هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷

اسكورپيوس مالفوى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۳ سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۵۷ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲
از زیر سایه ی لرد ولدمورت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
نام کامل : اسکورپیوس هایپریون مالفوی


سن : سیزده سال

گروه : اسلیترین

پاترونوس : شاه کبری

محل زندگی : سانفرانسیسکو

رنگ مو : طلایی

پدر و مادر : پدرم دراکو مالفوی و مادرم استوریا گرین گراس

چوبدستی : چوب درخت گردو با مغزی پر ققنوس

توضیحات : پدرم دراکو مالفوی ، تنها فرزند لوسیوس مالفی و نارسیسا بلک ، یکی از اصیل ترین اشراف زاده هاست و مادرم آستوریا گرین گراس هم از یه خانوادۀ اصیل .
از دشمنی بین خانواده خودم و هری پاتر همچین خبر مشخصی ندارم ، ولی به خاطر سنت وفاداری به خانواده ، علاقه ای ندارم باهاشون معاشرت کنم .
همکلاسی من ، آلبوس سوروس پاتر ، پسر کوچیکۀ کسیه که گاهی پدرم با اسم کله زخمی ازش حرف می زنه ولی اگه من این عبارت رو به کار ببرم ، توبیخ می شم . مامان بزرگ نارسیسا عقیده داره یک اشراف زاده نباید دهان خودش رو به کلمات عامیانه آلوده کنه .

حیوان مورد علاقه : اسب شاخدار


خوش اومدين.
ببينين خيلي ميتونين بيشتر بنويسين. الان تاييد ميكنم. اما حتما برگردين و كاملش كنين.

تاييد شد.



ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۱۶:۰۶
ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۲۹:۱۳
ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۳۶:۵۸
ویرایش شده توسط voldemurt1 در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۱۳:۳۷:۳۲
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۵ ۲۲:۱۷:۰۰

عشق فقط لرد ولدمورت


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷

كيگانوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۴۱ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۹:۳۱ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹
از به تو چه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 83
آفلاین
نام: کیگانوس بلک

گروه:اسلایترین

سن:18

چوبدست:چوب از دندان مار افعی و زهر مامبای سیاه

پاترونوس:شاه کبرا

انیماگوس:مار شاه کبرا-گرگ

محل زندگی:دانمارک-سامسو

رنگ مو:طلایی

خصوصیات اخلاقی:سرد-وحشی- باهوش و زیرک

پدر و مادر:پولارکس بلک و اایرما کراب

علایق:لباس های ورزشی-مرگ و میر-چاقوش.

بوگارت:در کمال تعجب همگان نداره

لباس پوشیدن:این یکیش

یکی دیگه

چند تا دیگه

لباس مورد علاقش

دومین لباس مورد علاقش

آخرین لباسش

زندگی نامه:او درخانه بلک ها چشم به جهان گشود. از اول هم به ورزش علاقه داشت و در مهارت های رزمی هم بی همتا بود. او علاقه زیادی به خون داشت و این باعث قاتل شدنش شد. او میتواند با مار ها حرف بزند ولی نواده کسی نیست. بزرگترین هدف او بازی کردن در تیم های ورزشی از جمله فوتبال است.
اطلاعات دیگری در دسترس نیست.
جایگزین شه لطفا


انجام شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۳ ۱۲:۱۱:۲۱

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷

سادی بالداکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
سلام. من معرفی شخصیتمو قبلاً نوشته بودم ولی چون گروه ریونکلاو ظرفیتش پر شده بود، تأیید نشد. الان که ریونکلاو ظرفیت داده، میشه تأییدش کنین؟

انجام شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۳ ۱۲:۰۹:۴۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۹۷

آنجلینا جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۳۲ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۷
از خونه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
نام:آنجلینا جانسون

گروه:گریفیندور

پاترانوس: گربه

چوبدستی:11/5اینچ از چوب بید مجنون و هسته پر ققنوس

همسر:جرج ویزلی

فرزندان:فرد ویزلی و روکسانا ویزلی

عضو ارتش دامبلدور...

