هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲:۰۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
#17

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
خب فن فیکشن من تموم شد.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
بای


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰:۵۴ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
#16

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
پایان فصل پنجم.
شروع فصل ششم.
....................
کاترینا و جودی دلفینی را پیش مک گانگال بردند. مک گانگال گفت او را زندانی کنند تا ماموران بیایند و دلفینی را به آزکابان ببرند. کاترینا و جودی ۱۵۰ امتیاز برای هافلپاف گرفتند و هافلپاف به بالاترین رتبه رسید.
کاترینا به جودی گفت:"راستش کار آسونی بود. حاضرم یه بار دیگه هم انجامش بدم."
جودی با خنده گفت:"من نه!"


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹:۵۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
#15

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
کاترینا می دانست دلفی ساحره ی قدرتمندی‌ست، ولی می دانست هر کس یک نقطه ضعفی دارد. تنها کافی بود آن را پیدا کند.
تصمیم گرفت کمی درباره ی ولدمورت حرف بزند. "آخی! حتما دلتنگ پدرتی. حتما می دونی که پدرت دورگه بود و تو هم دورگه ای. ولدمورت آدمی نبود که به نظرش همه با هم یکسان باشن. می خواست مشنگ زاده ها رو بکشه، می دونی که."
دلفی خشمگین شد. "چطور جرئت می کنی درباره ی لرد سیاه اینطور حرف بزنی؟" او به کاترینا هجوم برد، ولی ناگهان جودی از جایش بلند شد و محکم به صورت دلفی مشت زد. گفت:"کیف داد!"
او کاترینا و بقیه را باز کرد. کاترینا گفت:"جودی... چجوری؟"
جودی گفت:"می دونستی خیلی دست دلفی شله؟ یه تکون به دستت بدی باز می شه! حالا بدو! باید تا هنوز بی‌هوشه اونو ببندیم."


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱:۳۷ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲
#14

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
پایان فصل چهارم.
شروع فصل پنجم.
..................
صبح روز بعد، مک گانگال موقع صبحانه اعلام کرد:"همگی توجه کنند. اعضای گروه گریفندور باید بسیار مواظب خود باشند، چون از هر سه گروه دیگر یک نفر دزدیده شده است. شب قبل رینا بالسترود از اسلیترین دزدیده شد. همه بسیار مراقب خودشان باشند، ممکن است نفر بعدی شما باشید."
همه بسیار نگران بودند. اعضای گروه گریفندور هرجا می رفتند چوبدستی شان را محکم در دست داشتند. استاد دفاع در برابر جادوی سیاه، طلسم های دفاعی را به آنها یاد می داد. همه داشتند مکان اتاق ضروریات را به خاطر می سپردند تا شاید نیاز به مخفیگاهی امن داشته باشند.
یک شب، پروفسورها جمع شدند. کاترینا و جودی فال گوش ایستادند تا ببینند چه خبر شده.
مک گانگال گفت:"چیزی که همیشه ازش می ترسیدیم اتفاق افتاد. جیکوب ویزلی هم دزدیده شد. یه نفر باید بره و اونا رو نجات بده!"
هیچ کس داوطلب نشد. کاترینا جودی را به انبار جاروها کشاند و به او گفت:"فکر کنم فهمیدم گم شده ها کجان!"
جودی پرسید:"کجان؟"
"تالار اسرار." کاترینا این را گفت و ادامه داد:"یه کم فکر کن! همه چی با عقل جور درمی آد. دلفینی آخرین نواده ی سالازار اسلیترینه، و این یعنی اون یه مار-زبانه! و فقط یه مار-زبان می تونه در تالار اسرار رو باز کنه، اگه نواده ی اسلیترین هم باشه که چه بهتر!"
سپس کاترینا به در نگاه کرد و گفت:"باید بریم به تالار اسرار."
***
کمی بعد، کاترینا و جودی جلوی ورودی تالار اسرار ایستاده بودند. افعی ها همان قدر خوفناک به نظر می رسیدند که کاترینا تصور می کرد. کاترینا گفت:"خاشاسا سایلیتی."
افعی ها شروع به حرکت کردند. در باز شد. کاترینا گفت:"راستش فقط تقلید کردم."
کاترینا و جودی وارد تالار اسرار شدند. آنجا هنوز مثل سابق بود، ستون های بلند و یک مجسمه ی سالازار اسلیترین در انتها.
سه دختر و یک پسر به زمین زنجیر شده بودند. ظاهرا زبان شان به سقف دهان بسته شده و نمی توانستند حرفی بزنند. همان موقع، کسی فریاد زد:"اکسپریاموس! اکسپریاموس!"
چوبدستی های کاترینا و جودی به گوشه ای پرت شدند. کاترینا و جودی چرخیدند.
پشت سرشان، دلفینی ریدل ایستاده بود.
چهره اش پس از گذشت سال ها، رنگ پریده شده بود، ولی هنوز برقی شرورانه در چشمانش بود. گفت:"خب، خب، کاترینا کوچولو رو ببین! آلبوس دیگه بچه هم داره. اون وقت، من بیست سال تموم توی آزکابان رنج کشیدم!"
جودی فریاد زد:"می خوای چی به سرمون بیاری؟"
دلفی چوبدستی اش را بالا گرفت. "من فقط می خوام انتقام بگیرم. آلبوس حتما خیلی ناراحت می شه اگه ببینه دختر کوچولوش و دوست صمیمی‌ش ناپدید شده و یه دفعه توی تابستون پیداش می شه."
درحالی که همچنان چوبدستی اش را به طرف کاترینا و جودی نشانه گرفته بود، زنجیر محکمی از پشت سرش آورد. او کاترینا و جودی را به زمین زنجیر کرد، کنار بقیه. بعد گفت:"کروشیو."
درد شدیدی در بدن کاترینا پیچید. نمی دانست چه باید کند. درد، چنان شدید بود او جیغ کشید.
دلفی گفت:"اوه، این تازه اولش بود. از این به بعد، تو زندانی درجه یک منی. قراره هرروز اینقدر درد بکشی."
ادامه دارد...


