هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۵

الستور مودیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۵
از یک جای دور ولی نزدیک به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 192
آفلاین
+ سریال روز برگشت +
بلیز اومده دزدی ، می خواد برگه مرخصی بپیچونه و مهر ارباب ولدی که دسته ایگوره رو زیرش بزنه . یکدفعه از پایین صدا میاد .
ایگور : شیطان ... شیطان .... دور شو .... ایگور به سمت کتابخانه میره و بعد یک انجیل بر میداره .... خدایا غلط کردم ، دیگه خنگ و ارزشی نمی مونم . دیگه کارهای بد مثل آبنبات دزدی نمی کنم .
یکی در تاریکی با چشمان براق به ایگور نگاه می کنه و خنده های دیوانه واری را سر می دهد .
ایگور رو زمین یک دفعه خشک میشه و در این حالت می مونه و بعد به لقاین الله میره .
بلیز که از ترس شلوارش رو خیس می کنه به طبقه پایین میاد و وقتی جسد یگور رو می بینه دوباره خودش رو خیس می کنه و بعد فرار می کنه . تو خیابون خودش رو به باجه تلفن میرسونه ، ولی چون نه ارباب تلفن داره و نه بلیز بلده با تلفن کار کنه عین دیوانه ها دور خودش می چرخه . نور سبز خیره کننده ای به بلیز می خوره و بلیز میمیره ... در پشت سایه دوباره چشم های براقی نمایان میشه و بعد صدای بنگی میاد و دیگر کسی در پشت سایه نیست .
+ پیام بازرگانی +
تصویر اول + ولدی و فلوا از مغازه میان بیرون با کلی خرید که چند بسته در آن خودنمایی می کند . تصویر دوم + نمایش النگوهای ولدی که خیلی برق میزنه و شنل کثیفش تصویر سوم + نمایش شنل تمیز فلوا .
ولدی به فلوا : شنلت رو با چی شستی ؟
فلوا : با ساحر تاژ !
ولدی دستش رو بالا میاره : واــــــــــی چقدر سیاه شده ..... اوا خاک عالم .... دیگه چی داره ؟
فلوا کمی فکر می کنه : اِاِاِ .... چی بود دیالوگم .... آهان ... شنلت رو دون دون نمی کنه .... چوروک نمیشه تازه همیشه هم زیبایی و جلوه خودش رو داره !
ولدی به سمت مغازه بر می گرده : ووش .... بیا بریم من هم از اینا بخرم .
+ ادامه سریال روز برگشت +
پلیس ها دور خونه جمع میشن .... مامور بازرس مودی به محل وقوع دو قتل میاد و شروع به بررسی می کند .
مودی رو به دکتر : چه اتفاقی افتاده ؟
دکی : سکته کرده و دومی در ساعت 22:30 دقیقه و 40 ثانیه دیشب با طلسم آوداکداورا که از فاصلهء یک متر و نیمی بهش خورده کشته شده . ( اصل ژانگولر در فیلم های ایرانی )
مودی : خوبه !
استای به سمت مودی میاد و احترام میزاره : چیزی پیدا نکردیم قربان ولی در گوشه باجه تلفن یک چیز جالب بدست آوردیم خودتون بیاین ببینید .
کنار باجه .......
مودی : هوم این چیه ؟
اسی : پر ، قربان .
مودی : خوب که چی ؟
اسی : به احتمال زیاد قاتل یک پرنده است .
هدویگ در افق ها :

پایان -------------------


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۲ ۱۶:۲۵:۱۸

تصویر کوچک شده










[b][size=med


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۵

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
حزب تی‌وی تقدیم میکند:
به مناسب روز دانشجو!
و همچنین جهت رفاه حال هموطنان زیر سه سالمان...
سری جدید کارتون های...
عمو ققی!

