هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶
از خونه بلک ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
نسیم خنک شبانگاهی مو های پریشانش را به بازی گرفته بود و با هر وزش پرتو های نوازشش به صورت خسته اش می تابید...نفس عمیقی کشید و به انعکاس عکس ماه در انتهای دریاچه خیره شد...یک آن احساس دلتنگی سراسر وجودش را فرا گرفت...اما نه من چرا باید دلتنگ اون ترسو بشم؟اون مارو رها کرد...دوباره پشیمان از دلتنگی به قهرمان دوران کودکی اش اندیشید...رونالد ویزلی با اینکه چیزی نداشت و هیشه در پس پرده ی برادران و دوستانش مانده بود اما همیشه با شجاعتش بر قلب او حکم رانی میکرد و این رازی بود که تا ان زمان هرگز فاش نشد...به این فکر کرد که ایا قهرمانش هرگز فکر بازگشت دارد؟پاسخی نبود...
هری:هرمیون عزیز؛ایا به من حقیر اجازه ی ورود به خلوت همایونی را میدهید؟
هرمیون پاسخ داد:مسخره بازی درنیار هری...تو اجازه لازم نداری.
هری: اون برمیگرده...مگه نه؟
هرمیون: در این صورت از من یه نفرین پا ژله ای به عنوان کادوی برگشتش میگیره

تأیید شد.
البته باید اون 10 تا کلمه رو بولد می کردی یا با رنگ دیگه ای می نوشتی ولی اینبار اشکالی نداره.
دو تا ایراد بارز توی متن وجود داشت، یکی بولد کردن دیالوگ ها که توی ویرایش پست کارگاه نمایش نامه نویسی مفصل توضیح دادم.
ایراد بعدی هم این جمله ست «هری:هرمیون عزیز؛ایا به من حقیر اجازه ی ورود به خلوت همایونی را میدهید؟»
این کتابی شدن متن و استفاده از ترکیب«خلوت همایونی»، باعث شده فضای جدی متن از بین بره و حالت طنز پیدا کنه و به یکپارچگی پستت لطمه بزنه. به جز این موارد، پست خوبی بود.
موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۰ ۱۵:۴۷:۱۴
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۰ ۱۵:۵۷:۲۳

وارد نشوید

بدون کسب اجازه صریحی ازطرف
ریگولوس ارکتوروس بلک


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲

آنجلینا جانسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
یک روز قبل از بازگشت ولدمورت و پدیدار شدن نفرین شوم او در آسمان، هری در انتهای دریاچه نشسته بود.دلتنگی برای پدر و مادرش آزارش میداد.
او لازم داشت تا با یک نفر درد و دل کند که ناگهان چو وارد شد. این سوال در ذهن هری به وجود آمد که آیا او به تنهایی آمده یا نه؟و چندی پس از ورود سدریک پاسخ سوالش را گرفت.
او دوست داشت قهرمان جام آتش شود تا بتواند روی سدریک را کم کند.او پس از چند دقیقه پشیمان از آمدنش به آن جا،دریاچه را ترک گفت.

تأیید شد.
یه اشکال کوچیک که داشتی 5 بار استفاده ازضمیر «او» توی پست به این کوتاهی بود. بعضی وقتا می تونی برای قشنگتر شدن نوشته و جلوگیری از تکرار، به جای ضمیر از اسم استفاده کنی.
موفق باشی.



ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۱ ۱۳:۳۱:۴۵

قدم قدم تا روشنایی،از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر.
میجنگیم تا آخرین نفس!
میجنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!!
برای گریفیندور

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۲۷ سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۳
از خوابگاه اساتید هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 288
آفلاین
بازگشت - نفرین - قهرمان - انتها - دریاچه - ورود - پاسخ - پشیمان - لازم – دلتنگی

از درب بزرگ اصلی وارد شد. انتهای دریاچه‌ زیر نور ماه جلوه زیبایی ساخته بود. دلتنگی چندین و چند ساله اش را فراموش کرد و همچنین نفرین پنهان وجودش را. نفرینی که قرار بود با ورودش، به جایی که روزی خانه اش بود، پاسخ تمام محبت ها را با ویرانی و هرج‌مرج بدهد. و این کار لازم بود.
عده‌ای، منتظر بازگشت قهرمانشان بودند... نقشه ای که، ریخته شده بود تا او در هاگوارتز بپذیرند. پشیمانی را در چهره اش می دیدند؛ او خوب یاد گرفته بود احساسات اصلی اش را پنهان کند. کوییرل با قدم های استوار و چهره ای که از پس آن ولدمورت قهقهه می زد، به سمت هاگوارتز می رفت.

تأیید شد.
برای یه پست کوتاه بازی با کلمات سوژه و پردازش خیلی خوبی داشتی.اشکالات جزئی وجود داشت توی پستت که بیشتر به نظر غلط تایپی میومدن. لطفاً قبل از ارسال یکی دوبار پست هات رو بخون چون حیفه یه پست خوب رو با غلط تایپی و نگارشی خرابی کنیم.
برای مثال:

نقل قول:
نقشه ای که، ریخته شده بود تا او در هاگوارتز بپذیرند.

که درستش می شه:
نقشه ای که ریخته شده بود تا او را در هاگوارتز بپذیرند.
موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۲:۳۰:۰۷
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۲:۴۰:۰۴

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۲ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
زیر نور ماه نشسته بود. انتهای جاده ای که به دریاچه ای سیاه ختم می شد. امشب از نفرین گرگینه ها ترسی نداشت. چه بهتر! اگر لازم می شد، دلتنگی اش را با چند زوزه ی بلند و دلخراش پاسخ می گفت.

از ورود دوباره اش به دنیای جادوگران پشیمان نبود. اما می دانست تا بازگشت بهترین دوستش، هیچ اتفاقی در دنیای جادوگران خشنودش نخواهد ساخت. حتی قهرمان شدن در بازی مورد علاقه اش، کوییدیچ.....


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
شبی از شب ها... بعد از سال ها...از انتهای دریاچه هاگوارتز به سطح آب آمد... مانند یک شبح زنده شده... مانند یک قهرمان. بازگشته بود تا پاسخی باشد بر همه شایعه ها. بر همه دلتنگی ها. پشیمان نبود. رفتنش لازم بود و حالا بازگشتش فرخنده. ورود او مصادف با بنفش شدن و دمیدن جانی تازه در کالبد رو به موت جهان شده بود. با ظاهری جدید. با چوبدستی ای جدید بازگشته بود. او کوییرل بود.



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد

كلمات جدید:
بازگشت - نفرین - قهرمان - انتها - دریاچه - ورود - پاسخ - پشیمان - لازم - دلتنگی





پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۳۵ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

sunboys


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۱ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
بازی کوییدیچ بین دو گروه اسلیترین و گریفیندور بود.همه جادوگران و اجنه مدرسه برای تماشای بازی آمده بودند.هر کدام از تماشاگران در جای خود نشسته و منتظر شروع مسابقه بود.در رختکن ها،هر دو تیم خود را برای مسابقه آماده می کرد و به آخرین صحبت های کاپیتان تیم گوش میداد.
اولیور وود -کاپیتان تیم گریفیندور- به بچه های تیمش گفت:« این بازی رو نباید دست کم گرفت.اسلیترینیها خیلی قوی اند.هیچکس نباید در مسابقه امروز جلو دروازه ها رو خالی کنه.در این بازی دفاع از همه چیز مهم تره!»
بعد رو به هری کرد و گفت :«البته سرعت عمل جستجوگر برای پیدا کردن اسنیچر هم مهمه!»
بعد درحالیکه از درب رختکن آسمان رو نگاه می کرد گفت:«امروز هوا خیلی خوبه!اگه دوباره به کله اسلیترینی ها نزنه و تقلب نکنن می تونیم بازی رو ببریم.»
در همین موقع بود که داور مسابقات سوت فراخوان رو زد و از هر دو تیم خواست که به زمین بازی بیان.همه سوار بر جارو با امید پیروزی از رختکن خارج شدند...



