با لگدی که لرد سیاه روانه کتف ایوان کرد، تعادلش به خورد اما درست در لحظه ای نزدیک بود نش بر زمین شود، برای اینکه بیشتر تنبیه نشود، تعادل خود را حفظ کرد.
مارخام با دیدن این صحنه آب دهانش را قورت داد.
- گفتیم قابل معامله ایم! چرا حرف نمی زنی؟
مارخام نفس عمیقی کشید، دست پلاکس را از یقه ش جدا کرد و به لرد سیاه نزدیک تر شد.
- خب همونطور که متوجه شدین من مشاور وزیرم...
لرد سیاه درحالی که سعی داشت بیشترین فشار را بر بدن نحیف و استخوانی ایوان وارد کند، تا بهانه ای برای تنبه اون داشته باشد، منتظر ادامه سخن مارخام شد.
- خب؟
از نظر مارخام آرام بودن و قابل مزاکره بودن لرد سیاه کمی مشکوک به نظر می رسید.
- وزارت قراره یه مسکن به نام مسکن اکتبر به سازه به یه زمین تو هاگزمید نیازمنده و اون زمین خوش شانس زمین شماست!
مارخام این جمله را یک نفس و با سرعت زیاد ادا کرد.
لرد پایش را رو جمجمه اسکلتی ایوان گذاشته بود.
- خب اینا رو که از اولش می دونستیم! شرایطش چیه از فروش خونه و ساختن ساختمان به ما چی می رسه؟
خب گویا قسمت سخت ماجرا تازه شروع شده بود.
- خب شما سهمتون از فروش خونه رو خواهید داشت.
چهره لرد در هم رفت، از جایش بلند شد و همین بلند شدن فشار زیاد به ستون فقرات ایوان استخوانی وارد کرد؛ در یک چشم بهم زدن استخوان های ایوان روی زمین پخش بودند.
- این اسکلت رو ببرینش بعدا می دونیم باهاش چی کار کنیم.
لرد سیاه نگاهش را از مرخوارانی که سعی در جمع کردن استخوان ها داشتند، گرفت و به مارخام خیره شد. قلب مارخام به تند در تلپ و تلوپ بود. مطمینا امروز از اینجا سالم بیرون نمی رفت.
- تو نفهمیدی ما کی هستیم؟ همین الان از تخت استخوانیمون حرف زدیم! تو فکر کردی می تونی سر ارباب ترین ارباب دنیا کلاه بذاری؟
با شنیدن "کلمه کلاه گذاشتن"، صد جین مرگخوار از قسمت های مختلف خانه، ظاهر شدند. در حالی که هر کدام اسلحه ای در دست داشتند، با نگاه های تهدید آمیزی مارخام را برانداز کردند.
- کی می خواد کلاه بذاره سرتون ارباب؟ خونش رو بکنم تو شیشه؟
- ساما دستور بدن همین الان اعضای بدنش رو تیکه تیکه کی کنم، می دم خدمتتون!
- معجون مرگ هکتور رو امتحان نکرده!
- ارباب من یه نیش مخصوص دارم که فقط مخصوص این گونه از افراده!
لرد سیاه دستش را به نشانه سکوت بالا برد.
- هنوز زوده برای این کارا. ما اربابی بسیار ملاحظه کننده و انعطاف پذیر هستیم مایلم بدونیم حرف حسابش چیه!
مارخام مامور بود که به هر نحوی شده خانه را بدست بیاورد، بنابراین بدون فکر گفت:
- خب سهم فروشتون سرجاش، یه قرار داد شراکتی هم می ذاریم که بعد از ساخت مسکن اکتبر شما هم شریک سود ما بشین؛ خوبه؟
لرد سیاه کمی فکر کرد.
- برای هر کدوم از مرگخوارامون هم باید یه واحد جداگانه در نظر گرفته شه.
چنین چیزی امکان نداشت اما به هر حال، قرار نبود شراکتی صورت بگیرد، مارخام صرفا برای راضی کردن لرد این حرف را زده بود.
- قبوله!