و روزي بزبز قندي در مقابل آئينه ايستاده بود و شانه بر گيسوان چون آبشارش ميكشيد كه ناگه با خود انديشيد كه گر موهايم هاي لايت كنم مرا گرافيك بسي بالا رود و تيريپ بس پانچ شود. بدون درنگ از جا برخاست و لباسها بر تن كرد و شنگول و منگول و حبه انگور را فرخواند و ايشان را از گشودن در بر غريبگان بر حذر داشت و بلافاصله از منزل خارج گشت.
در همين حال گرگ دد منش و بد سيرت كه مدتها در كار تقليد صداي بزبز قندي بود و اكنون صداي او را چون همو تقليد ميكرد در پشت بوته ها كمين گرفته بود و منتظر خروج بزبز قندي بود. گرگ لختي تامل نمود و با دور شدن مادر دستها بر هم ماليد و آب دهان فرو داد و بي درنگ بر در خانه شد و دكمه آيفون را فشرد. لمحه اي بعد صداي مليح منگول به گوشش رسيد كه گفت: كيستي؟ و گرگ گفت: منم منم مادرتون. و منگول او را پاسخ بگفت كه: برو يره اسكول. اون مال قديما بود كه هر غلطي ميخواستي ميكردي. ما آيفون تصويري گذاشتيم. الانم قيافه نحستو دارم ميبينم. اه اه. دستتو از تو دماغت بيار بيرون حالم بهم خورد. و بعد تق گوشي آيفون را بر جاي نهاد. و اين تق همچون پتكي بر سر گرگ فرو آمد.
گرگ، افسرده و دپرس و با چشمي گريان و قلبي پلاسموليز شده آنجا را ترك بگفت و بدون هدف در خيابانها پرسه ميزد و آه سوزان ميكشيد كه يكي از رفقاي قديمي كه روبهي بود بس پانچ تيريپ و حيله گر وي را بديد و به نزدش آمد و بگفت: اي گرگ تو را چه شدست كه بدين سان حال از تو ماخوذ گشته؟ و گرگ پاسخ بگفت كه مرا به حال خود واگذار كه مرا چاره درد فقط چارليتري است و بس. و روبه كه او را چنين مغموم يافت او را به منزل خويش برد و شرح احوال وي را جويا شد و گرگ نيز داستان خويش از برايش نقل كرد و سر خويش بر روي شانه هاي روبه گذاشت و هاي هاي گريست. و روبه كين شرح احوال غم انگيز گرگ شنيد سخت متاثر گشت و بگفت: تو را غم مباد كه مرا جي افيست كه او را عمو در كار جراحي پلاستيك باشد و بسي در كار خويش ماهر است، به نزد وي برو و تيپ و تيريپ خويش به سان بزبز قندي عمل كن و آنگاه بر خانه آنها شو و فاعل فعل ناتمامت باش. و گرگ كين شرح احوال شنيد بشكن زنان روبه را ترك گفت و به نزد پزشك جراح برفت و تيپ خويش عمل نمود و دوباره بر در خانه بزبز قندي كمين گرفت و با خروج بزبز قندي بر در خانه شد و آن شد كه نشده بود.
نتايج اخلاقي:
- هرگز كودكان خود را در خانه تنها نگذاريد.
- گول ظاهر افراد رو نبايد خورد. چون مثلا هيچ وقت با يه عمل دماغ درون آدم عوض نميشه. خيلي از آدمها هستن كه با قيافه هاي كاملا موجهشون با تمام وجود از درون اسكولن و آب هم از آب تكون نميخوره.
چند وقت پيش با یه بابایی واسه نوشتن يه گزارش در مورد ماده مخدر كريستال( ِ اون بابا) به يه كلينيك ترك اعتياد رفته بودم. آقا يه تيريپايي اومده بودن كه اصلا باورت نميشد كه اينا معتاد باشن. تو اونا كسي كه قيافش از همه بيشتر شبيه معتادا بود من بودم! ديروز كه داشتم از مدرسه ميومدم خونه يكي از همونا رو ديدم كه داشت مخ يه گرافيك خانومه رو ميزد در حالي كه اون بيچاره حتي يه درصد هم فكر نميكرد طرفش معتاده.
- درسته كه جونوراي وحشي خيلي وحشين. ولي بين خودشون بعضي وقتا خوب واسه هم تيريپ مرام ميان. مثل همين روباه و گرگ!


شک نکن!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
شرح داستان ولدمورت و مرگ خوارانش از زبان نویسنده!

سلام دوستان عزیز بیننده!
در خدمت شما هستیم با سری دیگر از برنامه های جادوگر تی وی ... امیدوارم که همه شما سرحال و شاداب پای گیرنده های خود نشسته باشید.
امروز ما قصد داریم به تحلیل و بررسی داستانی که 6 7 قسمت متوالی نوشته شده بود بپردازیم و مهمان ما کسی نیست جز سارا اوانز!
و دوربین روی سارا متوقف می شه...سارا لبخندی می زنه! مجری ادامه می ده:
_خب من و همه دوستان من می خواییم امروز از سیر تا پیاز این داستان رو از زبون خود شما بشنویم! لطفا بفرمایید که ماجرا از کجا شروع شد؟
_خب اول از همه خدمت دوستان سلام عرض می کنم...در مورد این داستان باید بگم که خب من به عنوان یه محفلی وظیفه خودم دونستم که یه کاری انجام بدم و اونو به همه ی محفلی های عزیز تقدیم کنم و چه کاری بهتر از اینکه مقداری به شرح روزگار ولدی و دوروبریاش بپردازم!
مجری که حسابی جذب حرف های سارا شده بود با اشتیاق میگه :
_میشه در این مورد بیش تر توضیح بدید؟ و اینکه این پست ها چه مدت طول کشید؟
_خب فکر می کنم تقریبا دو هفته به طول انجامید که من سعی کردم در این مدت داستان رو به جا های مختلف بکشونم و خب رفتار و ولدی و بقیه رو نسبت به اون مکان نشون بدم!

