تعریفهای دامبلدور کار خودش را کرده بود.اخمهای لرد از هم باز شد و به جام داخل سینی نگاه کرد.
دو جام پر از نوشیدنی خوشرنگ درون سینی به لرد چشمک میزد.
لرد:
... خوشمزه به نظر می رسه...هومم... عجب بویی... خب ارباب چون عادت نداره دل مهمان هارو بشکنه دستتو رد نمی کنه فسیل ریش دار... ولی بهتره بدونی همین یه بار ارباب این لطفو بهت میکنه...
و در همان حال دستش را دراز کرد تا جام نوشیدنی ای را که به دامبل نزدیک تر بود بردارد. فسیل ریش دار... نه چیزه همون دامبل
با دستپاچگی سینی را چرخاند:
- نه تام... این مال منه... می دونی که پیری و هزار درد با جوشونده گل گاوزبون مخلوطش کردم... اون یکی مختص جوون پهلوونی مثل توئه.
لرد که از این تعاریف غرق در شور و شعف شده بود با غرور سرش را بالا گرفت:
- درسته پیرمرد... ارباب هنوز جوونن و تو چیزی بیشتر از یه عتیقه زیر خاکی با یه من کرک و پشم نیستی. خوشحالم بالاخره به تفاوتهامون پی بردی...
دست لرد که جام را با آن نگه داشته بود به طرف دهانش رفت.
دمبل:
ناگهان آیلین پرنس مثل اجل معلق از زیر میزی پشت سرشان پیرون پرید و جفت پا توی صورت دامبل رفت.
لرد از وحشت ظهور ناگهانی آیلین عقب جست و نیمی از معجون روی زمین ریخت. لرد مات و متحیر به منظره پیش رویش درحالیکه آیلین مشغول کشیدن ریش دامبل بود نگریست.
- جرررررررررررررر(افکت جر خوردن ریش دامبل)
در هما حال که ریش دمبل در حال کش آمدن بود پرنس فریاد زد:
- اونو نخورید ارباب!
لرد که از شوک ورود تارزانی آیلین درآمده بود وقتی این فریاد تارزانی را شنید چوبدستی اش را کشید تا مراسم شکوهمند کروشیو را روی آیلین اجرا کند که طی جاخالی دادن ماتریکسی او طلسم به دمبل خورد.
آیلین:
لرد:
دمیل:
لرد: کروشیو آیلین... این چه حرکتی بود؟ مگه از اصطبل هیپوگیریفا در رفتی؟
آیلین: ارباب... من دیدم این پشمک اون پشت یه چیزی تو نوشیدنی شما ریخت که می دونم معجون حقیقتی بود که از جد بزرگوار شما گرفت. بعد هم اومد اینجا و خواست با حرفاش به خیال خام خودش شما روخام کنه
البته من اصلا زاغ سیاه شما رو چوب نمی زدم و کاملا اتفاقی این چیزا رو فهمیدم
لرد: چی؟ این کوه پشم و شیشه تو نوشیدنی من یه چیزی ریخته؟ :vay:
دمبل به سختی با نصف ریش از جا بلند شد. البته چون نصف ریشش به لطف آیلین به فنا رفته بود راحت تر و سبک تر از همیشه برخاست:
- این دروغ میگه تام... این می خواد تو رو بر علیه خاطرات قشنگی که با هم داشتیم بشورونه
دختره غربتی
آیلین: نخیرم... این داره دروغ میگه... هرچند شما به من شک دارید که با این پشمک که هر بلایی دلش خواست سر پسر ساده و معصوم من به خاطر عشقش به اون دختره گیس بریده آورده، همکاری می کنم
ولی من ثابت می کنم از اعماق وجودم به شما وفادارم. من میگم هنوز یه مقدار از نوشیدنیه مونده ازش بخواین اگه راست میگه خودش بخوره و به سوالای شما جواب بده.
لرد با عصبانیت کروشیویی به آیلین زد:
- کروشیو آیلین چطور جرئت می کنی به ارباب بگی چکار کنه. ارباب خودش همه چیزو می دونه.
هنوز یه ذره از معجونه مونده... مجبورش می کنم بخوره و به سوالام جواب بده :zogh:
آیلین:
لرد سپس جامش را به طرف دامبل دراز کرد:
- خیله خب پشمک... ارباب بهت افتخار میده یه قلپ از جامش بخوری.
دامبل در حالیکه تلاش می کرد چک و چانه اش را که در اثر کشیده شدن ریشش کج شده بود صاف کند،گفت:
تام... من که گفتم اونو مخصوص تو آوردم مزاج من پیرمرد اجازه نمیده...
با یک اشاره چوبدستی نصف همان نصفه ریش دامبل هم کنده شد. لرد با حالتی تهدیدآمیز گفت:
- یا همین حالا می خوریش یا با بقیه ریشت باید خداحافظی کنی. اگه بعد از اون دلم نخواد قید این مهمونی رو بزنم و مجبورت کنم با کله ی کپک زدت خداحافظی کنی.
دامبل:
پ.ن: ببخشید دیگه در اوج خواب آلودگی پست زدم
اگه بد شده به بزرگواری خودتون ببخشید.
ارباب غرور مرگخواری من اجازه نمیداد که بذارم این دامبل از زیر زبون شما حرف بکشه.