هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
#40

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
اول از همه سلام. من به تازگی عضو ایفای نقش شده ام و اگر خدا بخواد و این کنکور بزاره قصد دارم عضو فعالی باشم(به امید خدا)
---------------------------------------------------------------------------

... در همان لحظه پسری از پشت سر رون گفت: این مغز پاش خیلی خطرناکه. پدرم میگه که وزارت خونه از اونا برای شکنجه ی مرگ خواران و حتی متخلفین دیگر استفاده می کنه. حتی هر وزیری که میاد باید به هیولاهای شخصی اش از اونا بده تا حسابی وحشی بشن...البته مسلمه که مغز پاش روی اونا اثر دیگه ای داره.
همگی با تعجب به شخص تازه وارد خیره شده بودند. ظاهرا رون بر خلاف سایرین عصبانی بود . به همین دلیل گفت: ببینم تو با لونا لاوگود نسبتی نداری؟
پسر در حالیکه به پهنای صورتش می خندید گفت: بهههههههه...من لوییس برادرش هستم که عضو گریفیندورم. تو هم باید رون ویزلی باشی. لونا میگه که تو خیلی با نمکی...فقط گاهی عصبی می شی!
قیافه رون برای یه لحظه طوری شد که گویی می خواهد لوییس را خفه کند.
کوئنتین گفت: تو مثلا می خوای ما این داستان رو درباره مغزپاش و وزارت خونه باور کنیم؟
لوییس شانه هایش را بالا انداخت و گفت: به هرحال این یه واقعیته.
نیک خنده ای سر داد که بر اثر آن سرش از بدنش آویزان شد. ایندفعه لوییس خندید. نیک سرش را صاف کرد و گفت: لوییس بابای تو دیگه چی میدونه؟ تا اونجایی که من میدونم از این وسیله شاید بشه برای کشتن استفاده کرد ولی نه برای شکنجه.
رون گفت: فکر کنید می خوان از یه نفر حرف بکشن وبعدش ببینن که مغزش از هم پاشیده. اونوقت کی می خواد حرف بزنه؟ خب معلومه دیگه، لوییس.
همه خندیدند،حتی خود لوییس. استرجس وقتی خنده اش تمام شد روبه لوییس گفت: اصلا ببینم تو چطور اومدی اینجا که نذاشتی نیک داستانش را تعریف کنه؟
نا گهان حالت چهره ی همه تغییر کرد. نگرانی و ترس در نگاه تک تک آن ها موج می زد. لوییس لبخند ملیحی زد و گفت:...............


[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
#39

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
نيك بلافاصله جواب داد:خب معلومه ديگه. روي مالفوي.
البته اين رو از من نشنيده بگيرين،چون اگه دامبلدور بفهمه
رون:ايول نيك.دمت گرم
استرجس:بابا خيلي باحالي.ايول.روش امتحان كنيم ببينيم چطوريه.
دني:آره ببريم ببينيم ميكشدش يا نه؟
نيك: حالا كجا با اين عجله.ما اومديم اينجا تا بريم مغازه بركين و بركز
كوئنتين:آره بابا .بياين تا بريم.
%%%%%%%%%%%%%%%%مغازه بوركين و بركز%%%%%%%
نيك: بدون سر و صدا بيان.رون گفتم سر و صدا نكن
رون:اوه ببخشين .متوجه نشدم
كوئنتين:بياين تا اينو ببينين
استرجس:چي رو؟چيزي بهتر از اين.
دني:عجب چيزيه.نيك.اين چيه؟
نيك:به اون دست نزن.مراقب باشين تا دستتون به اون نخوره.اون مغز پاشه.
كوئنتين:چي؟مغز پاش؟
نيك : آره اگه كسي به اون دست بزنه جا در جا مغزش از كاسه سرش در مياد.يك بار يكي از دوستام به اين دست زد و......


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۰:۰۷ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
#38

کوئنتین تریمبل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۵ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
نیک بی سر: البته اون فکر کوئنتین بود ولی امشب ساعت 9 همتونو تو اتاق ضروریات می بینم.
رون: مگه چه خبر شده؟
کوئنتین:تو بیا، بعدا می فهمی!
$$$$$$$$$$$$ اتاق ضروریات $$$$$$$$$$$$$$$$
رون وقتي كه درو باز كرد چشمش به شهر خرابه‌ای افتاد.در این لحظه کوئنتین از پشت دیوار خونه‌ای بیرون آمد.
کوئنتین:پس بالاخره اومدید.
لی:ما رو اینجا کشوندی که چی؟
کوئنتین:من کمدی پیدا کردم که از اینجا می تونیم یه رایست بریم به فروشگاه بورگین برکز.
دنی:که بورگین چشمای مارو از حدقه دربیاره؟
کوئنتین: آی کیو، فکرشو بکن ، می تونیم از اونجا چیزای جالبی بیاریم.
استرجس:مثل چی؟
کوئنتین: مثل این، خنده‌ی مرگ.
رون: حالا این به چه دردی می خوره
کوئنتین در حالی که داشت جعبه ‌ی سیاه رو تکون می داد گفت: همون طور که از اسمش معلومه آدمو تا حد مرگ به خنده میندازه.
دنی: حالا اینو رو کی امتحان کنیم؟



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#37

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
بچه ها ببخشيد كه غير رول ميزنم.فقط ميخاستم بگم كه اگه مشكلي داشت شما به بزرگوريتون ببخشيد.
___________________________________________________
رون و استرجس پيشاپيش همه را ميرفتن.
از نوع نفس كشيدنشون معلوم بود كه ترسيدن.ولي هيچكدوم نشون نميداد كه ميترسه.وقتي به تالار رسيدند از تعجب شاخ در آوردند.
تالار پر بود از دانش آموزان و معلمان.
يعني چي؟اينجا چه خبره؟
اينا رو رون گفت و به سمت جمعيت رفت.
افراد داخل تالار وقتي متوجه حضور آنها شدند،همه با هم خنديدند.
رون كه گيج شده بود و نميدونست براي چي ميخندند داد زد:
چرا ميخندين.اينجا چه خبره؟
در اين هنگام يكي از پشت سرش جواب داد :
خبري نيست جناب ويزلي.
بچه ها فقط دارن به تو ميخندند.
رون و استرجس به به پشت سرشون نگاه كردند و با هم فرياد زدند:
نيك.تويي!!!!
چقدر از ديدنت خوشحالم.تو كجا بودي؟ :bigkiss:
استرجس گفت: حتما افراد سياه پوش هم نقشه تو بود؟

ادامه دارد................


