-برو هری زود باش نوبت توئه!
هری میره و کلاه گروهبندی رو میذاره روی سرش.
کمی صبر می کنه...ولی کلاه گروه ریونکلاو رو انتخاب می کنه.
این برای هری یه اتفاق وحشتناکه!
ساحره ها و جادوگران پیش هم میگن:
-هری پاتر!پسر جیمز پاتر و لی لی پاتر ! مگه میشه؟ اون با این همه سابقه خانوادگیش تو ریونکلاو افتاد؟
پرفسور دامبلدوربا چهره ناراحتی می گه: خب هری برو و توی ردیف ریونکلاو بشین به هر حال ...
هری پاتر میره و هم گروهیاش براش دست میزنن.
چوچانگ: خوش امدی هری پاتر ...
و بعد اونو به صندلیش راهنمایی میکنه . هری می شینه . اون دوست داشت که توی گروه گریفیندور بره اما نشد. دوستانی هم که در قطار اورا همراهی کردند:هرمیون و رون به گریفیندور می رن.
_اون اومده زود باشین .
هری:کی اومده؟
_ولدمورت اومده
هری: اومده دنبال کی چیکار کنه.
_اومده دنبال تو!
هری:من؟
ناگهان از پشت ولدمورت:اداورا کاداورا
هری پاتر ناگهان از خواب بیدار میشه خودش رو توی قطار میبینه . تمام این اتفاق ها یک خواب بوده . هری هنوز پیش رون و هرماینی نشسته بود و قطار به هاگوارتز میرسه ... پایان.
درود بر تو فرزندم.
جالب بود، فقط اشکالات ظاهری داری یک مقدار.
دیالوگ هات رو سعی کن همه رو به یک شکل بنویسی، یعنی اینطوری:
نقل قول:پرفسور دامبلدوربا چهره ناراحتی می گه: خب هری برو و توی ردیف ریونکلاو بشین به هر حال ...
اینجا باید به این شکل نوشته بشه:
پرفسور دامبلدوربا چهره ناراحتی می گه:
- خب هری برو و توی ردیف ریونکلاو بشین به هر حال ...
و گذاشتن نقطه و علامت تعجب و سایر علائم نگارشی در پایان دیالوگ ها و جملاتت رو هم فراموش نکن.
بهرحال، به نظرم اشکالاتت با ورود به ایفای نقش حل میشه.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی