جنگ گیلدی و رودی:
دلیری کجا نام او لسترنج پاشد داد زد همسان یک مشت برنج
*******
بیامد که جوید ز سفیدان نبرد یهو عطسه کرد دید هوا گشته سر
*******
بشد تیز Amus با خود و واند رفن جلو و رودی را زود براند(چه ربطی داشت؟)
*******
پاشد گیلدی و همی سرفه کرد خداییش هوا گشته بود خیلی سرد
*******
سوار دسته جاروی سپیدش بشد(رخش) چنان رفت با سرعت که نمفهمیدمی من چه شد
*******
بگفتا گیلدی کی لستنج بخواهم که جنگم با تو till the last range
*******
بخندید رودی و بگفت ببخشید شما؟ برو و بیا به همراه مامان و بابا(برو با بزرگترت بیا)
*******
سپس بگفتش رودی بیشین بینیمیوس الان میفرستمت من پیش سیریوس
*******
بگفتا گیلدی کی رودی خان اسی را دوست دارد جی کی همچو جان
*******
نخواهد که نابود کن دوست خود پس بشین بکن از سرت پوست خود
*******
سپس با یه نفرین عالی و خوب بینداخت دسته جارویش تو جوب
*******
پاشد رودی و گفت ایمپریو بخندید لشکر سیاه و بگفتند همه گیلدیوhammer::
*******
ز جا خاست گیلدی و بشد خمشگین فرستاد نفرینی از روی کین
*******
بگفتا آوادا... که آمد کسی بیامد سوی آن دو فریاد رسی
*******
و او کسی جز استار نبود کسی جز همان فرد بی کار نبود
*******
بگفتا استار کین دعوا چیست؟ زود باشید و بگویید که تقصیر کیست
*******
شدند گیلدی و رودی هر دو رنگ رنگ بدانستند کینحاست پایان جنگ
*******
بگفت گیلدی کین رودی بود که پاشد و داد زد ز بالای رود
*******
بزد لبخندی استار و بگفت بود تقصیر شما ها! هر دو! جفت!
*******
لیک اینک نیست جای دعوا و فغان آمدم من که آرم دوستی را ارمغان
*******
بگیرید دست یکدگر تند و زود کز اول همین بهترین کار بود
*******
و اینگونه رودی و گیلدی خوب و نیک شدند دوست هم خیلی خوب و شیک
*******
قهر هم در همان لحظه جان در بداد چنان شد که رفتش همانند باد
انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!