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#36

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
همگي به سمت پنجره رفتند تا.....
شيش...ش.ش.ش.ش.ش.ش.ششش
شيشه خوابگاه ماننده يك پودر روي زمين ريخت....
همه ي بچه ها به همديگر نگاه ميكردن. رون كه سرخ سرخ شده بود رفت لبه ي پنجره تا ببينه كي شيشه رو به اين وضع در آورده ...
رون سرشو از پنجره كرد بيرون و داد زد:
كدوم آدم بي كاري اين شيشه رو تبديل به پودر رختشويي كرده؟؟؟
بچه هاي داخل خوابگاه صداي تدي رو از پايين شنيدند كه گفت:
رون يكي پشت در خوابگاه ايستاده!!!!
رون گفت:كي مثلا؟؟؟
تدي كه معلوم بود صداش گرفته به زجمت فرياد زد:بابا خودت برو ميفهمي!!!!
رون از جلوي پنجره كنار رفت و بدون اينكه به بچه ها نگاه كنه به سمت در خوابگاه رفت.
تق.....
در خوابگاه با صداي تقي باز شد در پشت در دختري ايستاده بود.....
دختر كه معلوم بود سال اولي بود سرشو پايين گرفت و گفت:
ببخشيد مزاحم جشنتون ميشم!!! يك چيزي ميخواستم بگم!!!!
رون كه به دختر نگاه ميكرد گفت:بفرماييد......
دختر سرشو بلند كرد و به جمعيت داخل خوابگاه نگاهي كرد وقتي ديد جمعيت خوابگاه فقط دارن به اون نگاه ميكنن از خجالت سرخ شد و سريع سرشو پايين انداخت و تند تند گفت:
يك دسته سياه پوش داخل خوابگاه شدن و دارن همه چيز رو تبديل به سنگ ميكنن......
رون كه معلوم بود حرف دخترو كاملا درست نشنيده گفت:
جانمممممم......م.م.م..م.م.م.م.م.م!!!!!
دختر اين بار داد زد و باعث شد همه ي بچه ها از جا بپرن.
يك دسته سياه پوش داخل خوابگاه شدن و دارن همه چيز رو تبديل به سنگ ميكنن.....
رون كه حسابي جا خورده بود رو به بچه ها كرد و گفت:
يك خورده دختر چه صدايي داره بلند گو خورده...
استرجس سريع به سمت در رفت و به دختر گفت:شما برو....
دختر بالافاصله از آنجا رفت.......
جسي به افراد داخل خوابگاه نگاه كرد و گفت:اگه اون راست گفته باشه چي؟؟؟
استرجس:آره رون بايد بريم ببينيم!!!!
رون كه شك كرده بود گفت:باشه ولي من به اين دختره اعتماد ندارم....
ليلي و بيل با همديگر گفتن:تالار در خطره بايد بريم كمك....
اون دو تا سريع به سمت تالار اصلي حركت كردن.....
استرجس دست جسي رو گرفت و گفت:بيا......
بقيه هم به دنبال استرجس و پادمور به راه افتادن. ولي رون هنوز داشت فكر ميكرد اون با خودش گفت:
(برين تو توهم.... اين دختره يا راست ميگفت يا يك ريگي توي كفشش هستش.....بايد بفهمم......)
اون از خوابگاه بيرون رفت......

ادامه دارد......................
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1.آيا واقعا افرادي در تالار بودند كه بچه ها رو تبديل به سنگ ميكردن؟؟؟
2.رون كجا رفت...؟؟به دنبال دختر سال اولي يا به دنبال بقيه بچه ها)
3.بابا سوال زياده گير ندين ديگه!!!!!

اگه ميخواهيد داستان ما رو كه هم خنده داره هم ترسناك بفهميد داستان ما رو دنبال كنيد.....


