هی پادمور بیا این جا زود باش....................................هلگا اين حرف رو زد و با دست هم اشاره كرد تا استرجس به نزدش برود......
استرجس خيلي آروم از ميان شاخ و برگ دراز و بلند درختان رد شد و به كنار هلگا رفت و گفت:
چيه بابا ...العان وقت صدا كردنه از جا پريدم بابا
هلگا بهش برخورد و گفت:
بد صحبت كردن با معاون جانشين در حضور همه.........بهت نشون ميدم بزار كوييرل رو بگيريم......گوش كن فعلا....ببين تو با چند نفر از دوستات برو پشت كوييرل از دو طرف حمله كنيم بهتره!!!
استرجس دستي به چونش كشيد و گفت:
ببين نميخواي صبر كني بيل و رونان بيان؟؟؟
هلگا روشو به سمت كوييرل كرد و به اون سمت نگاهي انداخت تا ببينه اون هنوز سر جاش ايستاده يا نه!!!!
وقتي ديد كوييرل هنوز سر جاشه يك آه كشيد و دوباره روشو به سمت استرجس كرد و گفت:
تو بايد دستورو اجرا كني برو ديگه!!!!
استرجس يك اخمي كرد ولي بالافصله به سمت بچه ها رفت و گفت:
خب...مريدانوس و رز دنبال من بياين....سريع.......
رز و مري به دنبال استرجس شروع به دور زدن ميكنن تا در پشت كوييرل قرار بگيرن....در بين راه پاي مري روي يك شاخه خشك رفت و باعث شد صدايي به وجود بيايد......كوييرل به سمت اونها نگاه كرد ولي هر چقدر خودشو راست و چپ كرد نتونست چيزي ببينه به همين دليل به كارش ادامه داد........
استرجس كه قلبش به شدت ميزد روشو به سمت مري كرد و گفت:
تو جلو پاتو بپا كه اوضاع خراب نشه..........
مري سرشو پايين گرفت و خيلي آروم عذر خواهي كرد و به دنبال استرجس به راه افتاد..........
استرجس , رز و مري درست در پشت سر كوييرل قرار گرفتن.....استرجس دستشو به نشانه حاضر بودن جوري تكون داد كه هلگا و بقيه اون سمت ببين........هلگا اشاره كرد كه با نور چوب دستي حمله رو آغاز كنيد.......استرجس سرشو تكون داد و منتظر شد........
هلگا چوب دستيشو در آورد و روشن كرد......
فرياد استرجس همرو از جا پروند و باعث شد كه همه هم از جاشون بپرن ولي بالافاصله به حال خود برگشتند و خود رو جلوي كوييرل ديدند.....همه ي چوب دستيها به سمت كوييرل نشونه گيري شده بود....كوييرل حتي چوب دستي خودشو در نياورده بود و فقط داشت نگاه ميكرد.......استرجس خواست حرف بزنه ولي هلگا اشاره كرد و گفت:
اينجا بزرگتر حرف ميزنه يعني كسي كه مقامش بالاتره....اهم....كوييرل خيلي آروم چوب دستيتو بزار زمين.....و بخواب زمين......حركت بيجا موجب مرگت هست....آروم فقط....
كوييرل دستشو توي جيبش كرد و چوب دستيشو در آورد ولي........
بالافاصله هلگا به سمت كوييرل حركت كرد و كوييرل اونو گروگان گرفت......
همه ي كاراگاها مونده بودن....استرجس يك قدم اومد جلو و با شك و ترديد پرسيد:
چه جوري اين كارو كردي؟؟؟؟ چرا هلگا يك دفعه اومد سمت تو؟؟؟؟
كوييرل چوب دستيو محكم به شقيقه هلگا فشار داد و گفت:
خب ديگه!!!!
كسي جلو بياد مغز اين دختر ميپاشه روي زمين.......
مايك كه خيلي داشت به درخت پشت كوييرل نگاه ميكرد آروم لگدي به استرجس زد و با چشم به درخت اشاره كرد.......استرجس به درخت نگاهي انداخت ...درست روي شاخه درخت يك سطل قرار داشت....ناگهان يك جرقه در ذهن استرجس زده شد و همه چيز رو گرفت..........استرجس چوب دستيشو بالا گرفت....كوييرل به چوب دستي نگاه كرد و گفت:
بيارش پايين و گرنه....
بوممممممممممممممممم
ورد استرجس درست به سطل خورد...........سطل مستقيم به سمت كوييرل اومد..........كوييرل به اون سمت نگاه كرد.......بومممممممم....سطل درست خورد به اون و باعث شد نقش زمين بشه....همه ي كاراگاها اومدن كه بپرن روي كوييرل .... ولي هلگا از جاش بلند شد و در حالي كه گردنشو ميماليد گفت:
ساحره ها برگردن اين مرده بابا آسلامي رفتار كنيد......
با اين حرف هلگا همه ي دخترها ايستادن و پسرها پريدن روي كوييرل و اونو گرفتن..........ولي قدرت كوييرل انقدر زياد بود كه همه ي پسرها به يك سمت پرت شدن..........دخترها به همراه هلگا ورد بيهوشي رو به سمت كوييرل فرستادن....كوييرل دستشو بالا آورد ولي داخل دستش چوب دستي نبود.......به سمت پسرها نگاه انداخت.....استرجس چوب دستي كوييرل رو تكوني داد........تمام وردهاي بيهوشي به كوييرل خورد و اونو نقش زمين كرد..........
1 ساعت بعد.......
زندان آزكابان.....
كوييرل پشت ميله هاي زندان داد ميزد:
بيام بيرون همتون رو ميكشم
-----------------------------------------------------------------------
ماموريت بعدي آيا خطرناك هست؟؟؟(خدا ميدونه)
-----------------------------------------------------------------------
در ضمن همون طور كه ديديد كار كوييرل تموم شد.......