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵:۲۱ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲
#13

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
خیلی از بچه ها خواب شان گرفته بود ولی کاترینا بیدار مانده بود و با دقت گوش می داد و در دفتر هافلپافش یادداشت می کرد. مصمم بود شاگرد اول کلاس باشد.
..................
خب فصل چهارم هم تموم شد.
گفتم این پست اینقدر کوتاه نباشه. بای


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹:۰۰ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲
#12

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
کاترینا به جودی گفت:"بابام دوست قدیمی دلفینی بوده، ولی بعد از اینکه اون تبدیل به یه قاتل می شه و می ره آزکابان ارتباط شو باهاش قطع می کنه."
جودی گفت:"همه اینو می دونن، وقتی دلفینی رو دستگیر کردن خبرنگارهای پیام امروز همه ی ماجرا رو از زیر زبون مامان‌بزرگت بیرون کشیدن و منتشرش کردن. الان مامان و باباها این قضیه رو برای بچه هاشون تعریف می کنن، برای همین همه اینو می دونن."
وقتی صبحانه تمام شد، کاپیتان تیم کوییدیچ هافلپاف، کاساندرا فیلیپن به اعضای گروهش گفت:"اعضای تیم کوییدیچ! همه برین ردای کوییدیچ تون رو بپوشین و با جاروهاتون بیاین زمین کوییدیچ. من اونجارو برای تمرین رزرو کردم."
جودی به کاترینا گفت:"خوش به حالشون. ما باید بریم کلاس تاریخ جادوگری، ولی اونا می تونن کوییدیچ بازی کنن."
آنها به کلاس تاریخ جادوگری رفتند که پروفسور بینز شبح در آن منتظر بود. او گفت:"خوش اومدین. ما اینجا قراره با تاریخ دنیای جادوگری آشنا بشیم. همه صفحه ی ۱۳ کتاب تون رو باز کنین تا درباره ی جنگ غول ها و جادوگرها توضیحاتی بدم."
او به پای تخته رفت و به خسته کننده ترین نحو توضیح داد که غول ها با جادوگری خبیث متحد شده بودند تا بر علیه مشنگ ها جنگی راه بیندازند. ولی جادوگر خبیث کشته شد و این بار غول ها تصمیم گرفتند بر جادوگرها حکومت کنند تا اینکه یک معجون ساز معجونی ساخت که غول ها را شکست داد.
ادامه دارد...


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹:۲۹ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲
#11

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
اگه کسی برام نظرشو توی پیام شخصی بفرسته، با کمال میل از کارش استقبال می کنم. دوست دارم نظرات دیگران رو بدونم. اگه خوشتون اومد، فن فیکشن منو به چند نفر دیگه هم معرفی کنین. خوشحالم می کنین. اگه هم خوشتون نیومد که هیچی. من هیچ کس رو مجبور نمی کنم. حتی اونایی که خوششون اومد هم می تونن معرفی نکنن.