مجری میاد سوال بعدی رو بکنه که یه دفعه صفحه تلوزیون سیاه میشه و پس از چند لحظه دوباره تصویر سارا رو نشون می ده و مجری رو که به نظر می رسه اون عوض شده و یکی دیگه جاشو گرفته:
_خب داشتم می گفتم...آره توی درمونگاه ولدی و رفقاش بچه های خوبی بودن شاید یکمی بعضی وقت ها به جون هم میافتادن ولی در اصل برای بقیه خطری نداشتن....
ملت پشت تلوزیون:
مجری می پرسه:
_شما چطوری تونستید با اون مرگ خوارا توی مسیر همراه باشید فکر نمی کردید ممکنه اونا خطری باشن و خب یه دفعه خدایی نکرده یه کاری بکنن که جبران ناپذیر باشه؟؟!
سارا سری تکون می ده و میگه:
_نه...اولا که به من نمی تونستن کاری داشته باشن چون مرگ من مساوی با مرگ اربابشون بوده و خوب در مورد خسارات هم اگه جایی رو خراب می کردن می دونستن که وزارت و اطرافیاش تا هزینه خسارت و نپردازن ولشون نمی کنن!
مجری:
_چه تصور زیرکانه ایی ...باید به شما تبریک بگم! خب به عنوان سوال بعدی می تونید بگید که چطوری دلتون اومد لرد سیاه و مرگ خواراشو که توی مشتتون بوده رو رها کنید؟
سارا خنده ایی کرد و گفت:
_انگار شما اصلا سرت تو جساب و کتاب نیست عزیز نه؟ مگه نمی دونی این مرگ خوارا مخصوصا خود ولدی و معاوناش چقدر توی همه چی خورد می شن تا یه دفعه بگن ژانگولری شد و خیلی چرت می نویسی هان؟
مجری که می فهمه منظور سارا چیه سری تکون می ده و میگه:
_درسته حق با شماست! این سیاه ها خیلی از این الغاب نا مربوط به آخر اسم شما اضافه کردن!

دوباره صفحه تلوزیون سیاه می شه و همون مجری اولیه رو نشون می ده که در حال پرسیدن این سوال هست:
_خب شما تا کی نسبت به سفید ها وفادار خواهید ماند؟
_تا هر وقت که بتونم...من همیشه دشمن سیاه هان هستم و هر جا که سیاهی باشد سپیدی هم هست....
مجری رو به دوربین:
_خب از خانم سارا اوانز به دلیل اینکه وقتشونو در اختیار ما قرار دادن تشکر می کنیم.....به امید پیروزی سفیدان تا برنامه بعد خدانگهدار!
ملت:



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵

old ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۵۶ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵
از 127.0.0.1
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
آرایشگاه زیبا

قسمت دوم

تیتراژ آغاز سریال ( آهنگ پلنگ صورتی) به همراه دامبل مشغول بندری زدن

آغاز سریال

دامبلدور با مو های کوتاه و بدون ریش داره برمیگرده خونه . تو راه یادش می افته که به خاطر این تغییر و تحول مهم باد امشب جشن بگیره برای همین ساف میره توی اولین قنادیی که به چشمش میخوره و اونجا با نور ممد رو به رو میشه که پشت دخل واساده

دامبل: سلام نور مدد کیک آماده داری؟ امشب یه جشن خیلی فوری پیش اومده وقت سفارش نداشتم

نور ممد: سلام آقا . خوش اومدین . بله کیک هم داریم .

بعد نور ممد یه نفر رو صدا میکنه: جاسم اون کیک رو از یخچال پایین بیار

و بعد دو باره به دامبلدور نگاه میکنه و میگه:
- ببخشید آقا من قبلا شما رو جایی ندیدم؟

دامبلدور: نور مدد؟ من آلبوسم . آلبوس دامبلدور . همون که هر سال بهار با هم میرفتیم... ببخشید هر ماه با هم میرفتیم کوه

پیام بازرگانی

تبلیغ قلاب ماهی گیری

ادامه ی سریال:

دامبلدور از قنادی خارج شده و به همراه یک جعبه کیک به سمت خونه در حرکته ( مکان خیابون های بالا شهر لندن)

دم در محل زندگی دامبل و خانواده

درینگ درینگ درینگ ...

