هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: هری پاتر و سنگ رستاخیز
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲:۴۲ شنبه ۳۰ دی ۱۴۰۲
#4

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۴:۱۱
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 154
آفلاین
قلعه هاگوارتز_ تالار گریفیندور

- وای خدای من! تو پیداش کردی تدی!

پسرک مو مشکی که شباهت بسیار زیادی به هری پاتر معروف داشت، سنگ را مقابل نور شومینه گرفت تا بتواند با دقت بیشتری بررسی‌اش کند.
-شک ندارم که خودشه! سنگ رستاخیزه!

جمیز سیریوس پاتر چشمانش را از سنگ گرفت و این بار با هیجان به تد ریموس لوپین زل زد.
تد روی کاناپه نشسته بود و داشت آب کدو حلوایی می نوشید. به نظر می رسید او هم بسیار هیجان زده است.

شب آرامی بود و جز تدی و جیمز هیچکس داخل تالار نبود.
به غیر از صدای پرشور جیمز و صدای ترق و ترقی که از آتش داخل شومینه می آمد، صدای دیگری به گوش نمی رسید.

-خب تدی حالا می خوای چی کار کنی؟ به بابا خبر بدیم؟

همین که جیمز چنین سوالی را پرسید، اخم های تدی در هم رفت و بعد سرش را پایین انداخت.

جیمز که متوجه اخم های برادرش شده بود دیگر حرفی نزد. فقط سریع خودش را کنار تدی رساند.
-هی تدی چت شد؟
- هیچی خوبم.

تدی سرش را بالا آورد و لبخندی به جیمز زد. ولی لبخندش بی روح و خسته بود.

جیمز می دانست تدی خوب نیست و می توانست احساس او را به خوبی درک کند. تدی هیچ وقت والدینش را ندیده بود و سنگ رستاخیز شاید آخرین شانسش برای بازگرداندن آنها بود. و اگر قرار بود جیمز این شانس را از او بگیرد، دیگر تدی هرگز نمی توانست والدین خود را ملاقات کند.


جیمز دلش نمی خواست برادر ناتنی اش را این چنین غمگین و حسرت به دل بببیند.
به طور نمایشی سنگ را چند باری به هوا انداخت.
- میدونی تدی، حالا که بهش فکر می کنم می بینم نیازی نیست به این زودی به بابا یا پروفسور خبر بدیم.
- ولی جیمز این یه شئ خطرناکه ما نباید سر خود...

دست جیمز به نشانه‌ی سکوت بالا رفت و اجازه نداد تدی ادامه‌ی حرفش را بزند.
سنگ را داخل دست تدی گذاشت و مشتش را بست.
- این حق توئه. خودت پیداش کردی.

تدی با تعجب نگاهی به سنگ داخل دستانش انداخت.
-اما قانون...
-اما نداره! قانون ها هم برای زیرپا گذاشتنن دیگه. تازه بابا و دایی و زن دایی هم خودشون قوانین رو زیرپا می ذاشتن.

جیمز چشمکی زد.
- هیچکس خبر دار نمیشه تدی. این حق طبیعی هر بچه ای که والدینشو ببینه.

اشک داخل چشمان تدی جمع شد. برادرش واقعا پسر خوش قلبی بود.
-مرسی جیمز! مرسی!
-خواهش...

ادامه‌ی جمله‌ی جیمز در آغوش تدی محو شد....


یه کتاب خوب یه کتاب خوبه مهم نیست چندبار بخونیش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


پاسخ به: هری پاتر و سنگ رستاخیز
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴:۲۱ جمعه ۲۹ دی ۱۴۰۲
#3

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۴:۱۱
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 154
آفلاین
فلش بک:

ماه کم کم چهره ی تابانش را از ستارگان گرفت و خورشید را تقدیم به آنها کرد.
تدی سرگردان در جنگل ممنوعه پرسه می زد و همزمان به اینکه چگونه وارد جنگل شده فکر می کرد.شاید بخاطر این بود که تبدیل به گرگ شده و‌‌‌ ناخواسته وارد جنگل شده بود. شاید هم در خواب راه رفته بود. ولی مطمئن بود که مورد دوم امکان ندارد. در همین حال بود
که صدای چند کلاغ عصبانی بلند شد.
به سمت صدا رفت تا ببیند چی آرامش کلاغ ها را بهم زده است.
کلاغ ها بادیدن تدی آن شئ را ول کرده و آنجا را ترک کردند.
سنگی که ظاهرش با بقیه ی سنگ ها فرق داشت. حس عجیبی به او دست داد. آنقدر عجیب که حتی یادش رفت کجا می خواهد برود.

-چرا چنین سنگ باشکوهی باید وسط یک جنگل ممنوعه باشد. اصلا برای چی کلاغ ها باید سر یک تیکه سنگ بحث کنند.

از آنجایی که اگر یکم بیشتر آنجا می ماند سوال های درون ذهنش فوران میکرد و دیرتر به هاگوارتز می رسید، تصمیم گرفت سنگ را بردارد و با خودش ببرد.برای همین سنگ را درون جیبش گذاشت، خواست شروع به حرکت کند که چیزی به پایش برخورد کرد و باعث افتادن بروی زمین و سرانجام بیهوش شدنش شد.


ویرایش شده توسط روندا فلدبری در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۹ ۱۸:۵۹:۰۵

یه کتاب خوب یه کتاب خوبه مهم نیست چندبار بخونیش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


پاسخ به: هری پاتر و سنگ رستاخیز
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹:۰۷ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۲
#2

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۴:۱۱
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 154
آفلاین
باد خنکی مو های سبز رنگش را نوازش می داد. از روی زمین بلند شد و به اطرافش نگریست. هیچ چیزی یادش نمی آمد. حتی یادش نمی آمد چگونه وارد جنگل ممنوعه شده. لباس های خاکی اش را تکان داد. دستش را درون جیبش کرد تا چوبدستی اش را بردارد اما متوجه چیز دیگر شد. سنگی که با بقیه سنگ های دنیا فرق داشت. نگاهی به سنگ عجیب انداخت. حس می کرد آن را جای دیگری دیده اما نمی دانست کجا. مطمئن بود دوستش جیمز که از همه چیز خبر دارد از آن هم خبر دارد. پس وقت را تلف نکرده و به طرف هاگوارتز رفت. غافل از اینکه یک کااغ به دنبال اوست.


ویرایش شده توسط روندا فلدبری در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۸ ۱۸:۳۳:۲۶

یه کتاب خوب یه کتاب خوبه مهم نیست چندبار بخونیش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


هری پاتر و سنگ رستاخیز
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵:۲۹ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲
#1

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۴:۱۱
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 154
آفلاین
سالها از مرگ لرد ولدمورت گذشته و جامعه‌ی جادوگری در امن و امان به سر می بره. هری پاتر هم همراه دوستان و خانوادش در صحت و سلامت زندگی می کنه.
ولی چی میشه اگه یه روزی یکی دوباره بتونه لرد رو بگردونه؟








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.