هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه به کمک طلسمی ارتشی از زامبی های گورستان ریدل برای حمله به محفل تشکیل داد.ولی با مشکلاتی که زامبی ها ایجاد کردن از این کار منصرف شد.حالا لرد و مرگخوارا باید از شر زامبی ها خلاص بشن!
برای پیدا کردن راه حل تصمیم میگیرن چند تا فیلم مشنگی درباره زامبی ها ببینن.ولی مشکل حل نمیشه.به عنوان راه حل بعدی تصمیم میگیرن زامبی ها رو قانع کنن که زندگی چندان شیرین نیست و کلا مردن بهتره!لرد و مرگخوارا وانمود میکنن ورشکست شدن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خانه ریدل ها، ساعت ده و نیم شب:

لرد سیاه و مرگخواران در یک طرف اتاق و زامبی ها در طرف دیگر نشسته بودند.لرد سیاه زیر چشمی زامبی ها را زیر نظر گرفته بود.
-بلا؟حالا لازم بود میز و صندلیا رو غیب کنی؟ارباب دچار کمردرد شدیدی شدن.ضمنا دچار دل ضعفه هم شدن.پس کی شام میخوریم؟

بلاتریکس از فرصت سوء استفاده کرد و به بهانه صحبت درگوشی بیش از اندازه لازم به لرد نزدیک شد.
-ارباب صبور باشین.مجبور بودم مبلمان رو از اینجا خارج کنم.اینا باید باور کنن که ما هیچی نداریم.شامتونم آماده اس.همین الان میگم براتون بیارن.

با اشاره بلا دو جن خانگی سینی بسیار بزرگی را آورده و در مقابل لرد روی زمین گذاشتند.لرد سیاه بی صبرانه پوشش روی غذایش را کنار زد و با صحنه وحشتناکی مواجه شد.
-چی؟سیب زمینی آب پز؟اونم فقط یکی؟و بدون نمک!این یه شوخیه؟این غذای یک اربابه؟وای بر شما.فکر کنین محفل بفهمه که شماها جسارت کردین و یه همچین چیزی جلوی ارباب گذاشتین.

بلاتریکس با مهربانی کارد و چنگال را برداشت.
-ارباب خواهش میکنم اروم باشین.برای فشار خونتون خوب نیست.ضمنا...این شام شما نیست.شام همه ماست.الان کاملا عادلانه تقسیمش میکنم.نگران نباشین.فکر میکنم یه دونه پیاز هم داشته باشیم که میگم سرو کنن.:pretty:




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۱

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
بلاتریکس:ارباب منو ببخشید ولی نمیتونم این کارو بکنم.شما دستور دادین و دستورتون باید اجرا بشه.
لرد:خب الانم دستور میدم منو بذاری زمین.
بلاتریکس لرد رو بطرف شکنجه گاه میبره و میگه:نمیشه دیگه ارباب.اجازه بدین دستور اولتونو اجرا کنم.بعد نوبت دومی هم میشه.:pretty:
بلاتریکس و لرد به شکنجه گاه میرسن.مرگخوارا با خوشحالی چند تا ردیف صندلی ظاهر میکنن و روشون میشینن.دافنه پاکت تخمه رو باز و به بقیه تعارف میکنه.مرگخوارا در حالیکه تخمه میشکنن زل میزنن به بلا و لرد.لرد از بلا میپرسه:خب؟حالا منو آوردی اینجا.قصد داری چیکار کنی؟نکنه فکر کردی میتونی ارباب رو شکنجه کنی؟
بلاتریکس به روش دابی چند بار سرشو به نزدیکترین دیوار میکوبه و میگه:هرگز!من چنین جسارتی نمیکنم ارباب.دستور شما این بود که پیشنهاد دهنده رو ببریم شکنجه گاه.منم دستور رو اجرا کردم.نگفته بودین شکجنشم کنیم.
لرد نفس راحتی کشید و مرگخوارا که نمایششون نصفه مونده بود با اوقات تلخی از روی صندلیا بلند شدن.

