همان باغ قبلی مورگان و مرجان زیر درخت سیبی با همدیگر نشسته بودند و مشغول شنیدن خطبه ی عقدشان از حاجاقای مورد نظر بودند .
- سرکار خانم مرجان مرادی آیا شما حاضرید که با مهریه ی هزار بوسه ی طلایی به عقد دایم آقای مورگان الکتو مقلب به آرمین دربیاورم ؟
مرجان نزدیک حاجاقا می شود و چیزی در گوش او زمزمه می کند .
- آرمین خان از قرار معلوم عروس خانم زیر لفظی می خواهند .
مورگان در صورتی که خودش را به تسترالی زده رو به مرجان می گه :
-کدوم زیر لفظی ؟
- همونی که دیروز خریدی ! همون حلقه..
- بیا اینم از این حالا اوکی ؟
- اوکی !!!
در همین لحظه ی زیبا در حالی که مورگان با جواب بله ی مرجان و با استفاده از سیبی که بر روی سرش افتاده، قانون نیوتون را کشف می کند هوا ی زیبا ابری می شود ، آسمان دلگیر شده ،به قول آل بوی ننگ جسد همه جا را فرا می گیرد ، حاجاقا فرار می کند ، زمین تیره و تار می شود و علامت شوم همه جار را فرا می گیرد .
در این میان عده ای از مرگ خواران همراه با لرد بر زمین فرود می آیند ، لرد بر روی تخته سنگی نشسته و علامت شوم مذکور با فونت قرمزش بالی سر کچل لرد در حال چرخش است .
- خب آنی چه کلمه ای رو می خواستی بپرسی ؟
- ارباب من می خواستم معنای کلمه ی سقو...
- چی رو ؟ نفهمیدم یه بار دیگه بگو
- ار ..ار..ار..ار..
- چرا عرعر می کنی ؟ سوالت رو بپرس
- ارباب مورگان ، مورگان
-مورگان چیه ؟ مورگان کیه ؟
- ارباب پشت سرتون رو نگاهی بیاندازید .
لرد برگشت و نگاهی به مورگان و مرجان انداخت و سپس برگشت .
- خب که چی ؟ مورگان و یه ساحره نشستن سر سفره ی عقد که چی؟
لرد که تازه فهمیده بود قضیه چیست دو باره برگشت و نگاهی به آن دو نفر انداخت .
- مـــــــــــــــــــــورگـــــــــــــــــــان
مورگان با شنیدن این گونه فریاد لرد فهمید که سرنوشت شومی به شومیت علامت شوم که مال شخص شومی است که همان لرد شوم خودمان است در انتظارش است دست مرجان رو گرفت و خواست فرار کند که :
- کروشیو مورگان ، می خوای فرار کنی ؟ کروشیو
- نه ارباب من قلت بکنم ، من بیخود بکنم من فقط گلاب به روت می خواستم برم دست به آب
- کروشیو ..که دروغم میگی ...کروشیو
- نه ارباب ، من اینجا نشسته بودم داشتم خانه ی گریمولد رو می پاییدم .
لرد با دوباره به حالت عادیش برگشت و همان گونه سرد و خشک و سرد ( با یخچال فریز امرسان
) به مورگان نگاه می کرد .
- خب چی دیدی ؟
- راستش ارباب وزیر مردمی آل سو ی خودمون با ارتش وزارت وارد خانه شد .
- ادامه بده ؟
- هیچی دیگه مثل این که وضع محفلیا خیلی بد هس
- خوبه مورگان ، خوبه ، حالا بیا اینجا کارت دارم .
و مورگان در حالی که دست مرجان از ترس خشکیده رو به همراه داشت همراه لرد راه افتاد .
سکانس 520 برداشت اول : کتابخانه ی سفید محفل شکلبوت و سیریوس در جلوی در کتابخانه قدم می زدند ، در آنطرف جیمز مشفول شوت کردن قوطی فلزی ها بود تا حوصله اش سر نرود که جغدی وارد سکانس شد .
جیمز همراه جغدی که بر روی شانه اش نشسه بود به سمت سیریوس و کینزگلی دوید .
- اومد ، اومد ، نامه اومد :mail:
سیریوس نامه را از جیمز گرفت و بازش کرد .
: - شما می توانید فقط برای امروز کتابخانه رو باز کنید و کارتان را انجام دهید ، شما برای باز شدن پلمپ کتابخانه باید کلمه ی آل سو رو بلند فریاد بزنید ، پلم در فقط برای بیست و چهار ساعت باز می شود و بعد از آن دوباره به حالت اولیه بر می گردد .
سیریوس :
جیمز به سمت در رفت و آل سو را بلند داد زد ، پلمپ باز شد و آن سه نفر توانستند داخل شوند .
کتابخانه پر از قفسه های بلند کتاب بود ، کف کتابخانه چوب بود ، کتاب ها و کاغذ های پرنده در فضای کتاب خانه دیده می شدند در قسمت مرکزی کتابخانه میزها و صندلی هایی دیده میشد که بالا سر آن ها چوب دستی هایی بودند که کارشان فقط اجرای ورد لوموس بود .
با ورود آن سه نفر به داخل کتابخانه صدایی در فضای خالی اش پیچید .
- مشتری شماره ی سیصد هزار و دویست و بیست و دو
- جیمز نگاهی به جلوتر خود انداخت . درست کمی جلوتر از آن ها جن کوتوله ای پشت میز بلندی نشسته بود و به آن ها می نگریست .
جیمز نزدیک میز شد ،سلامی عرض کرد و بسیار مودبانه ادامه داد :
- ببخشید ما یه کتاب می خواستیم در مورد تاریخ محفل
صدای ریز جن پرسید : ایا شما عضو کتابخانه هستید ؟
- نه ولی محفلی هستیم
- تا عضو کتاب خانه نباشید نمی تونید کتابی بگیرید
آن سه نفر :