ویژگی های اخلاقی:
همه از او بعنوان دختری یاد می کنند که با توجه به روحیات حساس و اسیب پذیر بسیار مستحکم بود و در برابر ظلم سکوت نکرد.او با اینکه در خانواده ای اصیل و مشنگ گریز متولد شد هرگز نتوانست قبول کند که مشنگ ها انسان هایی پست و حقیر هستند که چون نمیتوانند جادو کنند لایق مرگ هستند، و همین دلیل کافی بود که کلاه گروهبندی شایستگی اورا برای تبدیل شدن به یک عضو وفادار و شجاع در گروه گریفیندور گروهبندی کند.او شجاع حساس مهربان و بازی گوش بود اخلاقی که خانواده مادری اش هرگز نتوانستند درک اش کنند.

ویژگی ظاهری:
موهای بلند قهوه ای تیره موج دار با چشمانی درشت و نافذ قهوه ای. رنگ پوست تیره.قد بلند و لاغر.

زندگی نامه:
او در اکتبر سال 1980 چشم به جهان گشود. مادرش که در ان سال ها در غم به قتل رسیدن خواهر دوقلویش به دست لرد ولدرمورت به سر میبرد نام دخترش را آنجلینا اسم خواهرش گذاشت زیرا او شباهتی عجیب و فوق العاده به خواهرش داشت. پدرش ادوارد جانسون، بعلت بدهی هایی که قادر به پرداختشان نبود وقتی آنجلینا تنها هفت سال داشت انها را ترک کرد. مادرش که حال از غم تنهایی شکسته شده بود و در تلاش برای حفظ ابروی خانواده اش دیگر نایی برای بزرگ کردن دختر کوچولویش نداشت ناچار او را به مادر خودش سپرد تا زندگی جدیدی را شروع کند و همه چیز را سروسامان بدهد.
با آنجلینا در منزل اشرافی مادربزرگش مانند یک شاهزاده رفتار میشد و خب توقع رفتار اشراف زاده گونه ای هم از او می رفت اما آنجلینا نه تنها بویی از اصالت نبرده بود بلکه انگار تمامی اخلاقش را از پدرش به ارث برده بود. برایش فرقی نمی کرد هم بازی اش دختری اصیل زاده می بود یا ماگل زاده با همه یکسان برخورد می کرد از پوشیدن لباس هایی که اورا یک خانم اشرافی تمام عیار میکرد خودداری میکرد و همین ها کافی بود که همیشه با خشم مادربزرگش روبه رو شود و در خانواده شان بعنوان دورگه ای غیرقابل تحمل شناخته شود البته این تا قبل ان بود که نظریه های امروزی اش را در مورد مشنگ ها در مهمانی مجلل جادوگران اصیل زاده مطرح نکرده بود ، بعد از ان ننگ خانواده محسوب میشد بطوری که مادربزرگش طی نامه ای به مادرش از نگهداری او سر باز زد و تربیت او را به مادرش واگذار کرد.
مادرش که بسیار دنیا دیده بود و طرز فکر آنجلینا را لایق احترام میدانست و اورا همانطور که بود دوست میداشت و همین باعث شد بهترین سال های آنجلینا (تا قبل از ورود به هاگوارتز) در کنار مادرش در اپارتمان کوچکشان سپری شود.وقتی یازده سال داشت مانند بقیه همسن و سالانش به هاگوارتز دعوت شد و کلاه گروهبندی روی سرش جا خوش کرد و برعکس فامیل های مادری اش که عقلب به جمع اسلایترین می پیوستند به گریفندور رفت.که زیاد هم تعجب برانگیز نبود.در سال های اول و دوم مورد تمسخر پسر دایی ها و دختر خاله های ناتنی اش قرار میگرفت اما در سال سوم که شناخته تر شد و دوست های زیادی در تالار خودش و هافلپاف پیدا کرد دیگر کسی نمیتوانست به او لقب عقب مانده یا بی خاصیت را بدهد زیرا در سال دوم تحصیل علاقه غیرقابل کنترلش به کوییدچ باعث شد منصوب به مقام مهاجم تیم شود و این حرفه را تا اخر دوران هفتساله تحصیلش ترک نکرد و بعد از ان هم بعلت کار نیمه وقت و مادر دو بچه بودن مجبور به ترک کوییدیچ شد. همچنین در سال سوم مادرش را بعلت سرطان از دست داد و این غم بزرگ باعث شد افسردگی تسخیرش کند و دوباره به منزل مادربزرگش (که برایش حکم ازکابان را داشت)باز گردد البته طولی نکشید که پدرش با شنیدن خبر فوت مادرش بازگشت و پس از ابراز نارحتی و شرح طولانی رفتنش، آنجلینا راضی شد که پیش پدرش برود. در سال ششم هاگوارتز به الف دال پیوست و برای دفاع از جامعه جادوگری موردعلاقه اش به پا خواست و به کمک هری شتافت.در نبرد هاگوارتز ایثارگرانه جنگید و هرگز تسلیم نشد.در اخر با جرج ویزلی ازدواج کرد و نام اولین بچه شان را برای زنده نگه داشتن یاد برادر شوهرش فرد گذاشتند و دوسال بعد نام دخترش را به یاد مادرش روکسانا گذاشتند.

تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۲ ۲۱:۳۰:۵۰

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۷

پیتر جیمزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۶ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۳۰ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
از جهان طرد شدم، کُنج قفس سرد شدم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
نام: پیتر ( پیت)

نام خانوادگی: جیمز

گروه: گریفیندور

پاترونوس: پلاتی‌پوس

سن: 20

چوبدستی: ریسه قلب تسترال، 30 سانتیمتر، چوب درخت بلوط، انعطاف ناپذیر.

ویژگی‌های ظاهری: چشمان سبز، موهای قهوه‌ای و دندان‌های سفید.

ویژگی های اخلاقی:
شوخ، سرزنده، غیرتی بر روی دخترخاله‌اش، باهوش.

زندگینامه: دوران کودکی‌اش را در کنار دخترخاله‌اش ملانی استانفورد سپری کرد. آنها با کلی شور و شوق و دردسر درکنار هم بزرگ شدند.

سال پنجمش در هاگوارتز که تمام شد، چند ماگل از او برای بازیگری در نقش یک ماگل عاشق در فیلمهای خود درخواست دادند اما او قبول نکرد.

همچنین دخترهای زیادی خواستند در این زمان به روش‌های گوناگون به او معجون عشق بدهند اما او به دلیل حساسیت شدیدش به معجون‌ها دوری از هر دختری را می‌پسندید. البته جز دوری از ملانی.

در زمان تحصیلش در هاگوارتز هیچکدام از استاد ها از شوخی‌ها و رک بودن او جان سالم به در نبردن. اما به دلیل درس خوبش با او مدارا میکردند. و مانند دوست کنار او بودند.

تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط Melinda99 در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۸ ۱۷:۲۲:۱۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۲ ۲۱:۲۵:۵۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲:۲۶ سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۷

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۵۳:۰۲
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 176
آفلاین
نام: حسن
نام خانوادگی: مصطفی
لقب (ها): دکتر، مصی، حسنی، حسنک، حسن بلاجر، حسن توپک، داور اعظم، آقای رئیس
گروه هاگوارتز: گریفیندور
پاترونوس: خاک انداز
بوگارت: ویلچر
چوبدستی: چوب شور
جارو: پارس خزر
وضعیت خون: کم خونی +HIV
شغل رد گم کنی-ماگلی: کِش (بطور پیشفرض مسافرکش است اما به بقیه کش ها هم بطور تفننی اشتغال داره)
شغل در عالم جادوگری: سابقاً بلاجر، سپس داور، هم اکنون رئیس انجمن بین المللی کوییدیچ!

زندگینامه:
به نام عاقا مرلین و بی بی شروین! مشخص نیست که وی چگونه پا به دنیای فانی گذاشت. روایت داریم که حسن ابتدا در جایی که نباید حضور به عمل رسانیده بود و فرشتگان مچش را گرفتند و نزد مرلین بردند. مری شاکی شد و او را به ته معده (کره خاکی) تبعید نمود. بطور پیشفرض لک لک ها حسن را به داخل زندگی فلاکت بار یک خانواده خاورمیانه ای پرتاب کردند. کودکی تیره و تار حسن را فاکتور بگیریم که به دستفروشی روی ویلچر گذشت. عقل حسن بزرگ و بزرگ تر می شد ولی جسمش در حد جنین مانده بود. وضعیت به جایی رسیده بود که در خانواده حسن یک تکه نان هم گیر نمی آمد. با این حال یک زندگی بسیار روتین و ساده مثل همه داشت.

