هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.




پاسخ به: اتــاق بــازی قـلعه هـاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷:۴۹ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه.


اعلام نتیجه بازی ناتو :

شخصیت گروه اسلیترین: لادیسلاو زاموژسلی
شخصیت گروه گریفیندور: کوین کارتر
شخصیت گروه ریونکلاو: گادفری میدهرست
شخصیت گروه هافلپاف : مالی ویزلی


امتیازات و گروه برنده به زودی مشخص و اعلام میشه .



همین و فعلا!



~ only Raven ~


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶:۳۸ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
آرام درب کلاس مراقبت از موجودات جادویی را باز کرد. هر کس با موجودی مشغول بود. انگار خیلی دیر به کلاس رسیده بود. اما اگر آنچه شنیده بود حقیقت داشت هر چه دیرتر میرسید برایش بهتر می شد.
انگار چیز هایی که شنیده بود حقیقت داشت. چیز هایی که شنیده بود حاکی از آن بود که:
- مدرسه امسال بودجه ای نداره. بخاطر این استاد بی استاد. هر چی شلوغ کنین به نفع تونه.
اکنون ندیدن استادی در کلاس، مهر تاییدی به این حرف ها میزد.
به دلیل نبود بودجه، از در و دیوار و سقف، عنکبوت آویزان بود. جینی به سمت یکی از موجودات رفت. از پشت سر صدایی آمد. سرش را برگرداند و یک ببعی را دید.
تصمیم گرفت کمی درباره ی ببعی کنجکاوی بکند. اما تا خواست به ببعی نزدیک بشود ببعی شروع به دویدن کرد.
ببعی بدو، جینی بدو، ببعی بدو، جینی بدو، اینقد دویدند که نفهمیدند کی از کلاس خارج شدند و حتی کی، از بالای تپه قل خوردند و با سر، پایین آمدند.
جینی سر و صورتش خاکی شده بود و ببعی بیچاره، پشم هایش تکه تکه کنده شده بود.
جینی ببعی را تا کلاس کشاند. هیچ کس در کلاس واقعا درس نمیخواند.
جینی ناگهان فکری به سرش رسید. تشت آبی آورد و سر ببعی را در آن برد و نگه داشت. ببعی بدبخت که خیس آب شده بود را در آورد و دوباره، زیر آب برد. ببعی از ترس خفه شدن بـــــــــــع بلندی گفت که چون زیر آب بود آب در دهانش رفت.
وقتی که زنگ خورد، جینی با طناب ببعی بدبخت را از سقف آویزان کرد تا برای جلسه ی بعد خشک شود.


یک گریفندوریتصویر کوچک شده!


پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴:۳۳ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
بسمه تعالی




« بدین وسیله پایان دولّت فخیمه و عظیمه و سعیده و فریده و حمیده و ... آه و فغان را اعلام می داریم »





ارادتمند جملگان،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰:۱۳ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
بخش چهارم:


پرسشان آبگوشت ناشنوایان:


1- چرا و چگونه؟!

زان سان و زان گونه.

2- وزارت خوش میگذره ؟

دلتان مخواهد، بلی.

3- چرا ریون و چرا وزارت؟

زاغیّت را سرپوشِ مستهلکِ سخنگوی آن سان که پیشتر بیان داشتیم بر جنابمان بنهاد و وزارت را نیز زان جهت که از پی آزردن جامعه جادویی بودیم برگزیدیم.

4- گویشی که ازش استفاده میکنید قاعده خاصی داره؟ چی شد که به این گویش رسیدید؟

بلی، چونان سخن گویید که دیگران نمی نمایند و ناشی ز ابتلای جنابمان بر سادیسمِ لطیف می باشد.

5- اوایل وزارت تون یه ایده حجاب اجباری پروفایل به سرتون زد و اجراش کردید ؛چی شد که به این ایده رسیدید؟

پیشتر از آن که برگزیده گردیم اعلام بنموده بودیم که چونان خواهیم بنمود و نمودیم و در آن کثیر پرسشان پیشین نیز بیان داشتیم که از چه روی و در چه جهتی چونان نمودیم. قصدمان جمع بنمودن مجدّویان در محبسگاه و بر جان یکدیگر انداختنشان بود.

