هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۰:۵۹ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1495
آفلاین
توجه
توجه


ملت غیورپرور (ک.ر.ب. مروپی!) و هشیار جادوگران

در راستای تغییرات اخیر و کودتای سرد مدیریت علیه وزارت ملعون، ستاد رانده‌شدگان به اطلاع کلیه‌ی جادوگران و ساحره‌های عزیزی که فریب این جنگ زرگری که برای منحرف کردن افکار عمومی از اتفاقات مهم‌تر در جریان پشت پرده‌است، را نمی‌خورند می رساند که این ستاد هر گونه وزارت اعم از منتخب و منتسب را محکوم کرده و تا پاکسازی کامل جامعه از هرگونه آستاکبار، چه وزارتی، چه مدیریتی ساکت نخواهد شد.

باشد که وزارت نباشد
باشد که مدیریت نباشد


زنده باد آستقلال
زنده‌ باد آزادی
زنده باد آبادی


اگر شما نیز چشمانتان باز است، همین امروز به ما بپیوندید!

ستاد همیشه حاضر در صحنه‌ی رانده شدگان



تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
× پست پایانی × (کپی رایت بای ارباب)


افرادی که همراه مورفین واقعی بودن، یهو نصف شدن و هرکدوم از تیکه ها ترمیم شدن و واسه خودشون یه آدم کامل شدن و در نهایت در کسری از ثانیه تعداد اونا دوبرابر شد و شروع به محاصره ی طرفداران رانده شدگان کردن.

مودی که بیشتر از اینکه به ضایع شدنش فک کنه، درگیر نقشه ای بود که وزیر کشیده با تعجب پرسید:

- چطور تونستی گولمون بزنی؟

مورفین از گوشه ی چشم اشاره ای به یکی میکنه و اون یکی هم بی درنگ اکسپلیارموسی نثار مودی میکنه و رانده شدگان خلع سلاح شده، موندن وسط حلقه ی محاصره.

مورفین بشکنی میزنه و از طرف مقابلش دری باز میشه و آنتونین روزنامه بدست وارد میشه و یکراست سمت وزیر میره. مورفین روزنامه رو میگیره و بعد از اینکه نگاهی سرسری بهش میندازه، لبخندی بر لبش میشینه.

آنتونین که از سرعت عمل خودش برا رفتن به دفتر پیام امروز و گرفتن نسخه ی اولیه ی پیام امروز ِ فردا و دوباره بازگشت به وزارتخونه کف کرده، نفس نفس زنان میگه:

- همه کارا ... همونطور که خواستین انجام شد. فردا یه نمونه از همینی که ... دستتونه همه جا پخش میشه ... و دولت آزادی و پرواز ... بیش از پیش اعتبار و افتخار بدست میاره.

مورفین لبخند رضایت بخششو گشادتر میکنه و به سمت رانده شدگان که همچنان مات و مبهوت وایسادن میره. روزنامه رو باز میکنه و مستقیم جلوی چشم اونا قرار میده تا براحتی بتونن تیتر اونو بخونن:

نقل قول:
ایمان آوردن رانده شدگان به دولت آزادی و پرواز
بالاخره رئسای ستاد رانده شدگان و تمامی اعضای حاضر در آن، به عملکرد خوب و عالیه دولت آزادی و پرواز ایمان آورده و دست از مخالفت با آن برداشتند و سکوت پیشه کردند ... شرح خبر در صفحه 2


مودی بلافاصله سرشو از روی روزنامه برمیداره و رو به وزیر گانت میگه: شما که میدونین من چقدر فرد باهوشی هستم درسته؟

مورفین با حرکت سرش تایید میکنه و مودی ادامه میده: ایده ی شما واقعا ناب و عالی بود و حتی تونستین منم گول بزنین. این نشان از هوش و درایت بالای شمارو داره پس ...

مودی از جمع رانده شدگان خارج میشه و میره پشت سر مورفین وایمیسه و به وزارتیا ملحق میشه. رون هم سوت زنان بدون اینکه تو چشم رانده شدگان نگاه کنه کار مودی رو تکرار میکنه.