منیروا: کی؟ چی کار دارین؟

آلبوس: منم بیا در رو باز کن دستم بنده

منیروا و در رو باز میکنه و با یه فرد غریبه مواجه میشه

منیروا: آقامون خونه نیست . شما؟ وقتی برگشت بهش میگم اومدین

آلبوس: باب منم آلبوس حالا دیگه منو نمیشناسی؟

منیروا: آلبوس خودته؟

سانسور شد

آلبوس و منیروا به همراه کیک میرن تو خونه ( به این حالت )
ولدی هم که میدونسته چه آشی برای آلبوس پخته تو مغازش به این حالته



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
ولدمورت ، از عرش تا فرش !
قسمت دوم ...


قسمت اول : ولدمورت ، از عرش تا فرش ! ... قسمت اول


---

ولدی آپارات می کنه و می ره خانه ریدل ها ... سریع منوشو از توی جیبش در میاره دو سه تا دکمه رو می زنه ... یهو شهر شروع می کنه به لرزیدن !

---118 جادوگرانی---

-راهنمای شماره 284 بفرمایید ؟
- خانم سلام ... ما کوچه بغلی امپراطوری تاریکی ایم ... اینجا چرا داره با خاک یکسان می شه ؟!!!
- صبر کنید من یه نگاه بندازم .

خانمه یه نگاه به مانیتور می اندازه می بینه که امپراطوری تاریکی به طور شدیدا مشکوکی پودر شده و بالاش هم یه علامت شوم هست و علامت شوم هم انقدر بزرگ سایش روی تمام خرابه ها افتاده !
خانمه از تعجب دستاش شل می شه و یادش میره جواب تماس گیرنده رو بده و گوشی هم از دستش میفته رو زمین ... بعد یه جیع می زنه می پره بغل همکارش که بغل دستش نشسته !

---

ولدمورت از خانه ریدل ها داره توی یه گوی بلورین این صحنه ها رو تماشا می کنه و قهقهه می زنه .
ولدی :

---شش ماه بعد---

مرگخوارای ولدی دورش جمع شدن و ولدی داره براشون سخنرانی می کنه .
ولدی : شما برید ماموریت ... هر چی آنی مونی گفت گوش کنید ... من وقت ندارم بهتون بپیوندم ... هر گلی زدید به سر خودتون زدید .
مرگخوارا تعظیم می کنن و خارج می شن .
ولدی : آنی مونی تو یه لحظه واستا کارت دارم .
مونتاگ برمیگرده و در حالت تعظیم منتظر اربابش می مونه .
ولدی رو به پنجره برمیگرده و شروع می کنه به حرف زدن :
- مرگخوارا رو هماهنگ کن ... باید یه حمله درست حسابی ...
آنی مونی چوب دستیشو می کشه و یه کروشیو به سمت ولدی می فرسته و خنده شیطانی ای سر می ده !
ولدی در حالی که به دور خودش می پیچه و زجه می زنه می گه :
- من هورکراکس دارم ... وقتی دوباره برگردم سزای کارتو می بینی !
آنی مونی : یادت نیست به کریچ گفتی هورکراکساتو نسازه و اینا سوسول بازیه ؟ ... تو مردی !!!(تیریپ مادر استیفلر !)
ولدی : نــــــــــــــــــــــــه !

آنی مونی یه آواداکداورا می زنه و ولدی رو می کشه ... منو رو از توی جیبش در میاره و می کنه توی شیکمش ...............................................




جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
كوييديچ جزيره!


{ صفحه تلويزيون رنگا رنگ ميشه، تيري هانري داره به سر ميره تو شيكم دراكو مالفوي، هري پاتر با دسته جارو ميزنه تو صورت كرام، بيل ويزلي با لگد مياد تو شكم سرژ، و همچنان آهنگ دابس..دابس..دوبس..دوبس..نواخته ميشود....}

مجري: بينندگان عزيز، سلام و خسته نباشيد، با برنامه جذاب و داغ كوييديچ جزيره در خدمت شما هستيم..تا دقايقي ديگر مسابقه دوستانه بين دو تيم هاگوارتز يونايتد و هاگزميد بوقي شاهد خواهيم با بود با گزارش بسيار خفن لي جردن، همچنين بين دو نيمه در خدمت شما هستيم با نظرات كارشناسان داوري....
خب به ورزشگاه 9000000000000000000000 نفري ويژ ويژ، در لندن ميريم...
سلام لي جردن عزيز....