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲

زنوفیلیوس لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۴ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۰۲ جمعه ۵ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین

دروازه_دفاع_تماشاگران_گریفندور_جستجوگر_داور_رختکن_تقلب_جادوگران_اسنیچر

دیروز با بروبچ به مسابقه ی کویدیچ مدرسه رفته بودیم.....حیف دیر رسیدیم چون وقتی رسیدیم غوغایی بود...

تماشاگران از چیزی شکایت میکردند...

دادزدم:(چه خبره؟)

یکی از جادوگران حاضر گفت:(جستجوگر گریفندور برای گرفتن اسنیچر تقلب کرده)

(بروبابا...گریفیندوری ها مرام دارند..تقلب نمیکنن که....)

(راستی؟!؟با پا زده توشکم داور..اونم از رو جارو پرت شده تو دروازه)

کمی فکر کردم..امکان نداشت حرف او را باور کنم....روی نوک پایم ایستادم و سرم را بالا اوردم تا

بهتر شاهد ماجرا باشم...

بازیکن دفاع هافلپاف کسی را روی زمین میگذاشت...دقیق تر نگاه کردم..

داور شکمش را گرفته بود و لنگ لنگان به سمت رختکن میدوید.....


هنگامی که ابران میگریند,زمان گریستن نیست...

بدان شاد باش که زمین میخندد..











پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
- چـــــــی؟ تو بلد نیستی تقلب کنی؟ من که باور نمی کنم.
- مستر جستجوگر، باور کن...

لی جردن چشم غره ای رفت و حرف داور را قطع کرد.
- اولا مستر جستجوگر نه هٌ مستر جستجوگر ِ ناناز ِ هندسام ِ خوش تیپِ با کلاس.

تام ریدل اخمی کرد و پرسید: اصلا چرا من باید به نفع گریفندور همه تماشاگرا رو گول بزنم؟

لی اخمی کرد و جواب داد: چون ما هم گروهی ایم!

تام ریدل کمی فکر کرد و بعد سرش را بلند کرد و نگاهی به دروازه کرد. سرش را به نشانه تایید تکان داد و لی را که به طرف رختکن گریفندور می رفت؛ تماشا کرد.

با این که با تقلب، احساس شادی خاصی می کرد؛ اما این بار، دفاع از کار های ناشایست گریفندور، سخت بود.

وقتی که لی جردن، می خواست تقلب را شروع کند و سوکسی را در ردای یک ساحره بیاندازد؛ تام ریدل تازه مشکل را فهمید. بعد از جیغ دخترک، او در کمال تعجبِ لی، مستر ریدلف به دیدن پرتاب سوکس ها توسط جردن شهادت داد.

بعد ها، وقتی لی دلیل زدن ـش را پرسید؛ تام ریدل شانه اش را بالا انداخت و غرولند کنان گفت: شاید بخاطر این که من اٌ تو همگروهی نیستیم.



ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۴ ۱۴:۰۱:۳۴
ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۴ ۱۴:۰۸:۳۸

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۲

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
دروازه - دفاع - تماشاگران - گریفیندور - جستجو گر - داور - رختکن - تقلب - جادوگران


در آخرین فصل کتاب کوییدیچ در گذر زمان درباره ی بازی معروفی بین گروه گریفنـــــــــــــــــــــــــــــــدور و هافلپـــــــــــــــــــــــــــــــاف در جام قهرمانی سال 1970 چند بندی نوشته بود:

«.........حالا توپ به دست بازی کنان گریفندور می رسه....چه ضربه ای و گــــــــــــــــــــــــــــل...........
اون جا رو.............جستجوگر هافلپافی ها گوی زرین رو دیده و داره بهش نزدیک میشه و بلــــــــه....او موفق شد....
تماشاگران به وجد آمدند داور بازی را به نفع هافلپافی ها به پایانــــــــــــــــــ........صبرکنید هر دو دفاع و دروازه بان تیم گریفندور دستشان را به نشانه ی اعتراض بالا برده اند.......گویی تقلب رخ داده داور , جستجوگر هافلپافی ها را به رختکن فرا خوان و بعد از چند دقیقه ی نفس گیر بازی به نفع گریفنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدور تمام شد ولی چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.............................»









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.