6- تو کابینه تون برای منم بیکار، کاری پیدا نمیشه؟

بلی، ولی دیگر سرنگون گشتیم و جنابتان دیر اقدام بنمودید و برایتان در آینده آرزوی موفقیت می داریم.



مطالباتی دیگر ز بادام درون مهمانسرای: (بخش سوّم)

131. به جز برف و بارون و تگرگ و اینا، دوست داشتید چیا از آسمون بباره؟

گالیون، قاقالی‌لیان، خرس های پاندا.

132. در چه شرایطی لباسی به غیر از لباس‌های عادی‌تون می‌پوشید؟ آیا ممکنه شما رو با تی شرت و شلوارک و سندل و عینک آفتابی ببینیم؟

در آن هنگام که قصد تغییر و یا جعل هویت دیگران را داشته باشیم ملابسی دگر بر ملابس کنونیمان خواهیم نهاد.

133. به چه چیز ممکنه اعتیاد پیدا کنید؟

بر برون دادن آه و فغان ز اعماق خویش.

134. مشکلات را چگونه شکلات کنیم؟

با حذف میم ز ابتدای ایشان.

135. اگه یه قلوه سنگ بذارن تو دست شما چیکارش می‌کنید؟

قلوه سنگی در دست ایشان خواهیم نهاد.

136. چه وعده‌ها و پیشنهادهایی شما رو تطمیع می‌کنن؟

با تاکید بر آنچه پیشتر گفتیم موجودی سست عنصر بوده و به سهولت تطمیع خواهیم گشت.

137. اگه مام مث این خدایان اساطیر یونانی، خدای یک چیزی بودیم، شما خدای چی می‌شدید؟

جنابمان رب النوع بودن را دوست داشته و بر جمله مرغان و ماکیان سلطنت می نمودیم.

138. چه چیزی هست که خیلی مایل به تجربه‌ش هستید ولی احتمال اینکه بتونید تجربه‌ش کنید کمه خیلی؟

آنکه همزمان در محاسن بوسنده همگان و در زیر سایه دژخیم زمان و دهشت دوران قرار گیریم.

139. چه احساسی دارید؟

اندکی ز جمله ایشان دارای می باشیم.

140. فکرش رو می‌کردید من این‌همه سوال داشته باشم؟

خیر - جنابمان حتی گمان نمی نمودیم پرسش جمله ایشان را در نزد خویش داشته باشیم.



پرسش های سیه بعید:



۱. از بین کسانی که بهشون معجون راستی خوروندین، بهترین و بدترین، راستگوترین و دروغگوترین، جالبترین و حوصله‌سربرترین، پررمزورازترین و بی‌شیله‌پیله‌ترین رو مشخص کنید.

متهم و یا بازجویی را مشخص نماییم؟ چون پرسش نموده اید "از میان کسانی" من باب متهمین پاسخ می گوییم.
نیک ترین ایشان را خودمان می دانیم، چرا که بسیار خودشیفته می باشیم.
نانیک‌ترین را پلاکان سیه می‌دانیم چرا که در مقام رقیب انتخاباتیمان قرار داشته و اخلاق حسنه بر تخریب هرچه بیشتر وی تاکید می دارد.
حقیقت‌گوی ترین را ملکه خیس‌پایان می دانیم چرا که طفلی بیش نبوده و معجونش نیز نمی‌دادیم جمله اسرارش را عیان می ساخت.
کذاب ترین را ایضا خودمان می دانیم، چرا که علی رغم تناول نمودن معجون، تلاش بنمودیم در قبال برخی پرسشان توریه نماییم.
جالبترین آنان را خویش نخستین می دانیم، چرا که تا پیش از آن از زیستن در قالب استخوان چیزی ندانسته و ز بهرمان بسیار آموزنده بود.
حوصله سربرترین را باز هم خویش می دانیم چرا که پیشتر همه چیز خویش می دانستیم.
مرموزترین را جنابتان می دانیم که ادعای رابطه امیّت میان خویش و خاندان خیس پایان می نمو‌دید و ایضا اطلاعات موثقی در خصوص جایگاهتان در شجره خاندان سیه‌آن موجود مبود.
بی‌شیله‌ترین را اشعه- تی ربابتان می دانیم که من باب در شرف فروش بودن و محبوسیتِ دوچندان، ساده‌دلانه سفره دل خویش ز بهرمان بگشود.