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۴
#35

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


خارج از رول:
اميدوارم حق پست زدن توي تاپيك پسرونه رو داشته باشم

$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*$*

استرجس كه به نظرش صدا خيلي آشنا ميومد با شك و ابه
پرسيد:
جسي؟؟؟
جسي در حالي كه داشت لباسشو تكون ميداد گفت:
حالا ديگه تنها تنها جشن ميگيرين ..... پس من چي؟؟؟
استرجس كه از خجالت سرخ شده بود گفت:
م... من .... ميخواستم بهت بگم ! ولي سرم كمي شلوغ بود!
گردو خاك فرو نشست .... با كمك سيريوس و گودريك سقف و وسايل به طور كامل ترميم شده بودند .!
رون كه از فرط خوشحالي در پوست خود نميگنجيد گفت:
خوب حالا كه همگي هستيم .... بهتره جشن رو ادامه بديم...! ...
در همين حال به سمت صداي موزيك ماگلي با ريتم خيلي تند به گوش ميرسه ..
ابتداي موزيك با ويراژ چند ماشين شروع ميشه { خودتون تصور كنين يه چي تو مايه هاي ووووووووووووووووييييييييييييژژژژژژژژژ}
بعد از 5 دقيقه تكنو خواننده حس ميكنه بخونه بهتره!
tender words you say .... take my breath ... love me now ....
همه ي بچه ها در حالي كه اشك در چشمشان حلقه زده بود لبخند ميزدند و به يكديگر نگاه ميكردند ...
ليلي و سيريوس در حالي كه با عكسهاي بچگي خود نگاه ميكردند ، ميخنديدند و خاطرات گذشته را زنده نگه ميداشتند ....
جسي و استرجس روي كاناپه نشسته بودند و ....{ به دليل اينكه اكثرا زير 18 سال هستين نميگم} :bigkiss:
گودريك كه كتابش را بسته بود و همراه دنيل و رون به موزيك گوش ميدادند و آهنگش را زمزمه ميكردند ...
موزيك رو به پايان بود اما صداي آرامي ميگفت:
leave me never ..... all of my life ....!!!!!! :bigkiss:
همين كه آهنگ تمام شد ، رون بلند شد و به سمت ميز بزرگي كه كنار پنجره بود رفت و براي ملت نوشابه ي گازدار ترش آورد !
گودريك كمي از آن خورد و گفت: يادش بخير .. چقدر آلبوس از اينا دوست داشت.... سپس چنان آهي كشيد كه همگي به خود آمده و مشغول خوردن نوشيدني شدند!!!
رون .... هي رون .... جسي رون را صدا ميزد ولي او نميشنيد كه استرجس بلند شد و به سمت رون رفت و گفت:
هووووووووي .... مگه نميبيني جسي داره صدات ميكنه؟؟؟؟........ چرا جواب نميدي؟؟؟؟
رون كه از برخورد استرجس تعجب كرده بود ، گفت:
خوب داشتيم با دوستان اختلات ميكرديم ..... !صداشو نشنيدم!
سپس نيم نگاهي به جسيكا كرد ،كه از خجالت سرش رو پايين آورده بود !
رون: ميشه دوباره حرفتو تكرار كني جسي؟؟؟
جسي سرش رو بلند كرد و گفت: من ميخواستم بدونم از اين به بعد بايد اينجا چيكار كنيم؟؟؟؟؟ ........ميتوني يه كاري براي خوابگاه ما كني؟؟؟
ناگهان ليلي اخمي كرد و به جسي گفت:
بايد زودتر ميگفتي .... ضمنا زياد كسي به خوابگاه علاقه نشون نداده بود؟
جسي كه احساس سرخوردگي ميكرد ، ساكت شد و چيزي نگفت!
تق ....آي .... اووووي ..... شترق
صداي از بيرون به گوش ميرسيد‌.
همگي به سمت پنجره رفتند تا.....


ادامه دارد....



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۹:۱۷ یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۴
#34