درست در همین لحظه در شکنجه گاه باز و یکی از زامبی ها وارد میشه.
زامبی که ظاهرا یکی از اقوام دور لرد سیاهه با صدای خش داری شروع به صحبت میکنه:چرا کسی به ما رسیدگی نمیکنه؟یه ذره غذا به ما بدین.درسته که مردیم.ولی غرور و شخصیت که داریم.ازمون پذیرایی کنین.مادر لرد هم یه نخ و سوزن میخوان.ظاهرا یکی از دستاشون که پوسیده شده بود کنده شده.میخوان بدوزنش.
قبل از اینکه لرد جوابی بده بلا پیشدستی میکنه و میگه:متاسفم.همین چند دقیقه پیش به ما اطلاع دادن که اموال لرد و مرگخوارا توسط وزیر ضبط شده.چون همه ما تحت تعقیبیم.این خونه هم که میبینی اجاره ایه.هیچکدوممونم شغلی نداریم.خلاصه اینکه ورشکست شدیم.فقیر شدیم.فکر میکنم شرایطمون سختتر از قبل بشه.از غذا خبر نیست.همه نخ و سوزنا رو هم فروختیم و به جاش دو تا کفتر خریدیم دادیم به نجینی.وگرنه خودمونو یه لقمه چپ میکرد.

لرد که از نقشه بلاتریکس خوشش اومده بود لبخندفقیرانه ای میزنه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ایوان متوجه شد که کسی به حرف او توجه نکرده.برای جلب توجه گفت:اربابف چطوره بجای زامبی ها ما بند و بساطمونو جمع کنیمو بریم و از دستشون خلاص بشیم؟
لرد با قیافه ای متفکر گفت:چی؟فکری چرت تر از این نداشتی؟لرد سیاه هیچ وقت فرار نمیکنه و همیشه با مشکلاتش روبرو میشه.

بعد از چند ثانیه لرد به نجینی نگاهی میکند و میگوید:خوشحال باشین که ارباب یه راه خوب پیدا کرده.ما میتونیم از اینجا جل و پلاسمونو جمع کنیم و بریم.

اینبار تمام مرگخوران به تجلیل از لرد پرداختند.اما ایوان روزیه،اسکلتی که در آینده پودر میشد،نالید:اربابا،این ننگ آور نیست که شما از زامبی ها فرار کنین؟
لرد چشمانش را تنگ کرد.
-البته که هست.کی چنی پیشنهاد احمقانه ای رو داده؟ ببرینش شکنجه گاه.

بلاتریکس ناله ای کرد و به طرف لرد آمد.یقه ی ردایش را کشید و در حالی که از خدا طلب بخشش میکرد گفت:شما این فکرو کرده بودین.باید ببریمتون شکنجه گاه.

لرد دستور داد:بزارم زمین.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لرد بلافاصله تعداد زیادی عکس سه در چهار از سیبل گرفت و به مرگخواران داد و گفت:
ببرین اینا رو نشونشون بدین ببینم چه عکس العملی نشون میدن.شاید واقعا موثر باشه.خود من اولین بار که سیبل رو دیدم سه تا هورکراکسمو نابود کردم.

مرگخواران ذوق زده بطرف محل تجمع زامبی ها رفتند.


سی دقیقه بعد:

لرد:خب چی شد؟
دافنه:ارباب من به سه نفر نشونش دادم.اولی تا عکس سیبلو دید زد زیر خنده.وای، نمیدونین چه دندونای زشتی داشت.دومی تا عکسه رو دید زد زیر گریه.میگفت شبیه مادربزرگ مرحومشه.مجبور شدم ده دقیقه تموم اشکاشو پاک کنم و آرومش کنم.سومی تا عکسه رو دید با لنگه کفش دنبالم کرد.میگفت سیص و شصت میلیون سال پیش صاحب این عکس تخم دایناسورشو دزدیده و پس نداده.
لرد:سیصد و شصت میلیون سال پیش که دایناسورا نبودن.
دافنه:ارباب جسارت نباشه،شما از کجا میدونین؟مگه خودتون بودین؟شاید بودن خب.تازه وجود دایناسورا رو باور نمیکنین ولی با وجود این یارو در اون زمان مشکلی ندارین؟

لردنگاه لرد اندر مرگخواری به دافنه انداخت و با دیدن زامبی ای که لنگه کفش به دست داشت لبخندی زد و محل مخفی شدن دافنه را به زامبی نشان داد و سراغ نفر بعدی رفت.نفر بعدی ایوان بود.