۲. نظر شما در مورد جوزفین مونتگومری و ۱۴۰ سوالش چیه؟ آیا استخوان‌های پشت شما از زمان طویل نشستن روی صندلی نشکسته؟ آیا عضلات حنجره‌تون هنوز سالمه؟

مختصرا اعلام می داریم که دیّه‌ هردو را در ابتدای راه اندازی سیستم نوین پولی و مالی از وی برون خواهیم کشید.

۳. اگر شما مجری مراسم معجون خورون هستین، پس کی به شما معجون خوروند؟ کی از صحت و سلامت معجون مطمئن شد؟ کی شما رو شکنجه داد؟

ما بر صدقِ رفتار و گفتار خویش شاهد بوده‌ایم و ایضا دنگ و همانا این دو سین جیم گر گرانقدری که در طرفینمان ایستاده‌اند.

۴. آیا قصد کناره‌گیری و محوشدن در افق رو دارین؟

بلی.

۵. اگر بخواید یک نفر رو بکشید، یک نفر رو جاودانه کنید، یک نفر رو شکنجه کنید، یک نفر رو تحت طلسم فرمان دربیارید و یک نفر رو به عنوان جانشین وزارت انتخاب کنید چه کسانی رو نام می‌برید؟

لرد سیاه را می‌جاویدانیدیم. روبه‌اک محفلیون را شکنجه می نمودیم، لرد سیاه را نیز گر می توانستیم تحت طلسم فرمان در می آوریدیم و از میان جنابتان و اسی نابینای متعلق به فوی یکی را بر کرسی وزارت می نهادیم.

۶. اگر یکی بهتون بگه به تمام سوالاتی که از تمام شکنجه شوندگان پرسیدید پاسخ بدید، چه حسی خواهید داشت؟

گمان می بریم تا بدین هنگام نیز افزون تر ز جمله ایشان فی المجموع از جنابمان پرسش به عمل آمده باشد. ولی گر حقیقتا کنون چنین می نمودند، گریبان دریده و فی الحال در افق محو می گشتیم.

۷. ولی جناب وزیر! چرا و چگونه؟

آن سان و زان گونه.



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶:۲۶ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
بخش سوّم:




پرسش های جویی که وصف آن رفت: (بخش دوّم)


69. اگه با کسی ملاقات کنید که به لحاظ شخصیتی کپی شماست، چه برخوردی باهاش خواهید داشت و چرا؟ به تفصیل توضیح دهید.
وی را به قتل می‌رسانیم تا کماکان یگانه و بی‌مانند باشیم.

70. چند نفر از اعضا رو انتخاب کنید و با طلسم فرمان بهشون دستوراتی رو بدید که درحالت عادی هرگز اجرا نمی‌کنن. محدودیت هم در زمینه‌ی تعداد وجود نداره.

ارباب قدر قدرت و ابر شوکت را چون نموده و وی را باز می گردانیدیم، و دیگران را نیز هر که بر سر راهمان قرار می گرفت، چون نموده، وا می داشتیمش مسخرگی نماید و مضحکه خاص و عام گردد و مشقوق می گردیدیم.

71. شیر نوشیدنی یا شیر آب یا شیر جنگل؟

شیرِ ه، آن را به طور گسترده به اقصاء نقاط جهان صادر بنموده و بر آبی پایِ پرسنده از اس که بار کجاست فخر می فروختیم.