{يهو توسط ميپره تو ورزشگاه و ملت رو نشون ميده...}
لي جردن: من هم خدمت شما مشت عباس عزيز و بينندگان محترم جادوگر تي.وي سلام عرض ميكنم...واقعا جو توصيف ناپذيريه...اينجا ورشگاه خيلي خفن شلوغه...كم كم..ديگه دارن روي سقف ورزشگاه هم ميشينن....
بله...بازيكنا وارد زمين شدن...چقده زود اومدن...
اوه اونجا رو نيگاه كنيد...اون سرژه...بلند گوشم آورده...اوه...مثل اينكه قصد داره چيزه بگه....
سرژ: ملت ملت توجه....{ همه ورزشگاه در سكوت فرو رفت...}
سرژ: من متعلق ه همه شما هستم....!
بوم م م م م م م م م م م م م م م
هورا....هورا...نه دسته بيل...نه خود بيل...فقط سرژ بخيل....
لي جردن: خب ميريم سر زارش بازي من تركيت تو تيم رو خدمت حضور نا محترم* ببخشين...محترم..بينندگان عزيز اعلام كنم...
براي تيم هاگوارتز يونايتد، پروفسور فيلت ويك جوجه ماشيني درون دروازه قرار داره...، زاخي اسميت و هرميون خوشگله در دفاع، هري پاتر در پست جستجوگر، و كوييرل و دامبل هم تو مهاجم فسيل و پير..

اما براي هاگزميد بوقي، بازيكناي خفني به داخل زمين فرستده آقاي كاپلو، گل دختر سنگربان است، آني موني به همراه گري بك، در پست مدافع، جستجوگر همه ولدي كچله، واوووو، و سرژ و مادام رزمرتا....

خب بله بازي رو بازيكناي هاگزميد بوقي آغاز مي كنند..توپ در ميانه ميدان به گردش در مياد...سرژ حالا يه پاس براي رزي، واووو، يك پله خوشگل ميزنه رزي، اوه يه لايي زيبا به دامبل، آها..ايول...داره روپا ميزنه....
وووووووووووووووووووووژ
سوت داور به صدا در مياد، بله او يك كارت زرد به رزمرتا نشون ميده، بله او از پا استفاده كرد....اوه اوه..اينا رو ببينيد..كار به آشوب كشيده شد...داور رو گرفت زد اين رزي...بله همه بازيكنا جمع شدن...داور مياد به رزي كارت قرمز رو نشون ميده، بله..اخراج..در همين دقاقيق ابتدايي رزي از زمين بازي اخراج شد...حالا هاگزميد بوقي بايد با يك يار كمتر بازي كنه...
در هر صورت پاتر پشت توپ ايستاده، فاصله توپ تا دروازه حدود 900 متر، بله اگه دور خيز خوبي داشته باشه، احتمالا پاتر ميتونه گل كنه....، حركت ميكنه...نه سانتر ميكشه، حالا دخل محوطه جريمه...، كوييرل يه استوپ سينه، يك برگردون و توي دروازه، دروازه گل دختر و تيم هاگزميد بوقي باز ميشه....
ولدي كچل جلو مياد، كاپيتان هاگزميدي ها سر دروازه داد ميزنه، بله گويا پاتر به ولدي فحش ننه بابايي داده كه ولدي اون طور يه آواداكاداورا نصيبش كرد، دامبل مياد وسط و افسونو دفع ميكنه، ميگه: زشته تام بابا، غلط كرد، بچه است نفهميد چيكار كرد بي خيال....
بازي رو بازيكناي هاگزميد بوقي از وسط ميدان شروع ميكنن...سرژ حالا خودش دامبل رو رد ميكنه...اوه اوه...يه دريبل دو طرفه ميزنه، از سد كوييرل هم رد ميشه، زاخي اسميت هم همينطور، اوه نه، هرميون گرنجر به زيبايي توپشو ميگيره..حالا خودش توپ رو ميندازه...جلو، دامبل توپ رو ميگيره، پشت محوطه جرميه، توپ را كمي راست ميندازه، يه شوت سنگين و كات دار، و توي دروازه گل دوم براي هاگوارتز يونايتد....
20-00
به نفع هاگوارتز يونايتد...
اوه اون بالا رو نگاه كنيد واقعا ب انصافي زد، پاتر ولدي رو زير شكنجه كرشيو قرار داده...بله..اون گرفت...اسنيچ رو گرفت...
بوم م م م م م م م م م م م م م م
فيشششششششششششششششش
{ تصوير تلويزيون پريد}
بچه: اه مامان، چرا اينطوري شد؟
ننه: من چميدونم، ديگه تموم شد...بچه مگه تو فردا مدرسه نداري تا ساعت 2 نشستي داره فوتبال ميبيني؟
بچه: مامان اسمش كوييديچه، ورزش جادوگراست..در ضمن بابا بگو بايد فكر يه رسيور و آنتن بهتر باشه..اصلا كيفيتش خوب نيست....شب بخير...