ایوان:ارباب اولا که اینا از من خیلی خوششون اومده.میگن کلا احساس نزدیکی و فک و فامیل بودن میکنن با من.دلیلشو نمیدونم.شباهتی بین خودم و اینا نمیبینم.ولی به هر حال وقتی عکس سیبل رو بهشون نشون دادم با خوشحالی منو در آغوش گرفتن و از اینکه چنین همسر زیبایی برای خودم انتخاب کردم بهم تبریک گفتن.ارباب منم جوگیر شدم رفتم به سیبل پیشنهاد ازدواج دادم که رد کرد.گفت آینده منو سیاه میبینه.گفت به زودی تجزیه میشم.

لرد متوجه شد که نشان دادن عکس سیبل کارساز نبوده و باید راه دیگری برای اثبات سخت بودن زندگی به زامبی ها پیدا کند.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۱

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
ایوان که کاملا متوجهه که مخالفت با لرد چه عوافبی داره با احتیاط میپرسه:ارباب ببخشید.من کمی خنگم!چطوری دخلشونو میاریم؟اگه قراره با مواد هسته ای منفجرشون کنیم که خودمونم میریم فضا!

لرد که کاملا مشخص بود از سوال ایوان خوشش نیومده رو به بقیه مرگخوارا میکنه.
-یکی به این حالی کنه که برای ارباب اهمیتی نداره که چه اتفاقی برای شماها میفته.چیزی که فراوونه مرگخوار.شما وظیفه دارین خودتونو فدای ارتش سیاه کنین.

ملت پاچه خوار بطرف ایوان حمله ور میشن و یکی یکی دور خیز میکنن و میپرن روش که کاملا روشنش کنن.صدای ضعیف ایوان از لای دست و پای مرگخوارا به گوش میرسه:
-ارباب اشتباه کردم!ولی ارباب منظورم این نبود که فقط ما میریم فضا.شما و همه مشنگا هم همراه ما تشریف میارین.مواد هسته ای گذشته از اینکه حق مسلم ماست خطرناکه.تجدید نظر بفرمایین. :worry:
لرد اشاره ای به مرگخوارا میکنه که ایوانو ول کنن.چهره لرد کاملا متفکر به نظر میرسه.بعد از چند دقیقه نتیجه تفکرات عمیق لرد ابراز میشه:
-دافنه، ارباب به نتیجه ای نرسید.یعنی اصلا ارزششو نداشت که به خاطر این موضوع فکرمو خسته کنم.تو به جای ارباب فکر کن.

دافنه که ظاهرا قبلا همه فکراشو کرده جواب میده:ارباب با اجازه شما.همونطور که قبلا اشاره کردین ما نمیخواییم اجساد اینا نابود بشه.گورستان ریدل احتیاج به جسد داره.اینجا ابهت و عظمت و قدمتی داره.به نظر من باید اینا رو راضی کنیم که برگردن زیر خاک.

لرد:از این به بعد وقتی به جای ارباب فکر میکنی کامل فکر کن.چطوری راضیشون کنیم؟

دافنه زیر نگاههای حسادت بار مرگخوارا جواب میده:مثلا قانعشون کنیم که زندگی چندان هم شیرین و زیبا نیست.اصلا اگه قیافه همین سیبل رو ببینن از زندگی سیر میشن .


آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۵ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
ایوان چند کارتن دی وی دی زامبی ای رو جا به جا میکنه و به لرد میگه: ارباب اینجا چند صد تا فیلم دیگه هست. شایدم چند هزارتا! کدوم یکیشون رو میخواین اول بذارم؟
... کروشیو ایوان! همیشه باید کم اهمیت ترین نکته حرف من رو بگیری؟! من چه میدونم کدومش رو بذاری. مگه من اینا رو تا حالا دیدم؟ یکی رو پیدا کن و بذار. پرسش اصلی اینه: چطوری میشه از شر این جماعت راحت شد!؟

ایوان شانسی یکی از فیلم ها رو از داخل کارتن بیرون میکشه و اسمش رو میخونه: رزیدنت اویل 36!! چقدرم طولانی بوده ارباب. بذارین این رو بذارم ببینم چی میگه. شاید بدردمون خورد!
ایوان فیلم رو داخل دستگاه میذاره و همه مشغول دیدن فیلم میشن. لرد در طول فیلم حسابی عصبی بود و تصمیم گرفته بود که در صورتیکه جواب داخل این فیلم هم نباشه بلای بدی سر ایوان بیاره.

بعد از گذشت حدود دو ساعت فیلم به پایان میرسه و بلا چراغ ها رو روشن میکنه. دافنه خمیازه بلندی میکشه و میگه: چه عجب تموم شد! مشنگ ها چطوری میتونن بشینن ساعت ها این چیزا رو نگاه کنن؟
همه مشغول همهمه بودن ولی ایوان متوجه میشه که لرد سکوت کرده و چیزی نمیگه. برای همین دستش رو میذازه جلوی دهن مورفین که داشت با صدای بلند از داروهای موجود توی فیلم تمجید میکرد و میگه: هیششششش! ساکت باشین ببینم. لرد از وقتی فیلم تموم شده هیچی نگفته. چی شده به نظرتون؟

دافنه با پوزخند گفت: حتما خوابش برده!
کروشیوی دردناک و پر ملاتی که به سمت دافنه پرتاب شد نشون داد لرد به هیچ وجه خوابش نبرده. حالا همه نفس ها رو توی سینه حبس کرده بودن. لرد برمیگرده و در حالیکه چشماش میدرخشید میگه: هیچ کدومتون متوجه شدین فیلم چطوری تموم شد؟
همه که در حین پخش فیلم در حال خوردن چیپس و پفک بودن با ترس سر تکون میدن!
لرد با لبخند ترسناکش میگه: توی فیلم به بمب اتمی انداختن روی زامبی ها و همه شون رو نابود کردن!

ایوان با تعجب و ترس پرسید: یعنی ارباب، میگین باید یه بمب اتم بندازیم روی گورستان ریدل؟!
لرد کروشیوی دیگه ای به سمت ایوان میفرسته و میگه: نه کودن! ما نیروگاه جادویی هسته ای داریم. همه رو یه طوری منتقل میکنیم اونجا و با مواد هسته ای دخلشون رو میاریم! شیرفهم شدین!؟


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۲ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه به کمک طلسمی ارتشی از زامبی های گورستان ریدل برای حمله به محفل تشکیل داد.ولی با مشکلاتی که زامبی ها ایجاد کردن از این کار منصرف شد.حالا لرد و مرگخوارا باید از شر زامبی ها خلاص بشن!
برای پیدا کردن راه حل تصمیم میگیرن چند تا فیلم مشنگی درباره زامبی ها ببینن.در پایان فیلم مشنگها با بیل و کلنگ موفق به کشتن زامبی ها میشن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لرد از جا بلند شد و با عصبانیت شروع به قدم زدن در طول اتاق و تجزیه و تحلیل کردن موقعیت کرد.
-خب...پس الان فقط یه گزینه داریم.اونم اینه که با بیل و کلنگ بیفتیم به جون اینا...ولی خب.اینا زامبی های معمولی که نیستن.همشون جادوگرا و ساحره های بسیار محترم و سیاه گورستان ریدلها هستند.اجداد و حتی مادر زیبا روی خودم هم جزوشونه.نمیتونم این رفتار رو باهاشون داشته باشم.

درست در همین لحظه چشم لرد به روفوس افتاد که طبق عادت همیشگی دستش را بلند کرده بود.
-چته باز؟ایده جدید داری؟

روفوس کمی من و من کرد و جواب داد:
-نخیر ارباب.فقط میخواستم به نکته مهمی اشاره کنم.مشنگها فقط فیلم نساختن.همین امسال سریال بسیار پرباری در این مورد تولید کردن که میتونه بهمون کمک کنه.the walking dead!

ظاهرا توجه لرد جلب شده بود.
-خب.توضیح بده ببینم آخرش چطوری زامبی ها رو میکشن.

روفوس که مشخص بود فکر این قسمتش را نکرده بود دست و پایش را جمع کرد.
-خب...ارباب هنوز نتونستن راهشو پیدا کنن که.تازه وسط فصل سومشه..هر وقت تموم شد من بهتون اطلاع میدم.

به دستور لرد روفوس توسط تعدادی از مرگخواران از پنجره به بیرون پرتاب شد که شب را در جوار زامبی های گورستان بگذراند.
-بالاخره باید یه راهی داشته باشه.اینا چیزی نمیخورن؟غذا ندیم بهشون...بقیه فیلما رو بیارین ببینیم...اصلا اینا چطوری زنده شده بودن؟کدوم ابلهی این مشکل رو ایجاد کرد؟!:vay:




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ شنبه ۲ دی ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لرد با حرکت سر موافقت خودش رو اعلام کرد.

فیلم با خنده دلهوره اور یک زامبی شروع شد که میگفت:من میخوام مغز شما رو بخورم.یو ههه!

لرد در این جا از روفوس خواست تا فیلم را متوقف کند و گفت:زامبی مغز آدما رو میخوره؟امکان داره اون زامبی مفنگی موتاد مغز شما رو خورده باشه؟امکان داره که...
روفوس گفت:ارباب،اینا دروغه.این فیلم ها فقط برای سرگرمیه و واقعی که نیست.

لرد ولدمورت داد کشید:چی؟اینا واقعی نیستن؟تو خجالت نمیکشی ارباب رو معطل میکنی؟ مگه ارباب علافه؟
روفوس سرش را پایین انداخت و بدون هیچ حرفی دکمه start رو زد و لرد با دیدن شروع فیلمدست از داد و فراید کشید.

45 دقیقه بعد:

-ارباب،الانه که مشنگ ها حمله کننو و فک زامبی ها رو پایین بیارن.

20 دقیقه بعد:


-آها.یه خورده دیگه وقتی تجهیزاتشون آماده شد،به زامبی ها حمله میکنن.فقط یه چند دیقه...

لرد که کم کم داشت بی حوصله میشد گفت:خودت تعریف کن چی میشه؟
-اما ارباب،کل هیجانش به دیدنشه.تازه...اونا یه کرم رشد مو هم اختراع میکنن.
جمله آخر باعث شد که لرد به ادامه دیدن فیلم،رغبت بیشتری پیدا کند.

بلاخره مشنگ ها کرم های رشد مو رو به طرف زامبی ها پرت کردند و و زامبی ها همه مردند و فیلم دوم تمام شد.
لرد که اشک در چشمانش جمع شده بود؛زیر لب زمزمه میکرد:چرا کرم های عزیزمو هخدر میدین؟
روفوس پرسید:ارباب،روش ابتکاری خوبی بود.پرتاب کرم های رشد مو خوب نیست؟

لرد فریاد کشید:گمشو روفوس!!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۱۵ شنبه ۲ دی ۱۳۹۱

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
چند لحظه بعد در اتاق فیلم ها:

- خیلی خب، زود باشین. تا قیامت که وقت ندارم. پس این فیلم چی شد؟

روفوس در نقش آپاراتچی دی وی دی رو داخل دستگاه مشنگی/جادوییش گذاشت و اون رو روشن کرد. فیلم با صحنه های گل و بلبل و زندگی معمولی مردم شروع شد تا اینکه بعد از دقیقه 15 فیلم، لشگر زامبی ها مثل قارچ از زیر زمین بیرون اومدن و مشغول تیکه پاره کردن مردم شدن.

لرد خمیازه ای کشید و گفت:

- همه اش همین؟ فعلا که اینا دارن مشنگ ها رو لت و پار میکنن. نقشه هوشمندانه ات همین بود روفوس؟!

- نه ارباب صبر کنین هنوز مونده. آخراش داستان برعکس میشه مشنگ ها دهن اینا رو آسفالت میکنن. تازه اگه این هم خوب نبود چندتا فیلم خوب دیگه هم گذاشتیم کنار.

فیلم ادامه پیدا میکنه و مشنگ ها به وسیله بیل و کلنگ و اسلحه تک تک زامبی ها رو میکشن و شهر رو از وجودشون پاک میکنن و در همون طور که به آینده گل و بلبلشون فکر میکنن به تماشای غروب خورشید از روی تپه مشرف به شهر مینشینن.

THE END

لرد که قیافه ترسناک و وحشت آوری به خودش گرفته بود به عقب برمیگرده، نگاهی به روفوس میندازه و میگه:

- این بود؟ پس به نظرت باید این جماعت رو با بیل و کلنگ بکشیم؟

روفوس با ترس دسته ای از دی وی دی های دیگه اش رو بالا میگیره و با لکنت زبون میگه:

- این فیلمه دست گرمی بود فقط. نمونه های بهترش رو اینجا دارم اگه ما...مایل باشین میتونم بذارم!



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۴۲:۱۵
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
لرد از جاش بلند شد و به طرف در اتاق رفت و چوب دستیش رو به طرف مرگخواران گرفت . مرگخواران همه به لرد خیره شده بودن و منتظر بودن تا ببینن نفر بعدی که قرار کریشیو بشه کی هست .

-برید فیلم ها رو پیدا کنید و وقتی همه چیز آماده شد من رو صدا کنید . من الان باید دنبال یه راهی بگردم تا هری رو بکشم ! گمشیوس !

تمام مرگخواران ناخودآگاه شروع به حرکت کردن و از در اتاق به بیرون پرت شدن . لرد هم در رو بست و به طرف صندلیش رفت . کاغذی از روی میزش برداشت و بهش خیره شد .

-خب آوداکداورا که جواب نداد ، کشتن دامبلدور و اسنیپ هم که کمکی نکرد . چوب دستیمم که عوض کردم بازم چیزی رو عوض نکرد . شاید باید خود رولینگ رو کریشیو حسابی کنم اینقد سنگ نندازه جلوی پای من .


اتاق فیلم ها :

روفوس و ایوان در حال جدا کردن فیلم های زامبی دار (!) بودن که ریگولاس به آرومی وارد اتاق شد و یه نگاه سریعی به کل اتاق انداخت . به آرومی در رو بست و به طرف روفیوس رفت .

-ببینم یکی دو تا از فیلم هات که صحنه های خوب خوب دارن رو به من چند روز قرض میدی ؟
-من هیچوقت فیلمی که صحنه های خوب خوب توش نداشته باشه اجاره هم نمیکنم . هر کدومو میخوای بردار .

ریگولاس با خوشحالی یکی از فیلم ها رو برداشت و به سرعت از اتاق خارج شد تا به اتاق شخصی خودش بره و فیلم رو نگاه کنه . تا ریگولاس خارج شد ، لرد وسط اتاق ظاهر شد و باعث شد که روفیوس و ایوان دچار حملات قلبی و سکته مغزی بشن برای لحظه ای . لرد کمی به اون دو نزدیک شد و گفت :

-خودتون رو جمع کنید . فیلم های زامبی دار رو پیدا کردید ؟
-بله ارباب ، همین اتاق رو تمیز میکنیم و آماده میکنیم که فیلم رو ببینیم .
-خوبه ولی من برای یه مساله دیگه اینجا اومدم . چند روز هست که احساس میکنم نجینی حالش خوب نیست ، فک کنم بعد از مرگ نجینیه ( زن نجینی ) کمی دپرس شده . یکی از این فیلم هایی داری که صحنه های خوب خوب مار ها و بقیه حیوون ها رو داره ؟
-
- چته ؟ مار من هم حیوون هست دیگه ، احساسات داره .
- اوکی ارباب ، من میگردم براش یه چیزی پیدا میکنم .

لرد سری تکون داد و به همون سرعتی که ظاهر شده بود ، غیب شد .










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.