جیمز جیغ میزنه: فک کردی من تسلیم میشم؟

مورفین روزنامه رو تا میکنه و تو جیبش میذاره و درحالیکه داره از جیمز دور میشه فریاد میزنه: تو همین الانشم دیگه قشد نداری شتاد رانده شدگانو باژ نگه داری، فقط خودت نمیدونی!

و همراه تمامی افرادش از اونجا میره و اتاق خالی از هر عضو وزارتخونه ای میشه. همون موقع دریچه ی دیوار بغل جیمز باز میشه و هزاران یویوی صورتی به همراه آقای بلوپ به بیرون پرتاب میشن و رو سر جیمز فرود میان.

جیمز فریاد میزنه: آخ جوووون! تا وقتی یویو هست کی به شورش فک میکنه آخه؟

و کیسه ای رو از غیب ظاهر میکنه و بعد از ریختن تمامی یویوهای صورتی درخشان تو اون، آقای بلوپو زیر بغل میزنه و از اونجا خارج میشه. بقیه هم با دیدن رهبر از راه به در شده شون دست از پا درازتر به خونه زندگیشون برمیگردن و تا وقتی که دولت آزادی و پرواز پا برجاست، دست به شورش نمیزنن.


× پایان سوژه ×




پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۰۷:۱۶ سه شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
مـاگـل
پیام: 416
آفلاین
در همین لحظه صدای بلندی به گوش رسید:

- گریــــــــــــــفندور

مودی به طرف ارنی رفت و پرسید:

ارنی. این صدای چی بود... احساس کردم صدایی آشنا اسم گروهم رو بلند داد زد.

- نگران نباش... چیزی نیست. کلاه مورفین، همون کلاه گروهبندیه که هر چند وقت یه بار اسم گروه مورفین رو صدا میزنه.

مودی کمی مکث کرد و بعد به ارنی گفت:

یادم نمیاد من و مورفین توی یه گروه باشیم؟

و با تعجب به ارنی نگاه کرد. حالا انگار که اتم تازه ای رو کشف کرده باشه به سوی مورفین رفت و بلند داد زد... هنوز هم فکر میکنی مورفین واقعی هستی؟

مورفین با تعجب گفت: مورفین واقعی من هشتم... اشلا مورفین دیگه ای نیشتش.

- آه...چرا به فکر خودم نرسید؟

جیمز که داشت با تعجب به مودی نگاه میکرد با لحنی نیش و کنایه دار به الستور گفت:

مگه دیوونه شدی؟ ما یه مورفین داریم اون هم این مردکه.

- پس اگه اون مورفینه... چرا کلاه گروه گریفندور رو براش انتخاب کرد؟

- من چه میدونم... شاید این کلاهه قاطی کرده؟

- نه... نه جیمز. کلاه هیچ وقت اشتباه نمیکنه. این مورفینه که فکر درست و حسابی کرده ولی به این مورد توجه نداشته.

- میشه واضح تر حرف بزنی؟

- باشه. چه جوری میشه کسی خودش رو به شکل کس دیگه ای دربیاره؟

ارنی گفت:

با معجون مرکب. فقط با تار موی شخص مورد نظر این کار رو میتونه انجام بده.

الستور ادامه داد:

آفرین. ولی تنها نقطه ضعف معجون مرکب چیه؟

ارنی باز هم جواب داد:

تنها نقطه ضعفش اینه که ظاهر رو فقط عوض میکنه. یعنی عادت ها رو نمی تونه از شخصی به شخص دیگه ای منتقل کنه ولی صدا رو چرا.

الستور با هیجان گفت:

آفرین ارنی. حالا اگه کسی بخواد مثل مورفین بشه باید چی کار کنه؟ یه معجون مرکب بخوره و اگه بخواد عادت های مورفین رو با دقت انجام بده باید همیشه پیش مورفین باشه ولی باطن او شخص که تغییری نمیکنه... اگه اون شخص انقدر شجاع باشه که خودش رو مثل مورفین کنه، پس باید توی گریفندور باشه.

ناگهان صدای دست زدن شخصی از انتهای تالار آمد.
مورفین گانت در حالی که با عده ای از افراد به سوی مودی میرفت، گفت:

فکر میکردم ژرنگ تر اژ این حرفا باشی!!!


