم تسلیم شد و درو باز کرد و پشت در

.
.
.
.
.

دختری با لباس ابریشمی سفید و موهای قرمز در خواب بود . هوگو با دهانی باز به دختر نگاه کرد درست مانند دختر آرزوهایش بود ، انگار برای او ساخته بودنش به زیبایی یک کدبانو . ممکن بود بعضی ها بگویند دماغش بیش از حد بزرگ است اما ...

فلور با کنجکاوی به هوگو و دختر نگاه کرد سپس به تری علامت داد که از در خارج شوند .

هوگو متوجه رفتن آن دو نشد . همانطور که متوجه نزدیک شدن ادوارد نشد .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۱

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
خلاصه :
هوگو که از کار توی خانه ی ریدل حقوق زیادی نصیبش نمیشه.مجبورا به سمت کار دوم میره.و ابدارچی وزارت سحر و جادو میشه.در ابدارخونه با روحی به نام ادوارد ابدارچیان اشنا میشه که خودش و خانوادش وقتی زنده بودند سالها در وزارت ابدارچی بودن و حالا روح ادوارد مونده تا به ابدارچی های جدید کمک کنه.برای شروع هوگو به همراه یک سینی چای و ادوارد به سمت اتاق وزیر میره و در راه ادوارد چند راه مخفی رو نشون هوگو میده.وقتی هوگو و ادوارد به اتاق وزیر میرسن و هوگو در اتاقو میزنه.ولی لودو اجازه ورود نمیده و میگه چند دقیقه صبر کن بعد بهت میگم بیایی تو.ادوارد به هوگو پنجره ای مخفی نشون میده که از داخلش میشه اتاق وزیرو دید.هوگو وقتی از پنجره داخلو میبینه با صحنه ای عجیب رو به رو میشه:صف طونالی ساحره ها برای بانوی اول مملکت شدن و لودو که با هرکدومشون حرف میزنه.تا اینکه لودو ساحره ها رو بیرون میکنه و به هوگو اجازه ورود میده.ادوارد با هوگو خداحافظی میکنه و هوگو وارد اتاق وزیر میشه.پس از معرفی خودش سعی میکنه با اون چیزی که دیده از لودو اخازی کنه و وقتی که لودو میگه برای چیزایی که دیدی شاهد داری.هوگو ادوارد رو صدا میکنه ولی ادواردو نمیبینه.لودو هم که حوصلش سر میره هوگو رو میندازه بیرون.و تازه هوگو متوجه میشه که فقط ابدارچی ها میتونن ادواردو ببینن

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

هوگو بعد از ساعت ها فکر کردن میگه که:ما به یک نیروی ویژه احتیاج داریم .
ادوارد که چشاش گرد شده میگه: ینی چی؟میخوای با مرگخوارا به وزارت حمله کنی .
هوگو که از دست این ادوارد خسته شده میگه:نه بابا منظورم سازمان بین المللی حمایت از ساحره هاست.
-چی؟مگه هنوزم فعاله؟من فکر کردم خیلی وقت پیش درش تخته شده.
-نه دوباره فعال شده راستی تو میدونی کجاست؟
ادوارد سرشو میخارونه و میگه:اره فک کنم بدونم.
و ادوارد و هوگو راه میافتن تا اینکه به یک در قدیمی و خاک خورده میرسن هوگو با ادوارد خداحافظی میکنه در رو باز میکنه و وارد میشه.
اتاقی تاریک و نمور و بهم ریخته و کثیف.
هوگو که فکر میکنه این اتاق خالیه بر میگرده تا به سمت در بره که صدای خش خشی میشنوه.
به زیر پاش نیگاه میکنه و مقدار زیادی پوست شکلات میبینه.سریعا میفهمه که این شکلات ها مال کیه و رد پوست شکلات ها رو دنبال میکنه تا به یک دریچه کوچیک چوبی میرسه.
دریچه رو باز میکنه و وارد میشه.
فلور رو میبینه که داره جلوی آیینه خودشو آرایش میکنه و تری که کماکان داره شکلات میخوره.
جینی که متوجه ورود هوگو میشه میگه: چه خوب شد اومدی باهات یک کار مهم داشتیم.


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
اما چه فایده؟کسی به حرف یک روح اعتماد داشت؟هیچ کس جز خودش.هوگو خنده عصبی ای کرد و گفت:چرا باید بهتون بگم؟
لودو جا بجا شد و با خنده با گراوپ اشاره کرد و زیر لب گفت:فکر کنم قبلا اینو بهت گفتم.

هوگو لرزید.

وزیر سحر و جادو ادامه داد:خب، نگفتی؟!از کجا دیدی که من ...صبر کن؟اگه راس میگی بگو چی کار کردم؟
- شما با خیلی از ساحره قرار و این جور چیزای بد! میذارین.اونم شما که اونقدر اعتقاد به اسلام دارین.من میتونم اینو بگم و گراوپی شما هم نمیتونه جلومو بگیره.
بنظر رسید لودو نگران شده.
-اما..تو که هنوز شاهدی نداری.
هوگو با فکر به این که ادوارد را صدا کنه و به لودو نشونش بده، لبخندی زد و گفت:فکر اونجاشم کردم.ادوارد.ادوارد...
لودو داد زد:
- بیرون.بیرون.