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۷ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۸۵

الستور مودیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۵
از یک جای دور ولی نزدیک به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 192
آفلاین
راز بقاء

+ دوربین جنگل تاریک را نشان می دهد .
گزارشگر : اینجا جنگل های لندن است مکانی پر از موجودات جادویی ، ما به اینجا آمده ایم تا چند موجود عجیب را به شما نشان دهیم .
+ دوربین درختان جنگل را نشان می دهد که از آن صداهای عجیب غریب می آید .
گزارشگر: ما در اینجا یک موجود خطرناک را پیدا کردیم ، این موجود می تواند صدتا مرگخوار را از پا بیندازد .
+ دوربین یک راسو را نشان می دهد که پستش را به دوربین می کند و …..
گزارشگر: در ادامه به اواسط جنگل میرسیم .
+ دوربین یک دره را نشان میدهد که انتهای آن معلوم نیست ، صدای گرگ ها بلند میشود . دوربین میچرخد و بعد چیزی از میان بوته ها به سمت کمرا من ( camera man ) می آید .
گزارشگر: یکی از مجودات خفتهء جنگل به ما حمله می کند ، این موجود سیاه است ، دندان های زرد و بزرگش را به نمایش می گذراد تا نشان دهد چقدر خشن است .
+ دوربین فنگ رو نشون میده که یکجا نشسته و داره خودش رو لیس میزنه !
گزارشگر: این جنگل پر از شگفتی است ما جلوتر میرویم تا بیشتر با موجودات آشنا شویم ، شما پای گیرنده هایتان بمانید .
ملت :
+ دوربین به سمت طلوع خورشید را نشان می دهد سایهء یک پرنده بزرگ بر زمین می افتد ..... دوربین به سمت آسمان بالا می آید ولی چیزی در آسمان نیست !
گزارشگر: چند لحظه پیش ما سایهء گونهء ناشناخته و فوق العاده خطرناکی را دیدیم ، ما به گردش خود ادامه میدهیم تا اینگونه را پیدا کنیم .
+ دوربین فضلهء یک پرنده را نشان می دهد و دنبال آن میرود !
ملت :
گزارشگر: ما به دنبال آثار پس از جنایت گوشت خواری این پرنده میرویم . آها ما او را پیدا کردیم اینجاست ؟
+ صدای خشنی مثل نعره خرس می آید !
+ دوربین هدویگ را نشان می دهد که بر روی یک شاخه نشسته و دارد چایی نبات می خورد و هی دلش را می مالد.
گزارشگر :
------------------------------------اخبار شبانگاهی

هدویگ به جرم مزاحمت از گزارشگر برنامه شکایت کرده و او را نیز تیکه و پاره کرده ، بعدا لو رفته گزارشگر ولدی کچل بوده !

چه سره کاریه جیگری بود


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۸ ۱۹:۲۷:۵۶
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۸ ۱۹:۳۱:۴۲

تصویر کوچک شده










[b][size=med


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۸۵

مازيار پاكدامن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۷ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
به نام او که پردیس را آفرید

ادامه ی تبلیغات بعد از 4 دقیقه و 59 ثانیه برنامه ی مشاوره ای!

مجری : با سلام خدمت بینندگان عزیز جادوگر تی وی . بحث فوق کارشناسی امروز ما درمورد زیبایی می باشد می باشد که فوق کارشناس محترم برنامه ، آقای علی بشیر ، فوق تخصص فروش قالیچه ی پرنده از دانشگاه شهر هفت دروازه ی پردیس ، براتون توضیحات لازم رو می دن ... آقای فوق کار شناس بفرمایید.

فوق کار شناس : بله ، با سلام خدمت بینندگان عزیز ، توجه می کنید؟ ، ببینید جانم ، اینکه اون جوون معصوم میاد تو خیابون جلوی من رو می گیره می گه آقا از این ژلا بزنم به موهام خوبه ، یعنی چی؟ توجه می کنید؟ اصلا ً اینکه میاد این جوون به موهاش ، توجه می کنید؟ ژل می زنه یعنی چی؟ چه معنی داره؟ درسته یا نه؟ توجه می کنید ؟
اصلا ً چه معنی داره جوون مردم بره به سرش از این چیزای مشنگی نا معتبر بزنه؟ توجه می کنید؟ اصلا ً مگه من چلا قم ، یه وریم؟ درسته یا نه؟ چه جوریم که نرم معجون مو تولید نکنم ندم دست جوون مردم ؟ توجه می کنید؟

مجری : بله ... شما کاملا ً درست می فرمایید ولی بهتر نبود اول یه مقدمه ای برای بینندگان ذکر می کردید و بعد می رفتید سر بحث اصلی؟