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
ملت (‌اعم از پسر و دختر ! )
بيل :چيه مشكلي هست؟؟؟
رون:اي بابا شما بفرما يك شربت ليمو ترش مهمون من
رون به سمت بيل رفت و بازوي او رو گرفت و به هزار زحمت اونو روي صندلي نشوند
بيل به بچه ها داخل خوابگاه نگاه كرد و گفت:به به جمع دختر و پسرا هم كه هست ديگه صد در صد بايد قفل شه.....
اون خواست از جاش بلند شه كه اين بار استرجس اونو روي صندلي نشوند و گفت:
بابا چه عجله اي داري تشريف داشته باش ديگه!!!!
بيل كه كم كم داشت جوش ميورد سرشو كذاشت روي دستاش به طوري كه به نظر ميرسيد كه صداي گوش خراشي او را آزار ميدهد ... و ناگهان گفت:
اينجا بايد قفل شه....
رون از دور اومد و در حالي كه داشت ليواني رو هم ميزد گفت:اي بابا......گير دادي سه پيچا .....
بيل رنگ به رنگ شد و گفت:
بچه پررو با من حق نداري اين طوري صحبت كني!!!!
رون كه ديد اوضاع وخيم تر از اين حرفاس سريع محتواي ليوان رو توي دهان بيل خالي كرد .....
_اه...اه....اهم....اه....اه....اهم....اهيااااااا....ملچ ....مولوچ...»»(به تقليد از سرژ عزيز)
بيل انگار داشت خفه ميشد.....ولي چند لحظه بعد دوباره از جاش بلند شد و گفت:
من همه ي شمارو ميكشم......مخصوصا تو رو......
اون به رون اشاره كرد....رون كه ديد بيل داره به اون اشاره ميكنه سريع جاشو عوض كرد و گفت:
استرجس با تو هستش.......
استرجس به بيل نگاه كرد...
دست بيل طرف اون بودش......
استرجس رو به سيريوس كرد و گفت:
سيريوس جان با تو كار دارن!!!!
سيريوس كه كمي گيج به نظر ميرسيد پرسيد:
كجا؟؟؟
استرجس:بيل!!!!!
بيل كه ديگه قاطي كرده بود گفت:
من با رون هستم........
رون يك دفعه گفت:آقايون خانوما مجلس شروع شد......
صداي آهنگهاي ماگلي از همه طرف به گوش ميرسيد.....
وقتي ميگم....دوستت دارم..... نه توي كار من نيار دوباره.....
دخترا ادامه دادن.....
به قلب من.....دروغ نگو.......سر به سر دلم نزار دوباره......
بيل كه ديد هيچ جوري حريف اين رون نميشه سعي كرد حرفي بزنه ولي صداش به گوش هيچ نميرسيد.....
صد دفعه به تو گفتم.......
ساكت
اين واقعا صداي بيل بودش .......
رون دستشو بالا برد و موزيك قطع شد.....
بيل كه اين بار صداش به زور در ميومد گفت:
اا...فعلا اين جا باز ميمونه ولي اگه هميشه به اين صورت نباشه دوباره مياما...
رون كه سر از پا نميشناخت به طرف بيل رفت و گفت:
بزار ببوسمت..... خيلي با حالي.....
اون خواست صورت بيل رو ببوسه كه بيل گفت:
جون مادرت رون بيخيال شو ....بابا ....... بدم ....مياد نكن......
به هر زحمتي كه بود رون صورت بيل رو بوسيد......
بيل دستشو به محل بوس رون كشيد و گفت:
رون يك سوالي بكنم؟؟؟
رون:آره جيگر !!!!
_ببينم تو احيانا امروز سير با ماست نخوردي يا مثلا سير با سيب زميني......
رون:چرا عزيزم.....مگه چه اشكالي داره؟؟
ليلي و سيريوس كه كم كم داشت حوصلشون سر ميرفت گفتند:بسه بابا مثلا جشن گرفتيم!!!!
گودريك كه معلوم بود از رفتار استرجس و دنيل خيلي رنجيده است گفت:
بابا همين طوري خوبه ديگه داريم در آرامش كتاب ميخونيم.....
دوباره استرجس و دني افتادند روي سر گودريك و گفتند:
كتابخانه مكانيزم با تمام....
در خدمت شماست.....
گودريك كه داشت زير دست و پاي اونها خفه ميشد گفت:
بابا يك دفعه گفتين اينارو......
دنيل و استرجس از روي اون بلند ميشن...
دنيل با شك و ابهام گفت:
آره فكر كنم يك بار اينارو بهش گفته بوديم
استرجس:فكر كنم
در سمت ديگر مجلس....
رون كه ديد همه چيز مرتبه داد زد:ادامه مجلسو ميريم.....
به من نگو كه با خندهات يار من نميشي....صد دفعه گفتم به تو.....
صداي انفجاري بلند ميشه و سقف سوراخ ميشه و دو سه نفر ميان توي خوابگاه......
_اه ه ه ه ه....اهم....
انقدر گرد و خاك بلند شده بود كه هيچ چيز قابل تشخيص نبود در بين اون چند نفر صدايي اشنا ميگه:
مهمون نميخواين؟؟؟
استرجس كه به نظرش صدا خيلي آشنا ميومد با شك و ابهام پرسيد:
جسي؟؟؟

ادامه دارد................


