بارتي و گابر كه هر دو به هدف خود رسيده بودند از دفتر وزير با خوشنودي خارج شدند و به يه رستوران رفتن تا غذايي بخورن و دلي از عذا (؟!) در آورند !
پس از شام به خونشون كه بالاي دفترشون بود رفتند تا با خيالي راحت بخوابند !
----------------------------------------------------------------------------------
در حالي كه بارتي و گابر در اتاقشون خواب بودن و بارتي خواب ساحرههاي مردم رو ميديد ( منحرفها
مربوطه به كارش بود ديگه ) و گابر هم خواب ساحره سالاري در جامعه جادوگري ، در دفتر وزير اتفاقات مهمي و غيرمنتظرهاي در حال وقوع بود.
* دفتر وزير - ساعت ؟؟؟؟؟ ، شما نصفه شب بگيريد ، آخه اون وقت شب ساعت از كجا گير ميآوردم
*
يك شخص ناشناس ريش و پشمدار داشت با وزير ميحرفيد.
( شخص ناشناس : ش.ن )
ش.ن : ببين تو وزيري نبايد هر چي اين ساحرهها ميگن رو گوش كني كه ، براي مقامت خوب نيست ، فردا اينجا رو هم از تو ميگيرن.
وزير : همانا ما عضو هيئت رئيسه زز ان جادوگري ميباشيم. باشد كه ريش مرلين قبول كند.
ش.ن : تو روحت رو به من بفروش ( همون هر چي گفتم تو عمل كن ديگه ) ، من تضمين ميكنم براي هميشه وزير سحر و جادو باشي و قول ميدم كه قدرت ولدمورت رو هم داشته باشي.
وزير : مرلين كجايي كه ببيني بر وزير سحر و جادو چه پيشنهادهاي ننگيني ميدهند. اگر يك بار ديگر از اين پيشنهادها دهي همانا حساب تو با دامبل و گراب خواهد بود.
ش.ن: باب اشتباه كردم ، حالا ميشه با اين گراب كنار اومد ولي اين دامبل خيلي خطرناكه ، حتي نميشه چند ثانيه هم باهاش تنها باشي.
پس از كمي فكر كردن شخص ناشناس دوباره به حرف آمد
ش.ن : جهنم و ضرر ، اصلاً يه كار ديگه ميكنيم. تو روحت رو به من بفروش من قول ميدم برات دوربين ديجيتال بخرم و يك كارت خبرنگاري هم برات ميگيرم تا بتوني هر وقت خواستي از اين كله زخمي بدون مزاحمت عكس بگيري.
وزير تا اين پيشنهاد ننگين را شنيد ، ديگه نتونست تحمل كنه.
وزير :
همانا اين كارهايي را كه فرمودي خواهي كرد ، الياس ؟ ( شخص ناشناس لو رفت.
)
و بالاخره وزير بياراده و عقده عكس گرفتن از كله زخمي روحش رو به الياس فروخت. ( الياس بعد از اينكه مرد ، خودش روحش رو به شيطان فروخت تا بتونه دوباره زنده بشه ) ، و فروختن روح وزير به الياس همان و وضع قانون سختتري عليه ساحرهها همان.
* صبح آن شب كه ميشه فردا صبح *
بارتي و گابر بعد از اينكه صبحونشون رو خوردن ، رفتن بيرون كه هم يه هوايي بعد از چند روز پر مشغله عوض كنن و هم مردم ازشون تشكر كنن
ولي در كمال ناباوري ديدن هيچ ساحرهاي در خيابانها نيست. بعد از طي طريقي چند صدايي از پشت سرشون شنيده شد.
ويو ويو ويو ويو ( صداي آژير پليس ). و صدايي از بلندگو بلند شد:
- : گابر و بارتي. دستاتون رو ببريد بالا و پاهاتونم بزاريد رو سرتون.
گابر كه صدا رو شناخته بود با حالت بهت زده ( اين شكلي
) گفت:
- : رودلف ...
قانون وضع شده چه بود؟ آيا وزير ميتواند در مقابل زز بودنش مقاومت كند ؟ آيا بارتي و گابر باز هم خواهند توانست اين مأموريت رو با موفقيت به پايان برسانند؟ همه اينها در پستهاي آينده مشخص خواهند شد.
شک ندارم که اگر خداوند قبل از حضرت آدم تورا می آفرید شیطان اول از همه سجده می کرد