_مطمئن باش که ققی با شنیدن این خبر حتما کنار می کشه ... حاضره برای تو همه کار بکنه ... حالا می بینی!
ولدی کچل اینو گفت و به سمت زاخی رفت که کنار پنجره ایستاده بود و داشت با دختر همسایه دل می داد و قلوه می گرفت !
سرژ هم روی صندلی ای که بهش بسته بود جابجا شد و به ریشش تابی داد تا زیادی دور پایه های صندلی نپیچه!
_بهتره که دیگه زنگ بزنی زاخی ... ققی تا الان دیگه سرش خلوت شده.
_باشه ارباب ... الان زنگ می زنم .
_یادت نره صداتو عوض کنی ... وگرنه شناسایی می شی و کارت زاره .
_هان ؟ چی ؟ صدا ؟ چه جوری عوض کنم آخه ؟ صدای زنونه در بیارم خوبه ؟
_خاک بر سر احمقت تو می خوای ققی رو تهدید کنی ... باید یه صدای کلفت و خشن از خودت در بیاری .
_ارباب شما که بهتر می دونید من انقدر با ساحره جماعت حرف زدم کلا حرف زدنم با ناز و عشوه شده ... چی کار کنم آخه ؟!
_خاک بر اون سرت کچل من بکنن که تو مرگخوارمی ... تلفنو بردار بیار بده خدم زنگ می زنم .
_چشم ارباب .
------دفتر ققی ، ستاد ققی-------
_آره سرژیا جونم ... به محض اینکه کارم تموم شه میام پیشت تنها نباشی ... با هم منتظر می شیم سرژ میاد ... تازه اون وسط مسطا یه آبمیوه ای شیر موزی چیزی هم سفارش می دم مهمون من ! ... پس فعلا خداحافظ تا بعد .
بیب...(صدای گذاشتن گوشی)
ققی از صندلی بلند شد و کنار پنجره رفت تا به جمعیتی نگاه کنه که جلوی ستادش تجمع کرده بودن و داشتن از امکانات اونجا بهره می بردن .
_با این وضع حتما وزیر منم ... خیلی از ستادم استقبال می شه .
رام دام دارام دیش دام بوووق بوووق!!!...(صدای زنگ تلفن دفتر ققی!)
_بله بفرمایید .
_الو ... خوب گوش کن ببین چی می گم .
_سلام ولدی ... خودتی ؟!
----اونور خط----
_ارباب این که شما رو شناخت!!!
_نه بابا نشناخته داره یه دستی می زنه!
----اینور خط-----
_ا .... ام ... ولدی کیه بابا ؟ ...من یه دزد خطرناکم !
_ها ؟ چی ؟ پول می خوای ؟ هر چقدر بخوای بهت می دم فقط سرژیا رو ندزد!
_سرژیا خر کیه بابا ! ...سرژ الان پیش ماست ... اگه تا فردا از انتخابات کنار کشیدی که هیچ ... اگه نه سرژو می کشیم !
_ هان ؟ ... چیزه ... سرژو بکشید ... هر کاری می خواید بکنید ... فقط ریششو کوتاه نکنید ! ... من رو ریشش سرمایه گذاری کردم !
_اصلا حالا که اینطور شد با نمره شونصد ریششو از ته می زنیم ... باید تا فردا استعفا بدی ... شیر فهم شد ؟
_هان ؟ ... شما کی هستی ؟ ... زود باش بگو ترسو !
بیب...(صدای قطع شدن تلفن)
_اه قطع کرد !
بیب...بیب...بیب...بیب...(صدای گرفتن شماره)
_الو ... سلام ادی کجایی ؟
_الو سلام ققی ... من و هدی الان ستاد استرجسیم ... داریم یه خورده فحش می نویسیم رو دیوارش !
_ادی و هدی ... آب دستتونه بزارید زمین بیاید اینجا کارتون دارم !
_اوا یه چی می گیا ققی ! آب که تو دست آدم نیست ... تو کمرشه!!!
_حالا اونو ولش کن ... وقتی وزیر شدم رو این چیزا بیشتر بحث می کنیم ... الان بیاید که به کمکتون نیاز دارم !
بیب...(صدای قطع شدن تلفن)
---سه سوت بعد---
ادی و هدی با کله از پنجره پریدن تو دفتر ققی !
ققی : چقدر زود اومدید !
ادی : آخه ستاد استرجس همین روبروی ستاد خودته !
هدی : کاری داشتی ققی ؟
ققی : گوشاتونو بیارید جلو ...
پچ پچ پچ پچ پچ (20 بار تکرار شود!)
هدی : حالا آدرسشو داری ققی؟
ققی : آره بابا تلفن دفتر من ردیاب داره ! حدود دو دقیقه باهاش حرف زدم ... فکر کنم الان دقیقا مختصات بوقشم داشته باشم !
ادی : ایول ... پس بده ما بریم .
ققی : هان ؟ ... منظورت چیه ؟
ادی : بابا آدرسو بده بریم خوب !
ققی : آهان ! ... بیا رو این کاغذه نوشتمش ... برید ببینم چی کار می کنید .
ادی و هدی از دفتر ققی خارج شدن.
ادی پست بعدی رو می زنه...دقت کنید که تا فوق فوقش دو دقیقه بعد می زنه!