کریچر: هوووم، ملت، سیگارش خیلی خوبه، دراکو به افتخار این که این از شیکم تو در وامد بیا یه پک بزن.
دراکو روی زمین در حال جمع کردن و بلعیدن دوباره غذاهائیه که از شیکمش بیرون ریخته!
و بعد، وقتی به خودش میاد و متوجه کریچر میشه، می پره سمتش و کاغذ رو از دهنش بیورن میاره و با یه مشت اونو نقش زمین میکنه. از گوشه چشم یه نگاه مشکوکیوس بهش می ندازه و طبق چیزایی که دوربین بیمارستان نشون میده، مشاهده میشه که کریچر هم یه نگاه مشکوکیوس به دراکو انداخته.
دراکو طی یک حرکت انتحاری و بعد از اینکه توی یکی از اتاقا رو چک می کنه و می بینه که خالیه،کاغذ وصیت نامه رو که حالا نصفش خاکستر شده رو می ندازه توی یکی اتاق، روی یکی از تختا!
ملت حیرت می کنن.
دراکو با آه و ناله داد می زنه: تک وصیت نامه سوخت، پس بذار بیمارستان بسوزه! اوهو اوهو اوهو اوهو...
ملت همون جوری حیرت زده موندهن.
تخت آتیش می گیره و کلا آتیش سورزی خطرناک تر میشه، از توی اتاق صدای جیغ و داد میاد. یه نفر در حالیکه آتیش گرفته و داره هی به خودش می کوبه می پره بیرون.
دراکو سفید میشه. یعنی رنگ پریده تر از همیشه میشه: ا... مگه اتاق خالی نبودش؟
کریچر روی زمین: من دیدم، از توی سوراخ روی دیوار بغلی پریدش بیرون.
دراکو با وحشت به فرد نگاه می کنه و با همون وحشت هم متوجه میشه جریان چیه: این جا سنت مانگوئه منو اوردین؟
ملت با سر تایید می کنن.
فرد مجهول الحال میدوه و خودش رو از پنجره می ندازه پایین توی حوض بیمارستان!
کریچر زیر لب: بیچاره گیلدی...
در همین احوالات ملت متوجه میشن پرستار پشت پیشخوان داره شماره میگیره: دی دو دو دو دی دو دو
دراکو: خانم کجا رو می گیرین؟
پرستار: آتیش نشونی.
دراکو: اون که سه رقمیه.
پرستار: نه این مال بیمارستانه.
دراکو: اینجا از اون چیزا نداره فشار بدیم آتیش نشونی بیاد؟
پرستار: نه آقا... حالا هم مزاحم نشو... ا. الو؟ سریع نیرو بیارین، آتیش آتیش!
ملت که راز ترس و نگرانی و حیرت خشکشون زده هنوز موندهن تو بیمارستان. آتیش به اتاق بغلی هم سرایت کرده و سه چهار تا مریض در حال فرار از بیمارستانن.
صدای نعرهای ارزشی: من تو رو می کشم.
و فردی معلومالحال از تاریکی پیدا میشه و با چهرهای خونین، چاقو به دست به سمت کریچر میره: تو باعث شدی من حیثیتم رو تو این بیمارستان از دست بدم... خرچ... تو منو بی اعتبار کردی... خرچ... تو باید بمیری... خرچ (کپی رایت از پست بلیز در تاپیکی مجهول در اسلی!)
همه سرها برمیگردن سمت صدای ارزشی و دکطر پروفثور حصن مستفا رو می بینن که در حال جر دادن و تیکه تیکه کردن کریچره!!
بـــوم
دو در در انتهای A سالن از حدقه در میان و یه سری آدم شیلنگ و کپسول به دست میان تو و با هیکلی محتاط و خمیده سمت قسمت آتیش گرفته حرکت می کنن.
ملت کماکان در حالت حریت به سر می برن.
بــــوم
دو در در انتهای B سالن از حدقه در میان و یه سری آدم با باتون و سپر شفاف(شیشه ای؟!) و لباس و نقاب سراسر سیاه، و یه تفنگ گنده که به پشتشون بسته ن و یه سری آمپول بیهوشی و آرامش بخش و واکسن های دیفتری کزاز و ایدز و سارس و طاعون و آ.ب.ث و سی.بی.سی و سی.ان.ان و بی.بی.سی و آسوشیتدپرس، و تعدادی نارنجک به کمر و کپسول گاز بیهوشی و اشک آور و فلج کننده و ارزشی ساز و گاز خردل
ملت همچنان مات و وبهوت نگاه می کنن. دکطر در حال حسابرسی کریچر، این بار با مشت و لگد و کله و شیکم هستش و به جز او، همه حواسا، حتی کریچر متوجه مشکوکان تازه وارده.
7 نفر از افراد مشکوک به سرعت سمت دکطر میدون تا حسابش رو برسن و در حال دویدن باتون و دستبندشون رو حاضر می کنن. بقیه می ایستن، باتون هاشونو غلاف می کنن و تفنگا رو از غلاف بیرون می کشن و سمت ملت نشونه می گیرن. یکی از اونا با صدایی رسا و خشانت بار رو به پرستار: کدومشون عامل اتیش سوزیه؟
پرستار به دارکو اشاره می کنه.
( در این احیان، صدایی بس ارزشی زمینه فضا رو پر می کنه: هیــــس، فیـــش... و هر بار که این صدا به گوش میرسه احساس میشه مقداری از هُرم(کلمه پیچیده ایه، خودتون رو خسته نکنین) گرما کم میشه!)
سه نفر از نیروهای مشکوک تفنگا رو غلاف می کنن و باتون ها رو از غلاف بیرون می کشن و سمت دراکو دو می کنن(ورژن جدید دویدن) و در حالی که باتون ها رو تو هوا می چرخونن با سرعتی وحشتناک نردیک می شن به دراکو.
پـــــاق
به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...