چند دقیقه بعد، هوگو کنار در اتاق وزیر:

ادوارد گفت:خب، چه خبر...
هوگو حرفش را قطع کرد.
- چرا نیومدی؟

ادوارد لبخندی زد و آروم گفت:سالهاست که کسی جز آبدارچی ها منو ندیدن و نخواهند دید.من راه و رسم کارو بهت نشون میدم ولی تو خودت تنهایی باید انجامشون بدی.

هوگو به فکر فرو رفت.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۲۲ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
لودو : بله ؟!

هوگو جواب داد : من تمام کارایی که کردیو دیدم و می تونم لوت بدم .

لودو کمی در فکر فرو رفت سپس گفت : چه جوری می خوای ثابت کنی ؟

اعتماد به نفس هوگو از بین رفت .

لودو ادامه داد : اصلا تو از کجا دیدی کارایی که من می کنمو ؟

چهره ی هوگو تبدیل به این d: شد .

لودو تهدید کرد : هوگو اگه نگی ، اممم ، به گراوپی می گم باهات فوت بال بازی کنه .

هوگو که هیچ علاقه ای به تبدیل شدن به توپ فوتبال گراوپ نداشت گفت : از لای در .

لودو آهی کشید و گفت : درای این جا یه طلسم مخصوص دارن که نمی ذاره از لای در ببینی . راستشو بگو .

هوگو گفت : شما چاییتونو میل کنید .

لودو چاییو از دست هوگو گرفت و همچنان با انتظار به او خیره شد .

هوگو به شدت در فکر فرو رفت تا شاید راهی برای فرار از این مخمصه پیدا کند ، هوگو نه شاهد داشت نه کسی که کمکس کنه بجز ، بجز ادوارد آبدارچیان .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱:۱۸ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ادوارد بعد از کمی سکوت گفت:
- آره.قرن هاست که مردم به هم خیانت میکنن.مهم نیست.فکر کن اون همسر لودو بشه.اونوقت چی میشه؟

هوگو گفت:
- چی میشه؟
ادوارد سرش را برگرداند و نگاهی به سر تاپای هوگو انداخت.آبدار خانه در مقابل او هیچ بود؛آب دهن آویزان !
قیافه ای کثیف و زشت ،ذوق زده ، به فکر فرو رفته و...بگذریم.

ادوارد زمزمه کرد:
- احمق!خو معلومه دیه.اونوقت...

لودو داد زد:
-آبدار چی، بیا.

ادوارد فرار کرد و قبل از رفتن چشمکی به هوگوی آبدارچی زد.هوگو نفس عمیقی کشید و وارد دفتر وزیر شد.قبل ااز این که لودو فرصت دیدن هوگو یا چایی رو پیدا کنه، هوگو یک نفس گفت:
- من هوگو ویزلیم و در آبدارخونه کار میکنم و براتون چایی آوردم که بخورید و نوش جانتون کنید و از دست من راضی باشید و بگذارید که من به کار ادامه بدم و امیدوارم که تا قبل از مرگتان من را اخراج نکنید.حلالم کنید.

لودو بگمن مثل داخل فیلم ها! سرش رو پایین آورد و دستشو بالا برد.به معنای دیه بسه و برای این که بیشتر درک کنید، همون خفه شوی خودمون.

اون دستاشو به هم چسبوند.آهی کشید و با کمترین ولامی که فکر شو میتونین بکنین، گفت:
- چایی رو رد کن.
- بله قربان؟آبی رو خورد کنم؟
این دفعه لودو با بلندترین صدایی که میتونست داشته باشه، فریاد زد:
- احمق، چایی رو رد کن بیاد.بده کوفت کنم.احمق. :vay:

هوگو قبل از این که چایی رو به لودو بده، به فکر فرو رفت.
آیا مشکل اخلاقی لودو، این که این همه ساحره رو دور خودش جمع میکرد و برای همسری انتخاب میکرد، بدتهدیدی برای اون حساب نمیشد؟
آیا هوگو نمیتونست لودو رو تهدید کنه که لوش میده؟
آیا هوگو نمیتونست لودو رو مجبور کنه که پارتی بده به اون و از اون به نفع خودش استفاده کنه؟
چرا نمیتونست؟

هوگو بدون این که چای رو به لودو بده، با بیشترین متانتی که از خودش سراغ داشت، بودن کوچک ترین مقدمه ای، گفت:
- لودو، یا حرف منو گوش میکنی یا این که خودت برخلاف قانونات عمل میکنی رو به همه میگم.شیر فهم؟
لودو:
-بله؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.