72. اگه قرار باشه کودک خرسالی رو تحت کفالت بگیرید، چجوری کودکی مایلید باشه زیر دستتون؟ چجور کودکی رو می‌گید که نه، من نمی‌تونم با همچین بچه‌ای سر کنم؟ و در نهایت، چجوری از اون بچه نگهداری می‌کنید؟ به تفصیل شرح بدید.

کودکی که وجود خارجی مدارد را می پذیریم و آن که وجود خارجی دارد را نمی پذیریم. لیک گر طفل جز جنابمان احدی را مداشته باشد گمان می بریم که با کراهت وی را بپذیریم. وی را بر دنگِ دینگ خواهیم سپرد که تر و خشکش نماید.

73. اگه قرار باشه کسی رو بدون آوادا زدن بکشید، با چه روشی به هلاکت می‌رسونیدش؟

طرق بسیاری می دانیم، لیک نخستین ایشان که بر خاطرمان آمد آن است که یکی ز مرگانی که تناول نمودیم را بر وی تف نماییم.

74. اگه قرار باشه چیزی اختراع کنید اون چیز چه کاری قراره انجام بده؟ به چه دردی می‌خوره؟ می‌تونه چند مورد اختراع باشه.

معجون جادوگرساز را اختراع نموده و آن را در آب شرب بلاد و دیاران مختلف ریخته و جمله موجودات را مجدوی می نمودیم.

75. اگه طلسمی ابداع کنید چه خواهد بود و چه کاربردی خواهد داشت؟ اینم می‌تونه چندتا باشه.

جنابمان گمان داشتیم که "چیز" شامل افسون و طلسمان نیز می گردد. علی ای حال، طلسمی ابداع می نمودیم، که خستگی را به در ببرد.

76. اگه قرار باشه کیک یا شیرینی‌ای درست کنید که ما به محض دیدن یا چشیدنش دستمون بیاد که شما درستش کردید، از کجاش می‌فهمیم؟ توصیف بفرمایید.

یک استوانه به رنگ آبی تیره که کلاهی تزئینی بر آن نهاده‌ایم و روی بنوشتیم، "ز جنابِ مجانبِ خود خویشتنِ خویشمان".

77. اگه داستان بودید، ژانرتون چی می‌بود بود؟

درامی بودیم، متمایل به کمدی گروتسک.

78. اگه خودتون رو توی آیینه نگاه کنید، اولین چیزی که به ذهنتون میاد چیه؟ دومین و سومین و چهارمین و پنجمین و ششمین و هفتمین چی؟

نخست ز دیدن خود خویشتنمان مشعوف می گردیم، سپس پرده عادت فرو افتاده حیرت زده بر آن می نگریم و سپس مشغول درآوردن حرکات نامانوس می گشتیم.

79. اگه کتاب غیرداستانی بنویسید، محتواش چه خواهد بود؟

اصول و قواعد معجون خورانی و معجون خوری

80. از چه چیزهای فیزیکی و غیرفیزیکی‌ای متنفرید؟

کمی از هر دو می باشد و آن جهان جادویی‌ست.

81. ماست‌خیار یا آب‌دوغ‌خیار؟

دوست مداریم و دوست مداریمی دیگر.

82. زندگی در فضا یا در اعماق آب؟

اعماق بحر داری ابتدا و انتهای می باشد، فضا نمی باشد. زین جهت اعماق را ترجیح می دهیم.

83. این متن رو ترجمه کنید: لمبنینسنینرنذکقوغحسج مدمیمسحقحسمبنلم.

می پرسد که از چه روی بنی نس نه‌گرای با احساس به یاد ج می باشند، آنگاه بیان می دارد که این موضوع وی را بسیار خشمگین می نماید و احساس وی داری حقانیت بوده همچون خرابکاران ان.ال.ام.

و جنابمان نیز گمان می بریم که اکنون شبیه به پرنده‌ای گشته ایم که محل پنهان کردن آذوقه‌اش را فراموش کرده است.

84. به جوانان چه توصیه‌ای می‌دارید؟ فسیلان چه؟ اطفال چه؟ دنگ چه؟

کز جنابمان تقاضای توصیه منمایند.