مگر زمین مرلین بزرگ نبود؟ مهاجرت می کرد! چرا بزرگ بود. حسن خواست مهاجرت کند اما با مفهوم مرز آشنا شد. دید ویزا باید بگیرد و داستان و هزینه دارد. هیچ ساحره عرمینایی هم حاضر نبود لا چادری ردش کند آن ور. بیخیال شد و در همین گیر و دار از داخل لوله شوفاژ خاموش منزل سرد سرایداری شان ار طرف مدرسه ملی علوم و فنون تردستی علامه ممد حوریث دعوت نامه ای دریافت کرد. پله های ترقی علوم جادو جنبلی را دو تا یکی طی کرد و به مقام شامخ "مليئة فارغة" نائل آمد. به جهت استعداد لایتناهی ش در مظلومیت، همکلاسی ها بارها از وی به عنوان توپ بلاجر در بازی مهیج کوییدیچ استفاده می کردند تا همدیگر را لت و پار کنند. وی در دوران ملتهب جنگ های منطقه ای بین ماگل ها خدمت سربازی خود را در نقش توپ جنگی گذراند. در دوران سازندگی بعد از این جنگ ها به شهرک جادوگران نقل مکان کرد و کوییدیچ هم در همان دوره ها مجدداً اوج گرفت و لیگ های کوچه ای و محلی تشکیل شدند. در کنار مسافرکشی بین ماگل ها، حسن رفته رفته موفق شد در بسیاری از بازی های مهم لیگ بدتر جام شهدای برکه و جام قهرمانان آسیا به عنوان بلاجر استفاده شود. از جمله افتخارات وی در این دوران می توان به ایجاد نقص عضو در بیش از ده هزار بازیکن کوییدیچ و قتل صد و پنجاه مهاجم حرفه ای در سرتاسر قاره کهن اشاره نمود. او در بازی فینال قهرمانان آسیا حاضر نشد در برابر باشگاه اسرائیلی به میدان برود. داور خود فروخته بازی، حرکت وی را خطای هشتاد امتیازی در نظر گرفت. درخواست ویدیو چک نمود. پذیرفته نشد. حسن در اعتراض به این حرکت مغرضانه داور، میدان کوییدیچ را تا اطلاع ثانوی بوسید و ترک گفت.

حسن وارد دوران افسردگی شده بود. روز به روز چاق تر می شد و فوم و چرم های بلاجری ش وا می رفتند و آهن درونش تحلیل! پیشنهادات ماگل ها یک به یک می آمدند و بدون توجه حسن می رفتند. وی در این دوران به تلمبه زدن اعتیاد شدید پیدا کرده بود. شب ها خودش را باد می کرد و صبح ها وا می رفت. تا اینکه در یکی از همان روزهای غمزده، باشگاه ماگلی لیورپول با قراردادی وسوسه کننده به انضمام تلمبه ای طلایی و روکشی پلاستیکی به سراغش آمد. حسن لبیک گفت و در زمین فوتبال امت مشنگ به عنوان توپ دوباره درخشید. با بچه های بندر استخرجیگر یک به یک پله های صعود به صدر جدول رو بالا می رفت تا اینکه در دقیقه نود و سه بازی حساس مقابل شیاطین سرخ اولترافورد، استیو جرارلد پشت پنالتی قرار گرفت اما به نقطه اشتباهی از حسن لگد زد. کاپیتان بچه های بندری، کمر حسن توپک را هدف قرار داده بود، درست نقطه ضعف او. نتیجتاً حسن پس از کاتی گمراه کننده با اختلاف نود و هشت متر از بالای دروازه درون شکم یکی از هواداران مستقر در ردیف آخر جایگاه تماشاچیان آرام گرفت. فشار رسانه ها بالا گرفت. به حدی که سر یک بازی، تیم از رتبه دوم جدول به رتبه آخر سقوط کرد و رفت لیگ بدتر. بین علما اختلاف افتاد. برخی منشاء به یغما رفتن پنالتی را کاور پلاستیکی و حرارت مازاد روی بدن حسن دانستند. الکی الکی و خرکی خرکی از دنیای این ورزش ماگلی هم طرد شد.