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۴
#33

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
رون در حال بالا اومدن از پله هاي خوابگاه !
" موندن و سوختن و ساختن ..... همه يادگار عشقه ... انتقام از تو گرفتن ... كار من نيست كار عشقه !! .............جل الخالق خوابگاه دخترا كو ؟ ..... ول كن اصلا من به دختر جماعت چي كار دارم! "
رون وارد خوابگاه ميشه...
استرجس در حال فعالسازي تيم كوئيديچه ....
رون : استرجس داري چي كار مي كني ؟ !
استرجس : دارم يه انرژي فعالسازي با آنتالپي ششصد و نود و شش ژول بهش ميدم بلكه تيم دوباره راه بيفته ! ( كسائيكه نميدونن آنتالپي چيه اصلا مهم نيست چون اصلا ربطي نداره ! )
رون : اما بنظر مي رسه يه كم انرژي فعالسازيت زياد باشه‌ !
استرجس: نه جيييگر اين تيم بايد انرژي زور بالا سرشون باشه تا تمرين كنن ... .
كمي اونطرف تر كوئيرل روي تخت خوابيده و رفته تو فكر .... .
رون : سلام كوئيرل .. بره چي اينجا خوابيدي ... يعني برو تو خوابگاه مديرا بخواب ... يعني چيز برو تو خوابگاه مديران دختر بخواب ديگه ..
با گفتن اين حرف ملت بر مي گردن سمت رون و كوئيرل!
كوئيرل به رون چشمك مي زنه ....
رون : آهان يادم اومد ... خب بگير بخواب مسئله اي نيست !


تق.... تق ... تق !

دنيل : يعني كي مي تونه باشه اين موقع شب ؟
ليلي : منم بچه ها در رو باز كنيد !
استرجس‌ : نميشه ليلي جان !
سيريوس !! : هوووي با خواهر من درست صحبت كن پسره ي بوووووووووووووق !
سيريوس مي ره در رو باز مي كنه .... ( حس سقوط در تاريكي ... فريادي بلند و سپس تاريكي محض !!! ( زياد به مختون فشار نياريد سيريوس غش كرده )) !


چند دقيقه بعد ...
بنظر مي رسه جمعيت خوابگاه پسرا بطرز كاملا صعودي اي افزايش پيدا كرده ... البته اين افزايش صد در صد بخاطر حضور سيريوس و گودريك نيست ! .....
- صداي يه فرد بيناموس : با همه عشق و جووني..... با يه دنيا مهربوني..... با زبون بي زبوني...... ميخام اينو خوب بدوني !
ملت دختر : بدجوري عاشقت شدم !!!‌ بدجوري عاشقت شدم !!!
سيريوس غيرتي ميشه : هوووي لي لي اين كاراي بي ناموسي چيه شما انجام مي دين ......
گودريك : ميشه يه مقدار ساكت تر سر و صدا كنيد ... من ميخام مطالعه كنم !
با گفتن اين حرف دنيل و استرجس شيرجه مي زنن روي گودريك !
دنيل: كتاب خانه ي مكانيذم گريفيندور با تمامي امكانات .....
استرجس: محلي براي مطالعات علمي .......
دنيل: تخيلي ورزشي و بيناموسي همراه با .......
استرجس: بولينگ كتاب خانه ي مكانيذم ! ! ! !

در همين لحظه در خوابگاه باز ميشه .....
بيل‌ :‌ بدليل فعاليت كم اين تاپيك قفل مي شود !
ملت (‌اعم از پسر و دختر ! ) :


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۴
#32

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
این تاپیک به درخواست رون عزیز دوباره باز شد تا ببینیم چه میکنه .
برای این کار هم یک مدت 2 هفته ای در نظر گرفته میشه تا اگر روند کار مساعد بود ادامه فعالیت این تاپیک قطعی بشه

لیلی


ویرایش شده توسط لیلی اونز در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۲۸ ۱۵:۵۶:۱۵

The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۴
#31

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
بدلیل اینکه در این تاپیک برای مدت 12 روز هیچ پستی نخورده و در راستای سیاستهای جدید تالار، قفل می شود.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.