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۱۵:۱۷:۱۴



پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۹:۴۸ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 337
آفلاین

- بیا جلوتر، جلوتر، آفرین!

فاصله ی مورفین و مودی به کمتر از نیم متر رسیده بود که هر دو بصورت همزمان...

- اکسپلیارموس!

- اکشپلیارموش!

چوبدستی از دست مورفین خارج شد و به گوشه ای پرت شد. مورفین خواست حرکتی بکند اما مودی با یک حرکت بس خفن( )او را به زیر کشید و از یقه اش گرفت و ثابت نگهش داشت. در این گیر و دار قبل از اینکه ارنی بفهمد باید طرف چه کسی باشد یک شیرجه به سبک پدرش زد و چوبدستی مورفین را گرفت و به مودی داد.

کلا فضا عین این فیلم هندیا به نفع شاهرخ خان مودی و راجه جیمز بود و آهنگ متن هم داشت بالا می گرفت که...

مورفین با صدای بلندی که انگار می خواست به گوش فرد نا معلومی برسد، داد زد:

- نقشه ی دو شکست خورد! نقشه ی سه اجرا میشه!

شترق ترق بووم دام ترق ترق شترق!

کاراگاهانی که تازه طلسمشان شکسته بود و هنوز هاج و واج بودند با اشاره ی مودی و ارنی که حالا تصمیمش را گرفته بود در آنجا پخش شدند و سعی کردند تا منبع آن صدا های عجیب را پیدا کنند.

مودی نمی دانست چه در انتظارش است اما میدانست که چیز خوبی نخواهد بود. پس همچنان که از یقه ی مورفین چسبیده بود اورا بلند کرد با وردی اورا بست.

- شما ها وقت ژیادی ندارید.

- منظورت چیه؟

- فقط ده دقیقه فرصت دارین تا از اینژا در برین.

- اگه تو رو با خودمون ببریم؟

- نمی تونین.

- باور می کنم. پس ماهم نمی ریم.

مودی این را گفت و مودی را کشان کشان به سمت انتهای راهرو برد.

جیمز در حالی که با بی اعتمادی پشت مودی براه افتاده بود با فریاد از او پرسید:

- معلومه داری چیکار میکنی؟

- مگه شما ها نمی خواین تا مورفین رو خراب کنین؟

- خب؟

- اگه خودش اعتراف کنه؟


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۱۰:۵۷:۱۴

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲:۳۴ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۰۷:۱۶ سه شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
مـاگـل
پیام: 416
آفلاین
جیمز که با تعجب به الستور نگاه می کرد، مِن مِن کنان گفت: پس... پس دالاهوف چی میشه؟

- می خواستی چی بشه؟ خب تیتر خوبی برای روزنامه ی مزخرفش پیدا کرد.

- ولی... .

- ولی و چی جیمز؟ دالاهوف به هر شکلی که شده، این خبر رو به روزنامه ها میده.

- پس آبروی چندین ساله ی من مفتی مفتی پر؟

- هنوز که نپریده! یه فکری دارم ولی فکر کنم دیوونگی!

و قبل از اینکه جیمز حرفی بزنه، الستور در تالار وزارتخونه رو باز کرد.

ارنی که با دست داشت موهای ژولیده ی خودش رو صاف می کرد به آن دو خیره شد. الستور در کنار جیمز وایستاده بود و داشت با او حرف میزد.

بگیرینش... اون جیمز رو بگیرینش.

این صدای ارنی بود که سکوت رو شکست.

- یالا، منتظر چی هستید؟ برید و جیمز رو بگیرید. :vay:

جیمز در حالی که داشت به ارنی نگاه می کرد دست چپش رو به سوی چوبدستیش دراز کرد ولی متوجه شد که الستور این موضوع رو فهمیده. :worry:

- به اون دست نزن جیمز.

- یعنی میگی خودم رو با دست خودم بدبخت کنم؟

- من که همچین چیزی نگفتم.

و با دست جلوی جیمز رو گرفت.

ارنی به دست الستور نگاه کرد و گفت: داری چه غلطی میکنی؟ اون الآن توی چنگ ماست.

الستور آن پای چوبی قدیمی خودش رو محکم به زمین زد و بلند داد زد:

همه ی کسانی که اینجا هستند گوش کنند. امروز یک اتفاق عجیب افتاد ولی از اون عجیب تر دالاهوف بود که الآن تو راه رفتن به کوچه ی دیاگون برای دیدن سردبیر روزنامه ی پیام امروز هستش.

و پس از کمی مکث ادامه داد:

الآن دالاهوف میخواد یک سر و صدای بزرگ را بندازه که هم برای ما وزارتی ها به خصوص کاراگاهان و هم برای گروه رانده شدگان که شورشی نامیده میشن، بده.

جیمز با شنیدن کلمه ی شورشی چنان عصبانی شد که میخواست حرف الستور را قطع کنه و با یک استیوپفای همه رو درب و داغون کنه. ولی با دیدن تعداد افراد حاضر توی تالار کثیف و خاک گرفته ی وزارت مطمئن شد که شانسش در برابر اون ها یک به صده. پس تصمیم گرفت خشمش رو کنترل کنه و به ادامه ی حرف الستور گوش بده.

ارنی هم که با دقت به حرف الستور گوش میداد، رو به وزیر کرد و گفت:

الستور داره درست میگه. مورفین، باید یک کاری کنیم.

مورفین که حالا خماری ناشی از استفاده ی چیز از سرش پریده بود با صدایی عادی تر از همیشه گفت:
ارنی... من که نمی دونم باید چه چیزی توی سرمون بریزیم. الستور، نظر تو چیه؟

- این شد یک سوال درست و حسابی. من ایده ای دارم که به عقل دالاهوف هم نمیرسه.

بیایید جلوتر... با همه هستم جناب وزیر... دیوار موش داره، موش هم گوش داره!!!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۳:۱۹:۵۲
ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۳:۵۸:۳۷
ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۴:۰۱:۴۰



پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۲۶ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
از اسمون داره میاد یه دسته حوری!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
مورفین گفت: مشخصه. نیشت؟
- چی چیو مشخصه؟! درست حرف بزن ببینم.
و مورفین به گوشه ای دیگر اشاره کرد. بسته های مواد پاره شده بودند!
ارنی:

حیاط وزارت

دالاهوف همچنان که دوربین را در دستش داشت می دوید و از طلسم های دیگران جاخالی می داد.
الستور نیز دنبال دالاهوف بود و فریاد می زد: استوپفای... بچه ها باید... ایمپدی منتا... بگیرمش... پتریفیكوس توتالوس
داهوف با شیرجه ای جانانه ی مایکل جکسونی از طلسم اخری جان سالم به در برد.
رون فریاد زد: یه ذره دیگه با در فاصله داره... اکسیو کمرا.
دوربین در حال خارج شدن از دستان دالاهوف بود که با اخرین انگشتش ان را نگه داشت و از جایش برخواست و گفت: خودتون خواستین: سرپنسورتیا!
ماری بزرگ از نوک چوبدستیه دالاهوف خارج شد. جیمز از ترس سرجایش خشک شده بود. مار به جیمز نزدیک شد و اماده ی حمله بود که الستور فریاد زد: فاینیت اینگانتاتم!
مار همان جا که بود در هوا ناپدید شد. الستور برگشت تا با دالاهوف مبارزه کند ولی او رفته بود. رون پیش الستور امد و گفت: میره دفتر پیام امروز. میرم اونجا.
الستور با حرکت سر موافقت کرد. رون به سمت در دوید و وقتی به ان طرف رسید غیب شد. حیاط وزارت ساکت بود فقط صدای جیرجیرک ها می امد. الستور با نگرانی از سرنوشتشان و فاش شدن این که مخالف وزارت هستند رو به جیمز کرد و گفت: بریم تو ببینیم چه خبره.


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۱۲:۲۲:۱۰

شیفته یا تشنه؟

مسئله این است!


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
جیمز، ریموس، آنیتا، مودی و رون... همه میخکوب شده بودند.