او می رفت تا وارد فاز خودکشی شود اما قبل از آن پروفسور هوریس اسلاگ هورن از اقوام انگلیسی علامه ممد حوریث که حسن پیش تر در مدرسه ش درخشیده بود، تصادفاً با وی دیدار می کند و شخصاً با مسئولیت خودش حسن را به عنوان دانش آموز قرضی تحت نظام آموزشی شبانه در هاگوارتز ثبت نام می نماید. از طریق بسیج هاگوارتز و ارتباطات با بچه های بالا همانند مالفوی ها، حسن که حالا سن و سالی ازش گذشته به میدان کوییدیچ باز می گردد، اما نه در نقش توپ و نه حتی در نقش بازیکن، بلکه در نقش داور! بازی ها سوت می زند و داوری می کند. پس از توهین های تماشاچیان برخی از بازی ها با شعارهایی نظیر "توپ تانک فشفشه داور ما مسافرکشه"، کمتر داوری می کند و پایش ناگهان به مجلس باز می شود. اسم و رسمی پیدا می کند. نفوذش به حدی بالا می گیرد که مقام ریاست انجمن بین المللی کوییدیچ را به او پیشنهاد می کنند و او بر خلاف میل باطنی ش می پذیرد و سالهاست که بر همین مقام باقی مانده است. علیرغم ترورهای متعدد اما نافرجام و پارگی با چاقو، گمان آن می رود تا پایان عمر او این انجمن رئیس دیگری به خود نبیند.

تایید شد!
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۷ ۱۹:۰۹:۴۹






پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۳۹ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷

مروپ گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۴ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۹۷
از خونه بابام!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
نام: مروپ گانت
گروه: اسلیترین
چوبدستی: چوب درخت افرا، ترکیب ریسه قلب اژدها و معجون عشق( به خاطر همین هر وقت طلسمی رو اجرا می کنه از چوب دستیش قلبای صورتی بیرون میاد) دارای انعطاف پذیری بسیار کم و 22 سانت
رتبه خون: صد در صد اصیل زاده
بوگارت: جدایی از تام ریدل پدر
پترونوس: فاقد پترونوس
مهارت ویژه: مار زبان بودن، چیره دستی در ساخت معجون عشق
خانواده: پدرش مارولو گانت و برادرش مورفین

زندگی نامه کوتاه:

مروپ، دختر مارولو گانت بود اون به همراه پدر و برادرش تو خونه گانت ها و دهکده لیتل هنگلتون زندگی می کرد. مروپ دختر لاغر و رنگ پریده ای بود و همیشه لباس های کهنه می پوشید و گردنبندی که مارولو ادعا می کرد متعلق به جد گانت ها، یعنی سالازار اسلیترین بود، همیشه در گردن داشت. خوشگل نبود و چشم هاش هم مشکل داشتند. بیشتر شبیه عقب مانده ها بود، که این ویژگی بارز خانواده گانت ها بود به دلیل ازدواج های خانوادگی.( خانواده گانت از خانواده هایی بودن که به اصالت اهمیت زیادی می دادن.) مروپ مثل برادر و پدرش مار زبان بود و اونها معمولا به این زبان با هم سخن می گفتن. پدر و برادر مروپ اهمیت زیادی برای اون قائل نبودن و همیشه مسخره ش می کردن.
مروپ پنهانی عاشق تام ریدل جوان مشنگ پولداری که بسیار خوشتیپ بود، شد. اما تام به اون نگاه هم نمی انداخت و اون خوب می دونست که پدرش با این کار مخالفه بنابراین؛ به محض اینکه پدر و برادرش به آزکابان رفتن، مروپ با معجون عشق تام رو عاشق خودش کرد. غافل از اینکه عشقی که با معجون ایجاد بشه، پایدار نیست و از بین می ره.
وقتی که اثر معجون از بین رفت، تام مروپ رو که حالا باردار بود، رها کرد. مروپ پس از زایمان، فرزندش رو به یتیم خونه مشنگی، اهدا کرد و گفت که اسم پسرش رو " تام مارولو ریدل" بذارن و پس از مدت کوتاهی مروپ، در اوج ناراحتی و اندوه حاصل از جدایی تام ریدل پدر، از دنیا رفت.