ف ک : خوب بله ، البته مقدمه لازمه ، توجه می کنید؟ ولی خوب وقت هم نداریم ، درسته یا نه؟ اصلا ً مگه این بیننده مغز خر خورده که بیاد مقدمه گوش کنه؟ توجه می کنید؟
البته طبق آخرین گزارش های پزشکی مغز خر هم خواص خودش رو داره ، درسته یا نه؟ یعنی مفیده ، توجه می کنید؟ من خودم یه دوستی داشتم که اون یه دوستی داشت که تو آمریکا زندگی می کرد. اون آقا یعنی دوست اون دوست بنده یه الاقی داشته که الان در قید حیاط نیست ، توجه می کنید؟
خوب این الاقه خر بوده دیگه نمی فهمیده که ، درسته یا نه؟ بعد اون یارو میاد الاقه رو می بنده به درخت تا زبون بسته در نره ، توجه می کنید؟ خوب درخت هم باید کلفت باشه تا حیوون از جا درش نیاره دیگه ، درسته یا نه؟
البته اونجا درختا رو خیلی محکم می سازن ، ایران نیست که ، توجه می کنید؟ یعنی مثلا ً این درخت نخل وقتی از کارخونه در میاد خیلی قطوره ، توجه می کنید؟ کارخونه هاشون البته خیلی بزرگه ، که می تونه همچین درختایی تولید کنه ، توجه می کنید؟
در اصل کارخونه باید بزرگ باشه دیگه ، درسته یا نه ؟ البته همه ی این ها برمی گرده به زیر ساخت های اون کشور ، توجه می کنید؟

م : بله ، یعنی کلا ً همین جوری کارخونه ها رو بزرگ می سازن؟

ف ک : بله ، الان شما فیلم آمریکایی دیدید دیگه ، درسته یا نه؟ تو فیلما اگه دقت کنید ماشینا بزرگ ، ساختمون ها بزرگ ، خونه ها بزرگ ، جاده ها بزگ ، توجه می کنید؟ اصلا ً آدما بزرگ!توجه می کنید؟
نیست آمریکا کشور بزرگیه ، خوب چیز های بزرگ می طلبه دیگه ، درسته یا نه؟
اصلا ً من خودم فیلم آمریکایی رو که دیدم ، تو تلوزیون کوچیک من تصویرش جا نمی گرفت ، توجه می کنید؟ ببینید ، حتی فیلماشون هم بزرگه ! هم از نظر ابعاد ، هم زمان ، هم فیلم نامه ، هم جلوه های ویژه ، هم از نظر حجم کار ، هم هزینه ، هم از نظر کیفیت و رتبه بندی ، توجه می کنید؟ درسته یا نه؟

م : بله ، بله ؛ درست می فرمایید:

ف ک : من خودم وقتی می خواستم برم آمریکا من رو بردن تو یه دستگاه ، سر و تهم رو گرفتن اونقدر کشیدن تا بزرگ شم و تو کشورشون جا بشم ، الان بچه شما بیاد بگه من می خوام برم آمریکا ، شما می ذارید بره؟ نه دیگه ، نمی ذارید که بره ، می گید باید صبر کنه تا بزرگ شه ، درسته یا نه ؟ تازه بعدش هم باید با از این هواپیماهای بزرگ بره اون ور.توجه می کنید؟
البته هواپیما خطر هم داره ، درسته یا نه ؟ این موتورش یکم کم سوخت بهش برسه یاتاقان می ترکونه بعد می زنه به گیر بکس پره هاش ، اون توی موتور رو من خودم دیدم ، توجه می کنید؟ یه میله داره وصل می شه به تسمه پروانه ، اون رو که یه خورده شل ببندن ... .

م : خوب همکارانمون اشاره می کنن که وقت برنامه تموم شده و باید با همه شما خداحافظی کنیم ...

ف ک : چی چی رو خدا حافظی کنیم ؟ من دارم در مورد زیبایی جوونا بحث فوق کار شناسی می کنم ها ، بوق که نیستم توجه می کنید؟ درسته یا نه؟ ؟

م : بله ، یکی بیاد این رو جمع کنه ، شما بینندگان عزیز هم می تونید ادامه ی تبلیغات رو مشاهده کنید.

آمار تکه کلام ها:
توجه می کنید؟ :21 بار
درسته یا نه؟ :16 بار


بسیاری از زندگان، سزاوار مرگ هستند، همان‌گونه که بسیاری از درگذشتگان، سزاوار زندگی؛ آیا میتوان زندگی را به آنان برگرداند؟ پس برای گرفتن جان دیگران، شتاب نکنیم!

