ملت (اعم از پسر و دختر ! )
بيل :چيه مشكلي هست؟؟؟
رون:اي بابا شما بفرما يك شربت ليمو ترش مهمون من
رون به سمت بيل رفت و بازوي او رو گرفت و به هزار زحمت اونو روي صندلي نشوند
بيل به بچه ها داخل خوابگاه نگاه كرد و گفت:به به جمع دختر و پسرا هم كه هست ديگه صد در صد بايد قفل شه.....
اون خواست از جاش بلند شه كه اين بار استرجس اونو روي صندلي نشوند و گفت:
بابا چه عجله اي داري تشريف داشته باش ديگه!!!!
بيل كه كم كم داشت جوش ميورد سرشو كذاشت روي دستاش به طوري كه به نظر ميرسيد كه صداي گوش خراشي او را آزار ميدهد ... و ناگهان گفت:
اينجا بايد قفل شه....رون از دور اومد و در حالي كه داشت ليواني رو هم ميزد گفت:اي بابا......گير دادي سه پيچا
.....
بيل رنگ به رنگ شد و گفت:
بچه پررو با من حق نداري اين طوري صحبت كني!!!!
رون كه ديد اوضاع وخيم تر از اين حرفاس سريع محتواي ليوان رو توي دهان بيل خالي كرد .....
_اه...اه....اهم....اه....اه....اهم....اهيااااااا....ملچ ....مولوچ...»»(به تقليد از سرژ عزيز)
بيل انگار داشت خفه ميشد.....ولي چند لحظه بعد دوباره از جاش بلند شد و گفت:
من همه ي شمارو ميكشم......مخصوصا تو رو......
اون به رون اشاره كرد....رون كه ديد بيل داره به اون اشاره ميكنه سريع جاشو عوض كرد و گفت:
استرجس با تو هستش.......
استرجس به بيل نگاه كرد...
دست بيل طرف اون بودش......
استرجس رو به سيريوس كرد و گفت:
سيريوس جان با تو كار دارن!!!!
سيريوس كه كمي گيج به نظر ميرسيد پرسيد:
كجا؟؟؟
استرجس:بيل!!!!!
بيل كه ديگه قاطي كرده بود گفت:
من با رون هستم........
رون يك دفعه گفت:آقايون خانوما مجلس شروع شد......
صداي آهنگهاي ماگلي از همه طرف به گوش ميرسيد.....
وقتي ميگم....دوستت دارم..... نه توي كار من نيار دوباره.....
دخترا ادامه دادن.....
به قلب من.....دروغ نگو.......سر به سر دلم نزار دوباره......
بيل كه ديد هيچ جوري حريف اين رون نميشه سعي كرد حرفي بزنه ولي صداش به گوش هيچ نميرسيد.....
صد دفعه به تو گفتم.......
ساكتاين واقعا صداي بيل بودش .......
رون دستشو بالا برد و موزيك قطع شد.....
بيل كه اين بار صداش به زور در ميومد گفت:
اا...فعلا اين جا باز ميمونه ولي اگه هميشه به اين صورت نباشه دوباره مياما...
رون كه سر از پا نميشناخت به طرف بيل رفت و گفت:
بزار ببوسمت.....
خيلي با حالي.....
اون خواست صورت بيل رو ببوسه كه بيل گفت:
جون مادرت رون بيخيال شو ....بابا ....... بدم ....مياد نكن......
به هر زحمتي كه بود رون صورت بيل رو بوسيد......
بيل دستشو به محل بوس رون كشيد و گفت:
رون يك سوالي بكنم؟؟؟
رون:آره جيگر
!!!!
_ببينم تو احيانا امروز سير با ماست نخوردي يا مثلا سير با سيب زميني......
رون:چرا عزيزم.....مگه چه اشكالي داره؟؟
ليلي و سيريوس كه كم كم داشت حوصلشون سر ميرفت گفتند:بسه بابا مثلا جشن گرفتيم!!!!
گودريك كه معلوم بود از رفتار استرجس و دنيل خيلي رنجيده است گفت:
بابا همين طوري خوبه ديگه داريم در آرامش كتاب ميخونيم.....
دوباره استرجس و دني افتادند روي سر گودريك و گفتند:
كتابخانه مكانيزم با تمام....
در خدمت شماست.....
گودريك كه داشت زير دست و پاي اونها خفه ميشد گفت:
بابا يك دفعه گفتين اينارو......
دنيل و استرجس از روي اون بلند ميشن...
دنيل با شك و ابهام گفت:
آره فكر كنم يك بار اينارو بهش گفته بوديم
استرجس:فكر كنم
در سمت ديگر مجلس....
رون كه ديد همه چيز مرتبه داد زد:ادامه مجلسو ميريم.....
به من نگو كه با خندهات يار من نميشي....صد دفعه گفتم به تو.....
صداي انفجاري بلند ميشه و سقف سوراخ ميشه و دو سه نفر ميان توي خوابگاه......
_اه ه ه ه ه....اهم....
انقدر گرد و خاك بلند شده بود كه هيچ چيز قابل تشخيص نبود در بين اون چند نفر صدايي اشنا ميگه:
مهمون نميخواين؟؟؟
استرجس كه به نظرش صدا خيلي آشنا ميومد با شك و ابهام پرسيد:
جسي؟؟؟
ادامه دارد................