تاييد شد.
خوش اومدين.



ویرایش شده توسط n.575 در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۵ ۹:۴۳:۴۶
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۵ ۱۹:۴۶:۵۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷

آنا میرفیلدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۱ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۷
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
اهم اهم. سلام می کنیم تا درمورد خفن ترین دختر دنیا صحبت کنیم. ایشون آنا میرفیلد هستن، دورگه تشریف دارن. گروهشون همین اخیرا با خفت کردن کلاه جون گریفیندور شد و پاترونوسشم بز کوهیه... مرض! اون ته به چی میخندین؟ بزه دیگه!😠

آنا خانوم فرزند سوزان و خوآن میگل هستن که از وقتی آنا رو فرستادن هاگوارتز زدن به چاک تا ماه عسل نرفتشونو برن.😁

آنا خیلی گنداخلاق تشریف داره، آدم بامرامیه ولی از دماغ فیل افتاده. قدشم همچین بلند نیستا ولی خیلی ادعاشون میشه خانوم مردمو از سر بینی میبینن. 😌

چوبدستیش دز... بگم؟ اشکال نداره؟ اهم... دزدیه! قبل اومدن به هاگوارتز چوبدستیشو تو سر یکی خورد کرد و مال اون بلند کرد😁 اونم متوسطه، صاف و مشکی خالص، خوش دست با هسته مغز گردو.

همونطور که گفتم قدش متوسطه. چشمتش درشت و قهوه ایه، موهاشم لخت شلاقی. پوستش گندمکیه، سه تا کک و مک ریزم رو گونه سمت راست داره.

آدم تعصبی ایه، گروهشو خیلی دوس داره. سرتقیه برا خودش. از هیچی نمیترسه.خلاصه مناسب گروهشه دیگه.😚

به هر حال دختر خوبیه، اذیتش نکنین... البته اگه جرئت دارین ها.😏


تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۴ ۲۰:۲۷:۴۹

من همانم که باید
کیهانی تر از
ساز کلهر:))


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷

پیتر جیمزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۶ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۳۰ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
از جهان طرد شدم، کُنج قفس سرد شدم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
نام: ملیندا بوبین استانفورد

گروه: گریفیندور

سن: 19

پاترونوس: پلاتی‌پوس.

چوبدستی:چوب درخت آناناس، پر هیپوگریف، غیرقابل انعطاف.

محل زندگی: فرانسه، پاریس.

رنگ مو: قرمز، موقع عصبانیت و استرس قرمز آتشین و در شرایط آرام قرمز عادی.

خواهر دوقلو: ملانی استانفورد که دودقیقه کوچکتر است.

پدر و مادر: دیوید استانفورد و کلارا نایت.

شغل پدر و مادر: پدر نگو و نپرس وزارت جادوگری، مادر دگرگون نما و مدل مجله ی ساحره.

نوع شخصیت: خشک، جدی، عصبی، به نظر خواهرش مهربون، محتاط، غیرقابل نفوذ، به قوانین احترام خاصی میگذارد، علاقه زیادی به خواهر دوقلویش و رنگ سیاه دارد.

زندگینامه:

در پاریس همراه با پدر خود زندگی میکرد. او از همان کودکی تحت کنترل سختگیرانه پدر خود شخصیتی خشن به خود گرفته است.
در همان کودکی هم احساس گمشده‌ای را درون قلبش حس میکرد تا روزی که جغدی برای او فرستاده شد.
نامه ای که به پای جغد بود از او میخواست به برج ایفل برود تا غافلگیر شود. ملیندا بعد از کمی دودلی و از سرکنجکاوی سر قرار رفت و دختری را دید که برخلاف خودش با موهای آبی و بلند و لباس‌های رنگی و پاپیون‌های زرد و کتونی‌های سبز بود و در همان نگاه اول قلبش برای اولین بار شروع به تپیدن غیرعادی کرد، آن دختر کاملا شبیه خودش بود.
بعد از آن فهمید که پدرش درباره مادر جوان و شر و شیطان و زیبایش و خواهر دوقلویش به او چیزی نگفته بود.
ملیندا که سردرگم و گیج شده بود، فوری پیش پدرش رفت و از او درمورد این قضایا پرسید.
پدر او به ملیندا گفت که در دوسالگی ملیندا و خواهرش او و مادرش از هم جدا شدند و پدرش با ملیندا به پاریس آمد. آنها توافق کردند که هیچوقت دوباره همدیگر را نبینند.
ملیندا از اینکه تمام این سالها پدرش او را بی خبر گذاشته بود عصبانی شد و با خواهرش که انگار بخش گمشده ای از او بود برای همیشه از آن خانه بیرون رفت. پس از آن به نیویورک و مکزیک رفتند و ملیندا فنون رزمی ماگلی و سم شناسی را یاد گرفت و خواهرش هم آشپزی مکزیکی را. آن دو با وجود تفاوت هایشان بسیار به هم نزدیک بودند جوری که می توانستند احساسات و افکار همدیگر را حس کنند. ملیندا با وجود جدی بودن و علاقه اش به رفتن به انگلیس و کار در کمیته جاسوسی، بخاطر اصرارهای خواهرش پا به پای ملانی به آلمان، لهستان، پرو، سوئیس، هندوستان و غیره سفر کرد. درآخر آن دو با کوله باری از تجربه و مهارت ها به انگلستان برگشتند و ملیندا در آزمون پذیرش کمیته جاسوسان وزارت جادوگری، نفر اول شد و روز به روز در کارش پیشرفت می کرد. آن دو دیگر سراغی از پدر و مادرشان نگرفتند چون به آنها دروغ گفته بودند و در دهکده ی هاگزمید زندگی جادوییشان را ادامه دادند.


شناسه قبلی

درحال بررسی.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۴ ۲۰:۲۵:۳۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷

اشلی ساندرز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
از لندن گرينويچ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
نام:اشلی ساندرز
سن: 13
متولد:17/1/2005

معرفى شخصيت:مهربان. کمى عجول. شجاع.باحال.اماده براى دعوا و دفاع از دوستان. هميشه با پسر هاى بزرگتر اسلايترين دعوا مى کنم .مورد توجه هستم;-).بسيار باهوش و با نمرات بالا. دخترى از نسل جديد. خيلى زود عاشق مى شم .با استعداد. هميشه با معلم ها دعوا مى کنم. از خقيقت دفاع مى کنم.و کارم با دليل و مدرک کار مى کنم.مانند ببرى وحشى کمى خطرناکم. اما با دوستانم بهترين حالت را دارم شوخ تبع .حاضرجواب.صلح طلب ولى جنگ که شروع شود تا پيروزى مى جنگم و دوست دارم در کارم بهترين باشم.دنبال نور و روشنايى مى گردم.کاريزماتيکم.به خودم توجه مى کنم.و به اصالت اهميت نمى دم.مدافع حقوق خوبان.دوست دارم در کارام بهترين باش.باهوش.و پشتکار زيادى دارم.وقتى زمين بخورم با قدرت زيادتر بلند مى شوم.از شکست ترسى ندارم.

چوب دستى: چوب درخت بلوط و با مغز رگ قلب اژدها و اش ققنوس.

جارو:نيم بوس 2018

ماگل زاده

ويژگى ها ظاهرى: مو هاى بلند مشکى لخت که تا کمرم مى رسد و هميشه ان را بالاى سرم مى بندم. چشم هاى ابى درشت و يک عينک دايره اى بزرگ مشکى روى ان قرار دارد لاغر و کشيده.

پاترانوس:غزال

علايق: موسيقى.وقت گذرانى با دوستان. خواندن کتاب.کوييديچ.

گروه:گريفندور

زندگى نامه:در شب هاى بعد از کريسمس در خانواده اى به جادو اعتقاد نداشتند متولد شدم مثل يه ماگل زندگى کردم. و بعد از به هاگوارتز امدم.

قدرت ها:مقابله با جادو ى سياه. معجون سازى.تاريخ جادوگرى.


تایید شد.
خوش اومدین.



ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۳:۴۰:۱۸

تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.