گاندالف خاکستری


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۸۵

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
جادوگران!برای شما برنامه ی ویژه ای داریم
محفل.محفل ققنوس
اساتید محفل شما را در نگارش انواع پست های ارزشی یاری میکنند.
به جای اینکه عضو چند گروه ارزشی شوید،چندبار عضو محفل شوید.

محصولات محفل ققنوس.دفتر نقاشی محفل.تخته وایت بورد محفل.خمیر بازی و شیشه شیر محفل

این پست چه ارزشیه.نویسندش کیه؟
-ساررررررررراااااااا.........
سارا:نویسندش هدویگه

در منزل
مادر:پسر جان بزن شبکه ی سیاه.الان اموزش اشپزی داره
نی نی:نه مامانی.نمیخوام.الان بلنامه ی کودک داله.عمو البوس با خاله جسی میخوان شعل بخونند.
مادر:بده ببینم اون کنترل رو
نی نی:ای مامان بیتلبیت.من عمو البوث میخوام

در گوشه ی تصویر و در سمت راست نشان شوم مشاهده میشود و در وسط تصویر کلمه ی -سالاد اوانز -نقش میبندد.
سپس کوییرل با همان عمامه ی معروفش در کنار گازی دیده میشود.
کوییرل:با سلام خدمت بینندگان محترم.امروز قصد داریم تهیه ی سالاد اوانز رو یاد بگیریم.این سالاد خاصیت خواب اوری شدید داره.
توصیه میشه در هنگام جارو سواری مصرف نکنید.

مواد لازم:
عسل:یک من
گوشت ققنوس250 گرم
سینخ ی جغد:300 گرم
خون ساحره ی سفید:نیم لیتر
پیاز:دو عدد متوسط
کاهو:یک عدد
روغن،ادویه و نمک به میزان لازم

گوشت ققنوس و سینه ی جغد را در داخل پیاز و روغن سرخ میکنیم تا کاملا قرمز شود.سپس آن ها را در ظرف کاهوی خرد شده که از قبل اماده اش کرده ایم،میریزیم.
سالاد اماده است.از انجاییکه این سالاد را با یک من عسل نمیتوان خورد،عسل را برای خوراک جغد ذخیره میکنیم.


ویرایش شده توسط آرشام در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۸ ۱۳:۰۶:۵۸

[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۸۵

ممد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۰:۵۳ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶
از تهدید آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
خانواده ی نمونه آسلامی
با مشاوره ی استاد تام ریدل، دارای مدرک روانی شناسی از دانشکده ی قمبریج ایران!

ابتدا صحنه چند تا جوان را که پس از مصرف مواد مخدره(از جمله این مادولین ارزشی) خمار و و مرده افتاده اند روی زمین و چند نفر جوان را نشان میدهد که در حال چاقو کشی و دزدی هستند.
سپس صحنه یک ادم اصل ریش با کت و شلوار قهوه ای را نشان میدهد که در محیطی روحانی، روی یک صندلی حصیری نشسته و در حال جا به جا کردن هدفون روی گوشش است.
سپس مرد شروع به صحبت میکند:
_ با سلام خدمت دوستان و بینندگان عزیز برنامه ی راه شفقت... نه ببخشید شوقت... خوب امروز کلامی چند داریم با استاد تام ریدل در مورد خانواده هایی که بچه های فاسد تحویل جامعه میدهند و راهاهی پیشگیری فاسد شدن بچه. استاد ریدل، در چند کلمه خودتون رو معرفی کنین؟
تام: اون بالا نوشته.
مجری: نظرتون درمورد مشکلات روز جامعه با جوانان چیست؟
تام: خیلی خفنه... همه ساب میذارن اوپس اوپس... گوم گوم.. یا میرن رپ میخونن... در هر صورت جامعه داره فاسد میشه...
مجری: چجوری باید ازون جلوگیری کرد؟
تام: به نظر من باید خانواده رو در یخچال قرار داد تا فاسد نشه.
مجری: خیله خوب، چطور یک خانواده ی آسلامی داشته باشیم؟
تام: همی بچه هاتونو بفرستی قمبریج برای تحصیل. جواب میده.
مجری: خوب استاد، نظرتون درمورد بچه هایی که از پدر و مادرشون سر باز میزنن چیه؟
تام: خوبه... اونا رو باید با تسمه زد. البته اگه لرد سیاه نباشن.
مجری: به نظر شما جوانان خوب و مثبت چجوری فاسد میشن؟
تام: اینترنت و خفن اباد.
مجری: خیله خوب، ازینکه بهمون جواب دادین متشکرم.
تام: منم ازین که بیخیال بلاک کردن من شدین متشکرم.
چراغها خاموش میشوند و جی تی وی شروع به تبلیغ میکند.


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.