_ منوی عزیزم... قشنگی و نازی!... حالا تو دیگه، یه کم بخوابی!!... جیگر منی تو!... همستر منی تو!!! ... شمبلیله ی منی تو!! ..

دوربین زوم اوت میکنه و ملت آنیت رو میبینن که داره با محبت و مهر فراوان، منوی مدیریتشو توی گهواره میخوابونه!!

آنیت یواش یواش از کنار گهواره می یاد کنار و با عطوفتی مثال زدنی به منو که تازه خوابیده بود نگاه میکنه! بعد میره تا با دلسوزی بیشتر تر تر تری!! به مداوای منوهای مدیریت مابقی مدیران که زیر سیم سرور و کمربند و مشت لگد، نسل جادوگر؛ داشتن از درد ناله می کردن!!! ( ضد حقوق منوئی بودن!!)
که ناگاهان....
_ ژووووو تم!!!.... ژوووووووتم!!!.... ایش لیــــــــــبه!!!! ...
آنیت با خشم تمام شیرجه میزنه روی موبایلش و سریعا بازش میکنه و میگه:
_ بله؟ نمی فهمین شبه، چه خوابه؟!! ها؟ چیکار دارین؟!!
_ سلام بر مادر کبیر و معظم!! منم ادی!
_ ادی و کوفت! تو همیشه ناخلف بودی!!
_ الان ناخلف بودن من چه ربطی داشت ننه؟!
_ چن بار بگم بگو مادر کبیر و معظم! چرا میگی ننه آبروی منو می بری؟!!

... چیکار داری حالا؟!
_ تو از بچگی با من مثل یه جوراب رفتار می کردی! تو خیلی بدی! ازت متنفرم!!! عرررررررررر !!!

_... ای بابا... الهی مادر فدای چشمای باباقوریت بره!

... گریه نکن دیگه!!... جون دلم؟ چیشده که این وقت شب بهم زنگ زدی مادر؟!
_

.. ایول!! ننه ببین ما حذبو راه انداختیم! می خوایم بیایم تیم مدیریت رو بزنیم و بکشیم و اموالشونو به تاراج ببریم!!! خواستم بگم تو عامل نفوذیمون باشی ننه! هان؟ نظرت چیه؟! خیلی باحالم، نه؟!!
_ چــــــــــی؟! ای خدا!! من از دست تو بچه ی ناخلف چیکار کنم؟!! فک کردی وقتی داشتیم توی سرما از گشنگی می مردیم، اگر مدیریت والا و معظم نبود و به من کار نمی داد، تو الان زنده بودی پدر سوخته؟! تو هرچی داری از صدقه سر همین منوئه! چی زرت و پرت اضافه میکنی؟! مگه از خودت خونه زندگی نداری که رفتی دور و بر حذب؟! حالا رفتی عیب نداره، این قضیه قتل عام چیه؟! خاک بر سرت!!!
_ ننـــــــــه!!
_ ننـه و نوستالژی! ای آنفولانزای نوع a بگیری که از شر تو بچه ی ناخلف رها شم!! ... ببین منوی مدیریتمو بدخواب کردی!!
تق!!
ادی:

آنیت میره یکی میزنه توی دهن منو که بدخواب شده بود و داشت نق نق ِ اضافه میکرد!!

بعد ولو میشه روی مبلش و به فکر فرو میره....
_ پسره معلوم نیست چیکار میکنه! منو بگو که تموم عمر و زندگیمو گذاشتم پای این! منو بگو که خواستگاری لردو رد کردم که به این بچه برسم!! منو بگو که اینقدر سعی کردم این بچه رو ... این بچه رو... ئه... از بین رفتن همه مدیران غیر از من؟! حتی عله؟!... پسر من سردسته ست؟!... هوووم!! ... بعد از سوت شدن عله، جایگاه خالی وبمستر اعظمو کی پر میکنه؟!!... واستا ببینم... ولی این حذبیا ممکنه پررو بشن! باید یه جورائی نذارم قدرتشون زیاد بشه!... ایول ایول!! یعنی من مییشم مدیریت معظم، کبیر و وبمستر والا!!! ایول ایول!! خوشم اومد!!

سریعا گوشی رو بر میداره و شماره ادی رو میگیره!
_ عررررررررر!!
_ قربون اون گریه های خوش صدات برم مادر!... همش تقصیر این منوی ورپریده بود، اینقدر گریه کرد که اعصابمو بهم ریخت، نفهمیدم چی میگم!...
_ هق هق!.. تو منو دوست نداری!!!

_ فدای هق هقات بشم مـــــــــــــادر!... اصلا هرچی تو بگی! فقط گریه نکن که جیگرم ریش میشه! خب عزیز دلم؟!!

_ خب! ایول! ننه پاشو بیا دفتر مرکزی حذب! می یای؟!
_ آره که می یام عزیز دلم! تا بعد!
تق!
آنیت:

اون ور خط...
ادی با خوشحالی دستاشو به هم می ماله و میگه:
_ ایول!! مخ ننه مو خوردم!! چقدرم خوش مزه بود!!!!

الکسا با پرسش و چشمانی از حدقه بیرون اومده به ادی نگاه میکنه به معنی" این که وکردی یعنی چه؟!! " که ادی پیشدستی میکنه و میگه:
_ بین خودمون باشه!! ققی گفته بود تا رضایت انیتو نگیرم، نمیتونیم قدم به مرحله ی بعد بذاریم!! صب کن ققی بیاد....!!!
8 امتیاز محاسبه شد !
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در 1388/5/7 23:09:29
ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در 1388/6/4 21:38:14