- ای... ایـ... اینجا چه خبره؟

رون با صدایی گرفته و خیره به تد گرگینه گفت:

- مورفین یه بلایی سرشون آورده

متعاقب این حرف برقی در هوا روشن شد و بعد دو پرتوی نارنجی به مورفین برخورد کرد. لحظه ای طول کشید تا معلوم شد چه اتفاقی افتاده است. جیمز و مودی چوبدستی هایشان را به سمت مورفین نشانه رفته بودند و مورفین، با خماری ای که مشخصا حاصل مصرف مواد نبود به آن دو زل زده بود.

- بگو چه بلایی سر این جمعیت آوردی؟

- من بلا سر اینا نیاوردم! بلا سر شما آوردم!

- منظورت چیه؟

مورفین در خماری خاص خودش به گوشه ای اشاره کرد. همه برگشتند. و تنها چیزی که دیده میشد... دالاهوف بود که حالا موفق شده بود طلسم فرمان را بشکند و با دوربینی که در دست داشت و به آنها لبخند میزد:

- یه خبر داغ واسه پیام امروز! دو کاراگاه کارکشته همراه عده ای شورشی به وزارت حمله میکنند. عالیه!

و بعد دوان دوان بسمت در خروجی براه افتاد... مودی طلسم ارنی را شکست و بدون اینکه حرفی بزند دوان دوان به سمت در خروجی براه افتاد. کم کم همه ی رانده شدگان هم پشت سر مودی براه افتادند...

فقط ارنی بود که بیخبر از ماجرا مانده بود. در کمال حیرت به جمعیتی که هنوز مشغول حرکات موزون بودند نگاهی کرد و داد زد: اینجا چه خبره؟


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۱۱:۴۳:۳۹
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۱۱:۴۵:۳۵
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۱۱:۵۵:۱۲

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۸:۵۶ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۵۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
همه به جز آنتونین و ارنی که طلسم شده بودند فریاد زدند: نه
بله به صحنه عجیبی برخوردند تدی داشت ان وسط حرکات موزون انجام میداد مورفین داشت چیز می کشید بقیه ی کارگاهان هم مثل دلقک های سیرک داشتند مسخره بازی در می اوردند.
جیمز نگاهش را به طرف مودی کردو گفت:اینا مثلا کارگاه هستند؟؟؟؟؟؟
مودی چشمانش راتنگ کردو گفت:مثل این که...راستی اون تده.
جیمز چنان دوچشمش را به کار انداخت وجلو رفت که نزدیک بود دست تد به صورتش بخورد.
اهنگ داخل راهرو وزارت (ازاون بالا کفتر می اید یک دانه ققنوس می اید)
بعد کارگاهان باهم خواندند:تولد تولد تولدت مبارک مورفین.
جیمز داشت با مودی ورون نقشه می کشید که مورفین گفت:داداش بیا چیز بکش.
جیمز گفت:صرف شده.
یک لحظه همه جا استوپ شد هیچکس تکان نمی خورد ناگهان هری پاتر پرید وسط وپیش جیمز وچنان محکم توی گوش جیمز که خورد به دیوار.وهری گفت:ای بوووووووووووققققققققققققققققققق
دوباره استوپ برداشته شد....


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۹:۱۵:۳۱

مراقب خودت باش.


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
- حالا باید بریم سراغ تدی که احتمالا تا الان گانتو نفله کرده!!

اما مودی دستش را روی شانه ی جیمز گذاشت و به آرامی گفت:

- صبر کن.

و چوبدستی اش را به سمت ارنی و دالاهوف گرفت و گفت:

- ایمپریو... ایمپریو... حالا می تونیم بریم!

تق تق تق تق تق

صدای پای فلزی مودی به شکل آزار دهنده ای در آن راهرو که برخلاف همیشه خلوت بود، می پیچید.

تق تق تق تق تق

- هی مودی...

- میدونم چی می خوای بگی، ولی مهم تر از اون اینه که اینجا بشکل عجیبی خلوته!

- خب احمق جان! الان ساعت سه ی نصف شبه!

- بازم! من مطمئنم کاسه ای زیر...

