(پست پایانی)
هوگو که تازه از دستشویی برگشته بود فریاد زد:
-بالاخره فهمیدیم.آلبوس دامبلدور بوده!
بلا نگاه اعتراض آمیزی به هوگو انداخت.
-این نمیتونه دامبلدور باشه.رداشو نمیبینی؟نه زرقی، نه برقی نه رنگ نارنجی و زردی...این یکی دیگس.من حدس میزنم سیریوس باشه...سیریوسه...خودشه.بکشین کنار.میخوام بکشمش.خودم باید بکشمش.جلوی منو نگیرین.
مرگخواران به سختی جلوی بلای جوگیر را گرفتند.زندانی همانطور که لبخند میزد با تغییر شکلهای پی در پی سرگرم پیاده روی روی اعصاب مرگخواران بود.
چند ساعت بعد:لرد سیاه وارد شکنجه گاه شد.
-خب...موفق شدین یا یکیتونو برای شکنجه ببرم؟
مرگخواران به هر نقطه شکنجه گاه بجز چشمان لرد نگاه میکردند.صدای ضعیفی از جمع به گوش رسید.
-ببخشید.من میتونم یه چیزی بگم؟
بلا با عصبانیت رو به لرد سیاه کرد.
-ارباب به این آبدارچی اجازه حرف زدن ندین.باز میخواد جسارت کنه و جلوی شما درباره دستشویی و فشار خونش حرف بزنه.
لرد اشاره ای به بلا کرد.بلا سر جایش نشست.لرد قدم زنان به هوگو نزدیک شد.
-حرفتو بزن.ولی اگه ارباب رو خشمگین کنی مطمئن باش اولین شکنجه شونده خودت خواهی بود.سرتو میکنم تو قوری و میذارم ساعتها دم بکشی.
هوگو در حالیکه ارباب رو به خاطر ابداع روشهای جدید شکنجه تحسین میکرد شروع به صحبت کرد.
-ارباب ما کلی از این بازجویی کردیم.تنها چیزی که متوجه شدیم این بود که این جونور محفلی نیست.چون به سادگی اسم شما رو تلفظ میکرد!یه اکسپلیارموسم بهش زدیم.اصلا نترسید.حالا نقشه من اینه...
دو روز بعد، مقر محفل:-ای مرگخوار پست فطرت.درسته که ما از طلسم شکنجه گر استفاده نمیکنیم.ولی روشهای خودمونو برای بازجویی داریم.الان میگم ریموس سرب داغ تو حلقت بریزه.برای من تغییر شکل میدی؟
ریموس لوپین روبروی زندانی جدید محفل نشسته بود.
-آروم باش سیریوس.این کارو قبلا کردیم.حرف نمیزنه.اگه اون علامت شوم روی دستش نبود در مرگخوار بودنشم شک میکردم.این دو روزه ما رو گیج کرده.هی تغییر شکل میده.بیشتر طلسها هم تاثیری روش نداره.اعصاب نذاشته برای ما!
سیریوس با جدیت به بازجویی ادامه داد...
پایان سوژه