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵:۵۳ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲
#10

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
کاترینا و جودی به طرف سرسرای بزرگ راه افتادند. ولی ناگهان ایستادند. صدای جیغی از سرسرای ورودی به گوش می رسید. کاترینا گفت:"وای دوباره نه!"
کاترینا و جودی به سرسرای ورودی رفتند. پروفسور مک گانگال، پروفسور اسلاگهورن، پروفسور اسپراوت و پروفسور فلیت ویک دوان دوان به آنجا آمدند. همگی از چیزی که می دیدند، متعجب شدند!
یک یادداشت دیگر هم روی زمین بود که می گفت:"من ایزول چانگ را دزدیدم."
پروفسور فلیت ویک گفت:"ایزول چانگ ارشد گروه منه. کی اونو دزدیده؟"
کاترینا گفت:"دلفینی ریدل. دیشب هم لاوینیا بونز از گروه ما دزدیده شد. قبل از اینکه اون دزدیده بشه، صدای جیغش اومد و بعدش هم یه یادداشت توی تالار عمومی پیدا کردیم. پروفسور اسپراوت می دونه."
اسپروات به نشانه ی تایید سری تکان داد.
مک گانگال که مدیر مدرسه هم بود، دستور داد:"همه به اعضای گروه‌شون بگن که خیلی مواظب خودشون باشن. مثل اینکه هاگوارتز دیگه به اندازه ی سابق امن نیست! دلفینی ریدل به اینجا نفوذ کرده!"
***
صبح روز بعد، موقع صرف صبحانه، جغدها آمدند تا نامه ها را به دست صاحبان شان برسانند. کاترینا نامه ای از مادر و پدرش داشت. در نامه نوشته بودند:
"کاترینای عزیزم،
حالت چطور است؟ دوست جدیدی پیدا کرده ای؟ اگر کرده ای، به او سلام برسان.
شنیده ای که دلفی از آزکابان فرار کرده؟ قبل از اینکه هویتش معلوم شود، فامیلش دیگوری بود. او حافظه ی آموس را تغییر داده بود تا فکر کند برادرزاده ای دارد. بعدا مشخص شد که دختر ولدمورت است و فامیلش شد ریدل. راستش من قبلا با او دوست بودم و حتی مدتی برای تغییر دادن گذشته و برگرداندن سدریک با او همکاری کردم. ولی بعد هویتش معلوم شد و با او قهر کردم.
ناتالیا سلام می رساند. خیلی مواظب خودت باش، باشد؟ دلفی قدرت های خاصی دارد. او ساحره ی قدرتمندی است.
پدرت، آلبوس سوروس پاتر."
ادامه دارد...


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸:۴۳ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲
#9

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
پایان فصل سوم.
شروع فصل چهارم.
........................
شب بعد، موقع شام،‌ جودی دید خبری از کاترینا نیست. اول کمی نگران شد تا مبادا کاترینا هم دزدیده شده باشد، اما وقتی زودتر از سر میز بلند شد، در راهرو کاترینا را دید.
جودی گفت:"چه اتفاقی افتاده؟ چرا نیومدی؟"
کاترینا جواب داد:"مشقام هنوز تموم نشده بود، ببخشید. بیا بریم شام بخوریم."
ادامه دارد...


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."


پاسخ به: هری پاتر (۹)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲:۰۹ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲
#8

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۳:۳۳
از همه تون ممنونم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 180
آفلاین
می دونم فصل سوم خیلی کوتاه بود ولی اگه این فصل رو ادامه بدم یه ذره هیجان برای فصل بعدی از بین می ره. دیگه ببخشید.


آدمای متفاوت، همونایی‌ان که دنیا رو تغییر می دن.
زندگی یه کوهه. هیچ راه صافی برای رفتن به بالا نیست و همه‌ش می افتی زمین. ولی اگه از جات بلند شی و به راهت ادامه بدی، قول می دم، به قله می رسی.
جی.کی.رولینگ می گوید:"در زندگی شکست نخوردن ممکن نیست، مگر آنکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که می شود گفت اصلا زندگی نکرده اید، و بنابراین به ناچار شکست را تجربه می کنید."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.