اما حرفش را با دیدن سایه ای در انتهای راهرو قطع کرد. در واقع فقط او نبود... همه میخکوب شده بودند.

سایه ها بیشتر و بیشتر می شدند.

- مودی؟ اونجا چه خبره؟

- چشم جادوییم توی این تاریکی نا کارآمده...

اما مودی نا امید نشد... چوبدستی اش را به سمت سایه ها که لحظه به لحظه نزدیک تر می شدند گرفت و فریاد زد:

- لوموس ماکسیما!

دیگر نیازی به چشم جادویی مودی نبود. با روشنایی ای که مودی ایجاد کرده بود، همه می توانستند ببینند آنجا چه می گذرد.

همه به جز آنتونین و ارنی که طلسم شده بودند فریاد زدند: نه!


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۲ ۱۳:۰۵:۱۱
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۱۱:۱۱:۲۵

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1531
آفلاین
و بعد همه تو کف می مونن که جیمز چه اعجوبه ایه که تو یه لحظه هم تو حیاط بوده و هم کنار مورفین چیز می کشیده!
در همین حین یهو هیولای 24 چشم که عجب غلطی کردم تو پست ِ اولم خلقش کردم، دلش برای جفت اژدهاییش تنگ میشه و زوزه کشان به سوی افق ها پرواز میکنه.

در داخل ساختمان وزارت:


نقل قول:

انتی:وزیر
ارنی:چی شده؟
انتی:اون وجیمز دارن با هم چیز می کشند.
ارنی: جیمز هم رفت دستگیر شد.اگر این جیمز چیز کش شد باید ازکابان و تعطیل کنیم بجاش باید(دفتر چیز کشی) باز کنیم.
اتاق وزیر
ارنی مثل کسی که اوادا خورده چنان به جیمز نگاه کرد که جیمز گفت:بیا باهم چیز بکشیم.
گانت:این بوژبوژی را بگیرد ملعونا



- این... بوژبوژی را....ممم... بگیرد... ملعونا

گرگینه به آرامی به مورفینی که جویده جویده در خواب حرف می زد نزدیک شد.
- هوی موتاد! :pashmak:
مورفین در خواب لگدی روانه ی تد کرد.
- بذ..بخوابــ..م..
تدی که رگ ِ گرگی اش گرفته بود غرید:
- به درک! خواستم بیدارت کنم بعد بخورمت چون مارم تو خواب نمیگزه! ولی وقتی جنبه ی اخلاق ورزشی نداری راه دیگه ای ندارم! گااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز!
-


در حیاط:


- جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!

با جیغ ِ جیمز، آنتونین و ارنی دست از فریاد کشیدند و مودی و ریموس گرگه و آنیتا و رون در سکوت به جیمز خیره شدند.
جیمز درحالیکه دست هایش را روی سرش تکان میداد فریاد زد:
- عــــــــــــــــــــــــــــــــــَـــــــــــــه! گیج شدم! یه دیقه همه ساکت! کی به کی بود؟ رانده شدگانیا بیان اینور!

جیمز تکانی به چوبدستی اش داد و خطی بین خود و دیگران کشید.
آنیتا و ریموس گرگه مودبانه از روی خط گذشتند و کنار جیمز ایستادند.

جیمز: چه کمیم!
مودی و رون رو به چشمای معصوم ِ جیمز: آآآآآآآآآآخــــــــی..
جیمز پلک زد تا پرده های اشک را بزداید و رو به کاراگاهان فریاد زد:
- شماها چی؟ کدوماتون خائن به وزارت بودن؟
مودی و رون در حالیکه بالا پایین می پریدند: ما! ما! آقا ما!
با اشاره ی جیمز، مودی و رون هم کنار گرگینه و آنیتا ایستادند.
جیمز صدایش را صاف کرد:
- خب، کیا موندن؟

ارنی و آنتونین به هم نگاه کردند.
آنتونین: چه کمیم!

جیمز که از یارکشی اش کمال رضایت را داشت دست هایش را به هم مالید:
- حالا باید بریم سراغ ِ تدی که احتمالا تا الان گانتو نفله کرده!!



ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۲ ۱۱:۰۵:۱۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.