مكان، زمان، اوضاع آب و هواسقف قطار، ظهر، آفتاب وحشتناك!دو نفر روى يك قطار در حال حركت ايستاده اند و تصميم دارند عمل خفن و پر جلوه ويژه و هيجان دوئل را انجام دهند. (عده اى از شنيدن نام دوئل غش مرگ شدند!) و حال اين دو نفر رو در روى يكديگر با شجاعت و مردانگى ايستاده اند و مى خواهند با يك حركت سريع كار طرف را بسازند.
در يك طرف، اصغر تگزاس (يا به گويش محلى اصى كابوى) را مى بينيم كه هفت تيرش را در هفت تيردانش گذاشته و آماده حركت است.
در طرف ديگر، اگر اين نور شديد آفتاب مجال دهد يك جادوگر غير قرون وسطايى مى بينيم (از آن جادوگرهاى سوسول كه اگر چوبدستى ازشان بگيريد ديگر كارشان تمام است!) كه با لبخند كج و كوله اى سعى در تضعيف روحيه دارد.
قطار با سرعت 400 كيلومتر در ساعت در حركت است. اما انگار نه نيروى باد كوچكترين اثرى در ايستادن دو مرد دارد و نه تكان هاى قطار! (عين فيلم هاى تهى بندى!) تنها چيزى كه آنها را آزار مى دهد نور شديد آفتاب است.
كابوى در ذهن خود: خدا بگم چيكارت نكنه راوى! ما رو انداختى زير تيغ آفتاب چيشامون جايى رو نميبينه!
جادوگر كه از اكلمانسى و لژيمانسى به خوبى آگاهى داشت ذهن كابوى را خواند و سخنش را تاييد كرد و سپس خط و نشانى كشيد و گفت: تا سه ميشمرم! آماده؟ برو!
3...
دست كابوى آماده است كه شليك كند.
2....
جادوگر چوبدستى را محكم به سمت كابوى گرفته
1!!!
جادوگر: آوادا....
كيوننگ!!!!!
قطار پيچيد و جادوگر درحاليكه از جاى سوراخ ايجاد شده توسط گلوله روى قلبش خون فوران مى كرد سقوط كرد و با دار فانى سخت مشغول گفتگو شد!
اينجاست كه پى ميبريم يك جادوگر امروزى هيچ وقت نبايد با يك كابوى حرفه اى دوئل كند! چون سرعت اسلحه گرم از چوبدستى بيشتر است!
--------------
از آنجايى كه استاد فرمودند چند دوئل را تشريح بنماييم و كوتاه و پرمحتوا باشد ما نيز محتواى خالى را مينويسيم بقيه اش با خودتان!
دوئل دراكو مالفوى با آلبوس دامبلدور!
دراكو: يوهاهاهاها! آلبوس تو چنگمى!
آلبوس دامبلدور در حالى كه مرگش را به چشم مى ديد و مى دانست كه ديگر قدرت عصا دست گرفتن هم ندارد چه رسد به زنده ماندن گفت: ببين پسرم! اگه منو نكشى من تو همين هاگوارتز چهار تا اتاق ضروريات بهت ميدم برو واسه خودت قصر بساز! گول اون ولدى كچل رو نخور! اگه گفت بيا بريم بهت شوكولات بدم دنبالش نرو! اگه يه وقت يه نفر يه نوشيدنى داد بهت گفت اين قاقاليليه نخور سميه! بيا با هم دوست شيم. من ميشم باباي تو...
دراكو: ديگه كارت تمومه! قبل از اينكه سوروس بياد ضايمون كنه خودم ميسازمت.. آماده مرگ باش! 3... 2... 1!!!
دراكو با قدرت هرچه تمامتر چوبدستى را به سمت صورت آلبوس ول داد و همزمان كف چوبى برج ستاره شناسى به طرز مشكوكى خيس شد
(علتشو خودتون بگرديد پيدا كنيد! )
دراكو گفت: شوخى كردم! شما در مقابل دوربين مخفى قرار داريد
هرگز نمیتوانی از کسی که تو را رقیب خود نمیداند ببری