85. اگه کسی نصفه‌شب به شما مراجعه نموده بگه خوابش نمی‌بره چه می‌کنید؟

بر وی استیوپفای می نوازیم، وی از هوش رفته و خواب چاره ای جز وارد گردیدن بر وی مخواهد داشت.

86. بدترین روش برای پروندن شما از خواب چیه و چه واکنشی نشون می‌دید بهش؟

آن است که عده‌ای کثیر همزمان با سلاح سرد و کند و خشن چونان گرز و تبر و قص علی هذا بر جنابمان ضربت وارد آورند، جنابمان آنی برخواسته و سپس به خوابی بزرگ‌‍تر فروی خواهیم رفت.

87. چه جملاتی به شما گفته بشه از گوینده دل‌چرکین می‌شید؟

فحش و ناسزای گر به غایت رکیک باشد مکّدرمان می گرداند.

88. چالش یا گالش؟

ما همواره چکمه‌های پلاستیکانه را ترجیح داده و می دهیم.

89. اگه چشمتون به حرف بیاد چی به شما می‌گه؟ گوش و دهن و دماغ و مو و دندون‌هاتون چی؟

بر جنابمان درود می‌فرستادند، چرا که گمان می داریم به واسطه حضور دائمی در خارجی ترین سطوح جنابمان، آداب معاشرت را نیک آموخته باشند.

90. نظم یا هرج‌ومرج؟

همواره نظم را دوستداشته و می داریم.

91. اگه قرار باشه ویروسی رو به‌وجود بیارید و به جون ملت بندازید اون ویروس چه بلایی سر قربانی میاره؟ می‌تونید چند مورد ویروس نام ببرید حتی.

ویروسی می باشد که دیگر ویروسان را تناول نموده، در انتهای بر شخص دیگری وارد نموده و جملگان را ز امراض مصون خواهد داشت.

92. اگه قرار باشه به مدت یه هفته روزانه یه مهمانی چای عصرانه‌ی کوچیک راه بندازید، چه افرادی رو دعوت می‌کنید و به جز صرف چای چه کاری انجام می‌دید و چه برنامه‌ای براشون خواهید داشت به عنوان میزبان؟ اصلا مهمونی چطور پیش می‌ره؟ محل برگزاریش کجاست؟ هر دفعه به تناسب با مدعوین عوض می‌شه؟

آن را در معیت خود خویشتنمان و در پس میز جنابمان؛ وزارت یا غیر آن، برگزار بنموده، و از برای پرشور نمودن آن دوپختک در چای فرو برده استعمال می نماییم.

93. اگه یه روز بیدار شید ببینید هیچکس به شما محل نمی‌ذاره، جوری که انگار براتون پشیزی ارزش قائل نیستن چیکار می‌کنید؟

گر جنابمان بر خود خویشتن خویش محل بگذاریم گمان می داریم که همگان چون می نمایند، و چون خود خویشتن خویش چنان منماییم گر تمام دغدغه عالمیان نیز باشیم، پشیزی مخواهد توانست نیک حالمان نماید.

94. چه چیزی از بین مایملک شما براتون از همه مهم‌تر و ارزشمندتره؟ اگه قرار باشه در ازای از دست‌دادن اون پیمانی ببندید، به خاطر چی بوده و درعوضش چی به‌دست میارید؟

در مایملک خویش دنگ، مکتوبات، کلاه و چوبدستیمان را داشته و گمان می داریم که ز بهر برخی از ایشان ز برخی دیگر درگذریم.

95. ماشین زمان اختراع شده. یه دونه بلیت رفت و برگشت دارید‌. تنها شانستونه. به چه زمانی سفر می‌کنید؟

به دورانی پس از فراغتمان ز هاگوارتز و پیش از خزیدنمان به زیر سایه پرشکوهِ شکوهِ دوران.

96. نینجا یا سامورایی؟

گمان می داریم که هر سامورایی کار صد مرد جنگی نماید و هر نینجا عملی به مانند آنچه از ده ها هزار سامورایی بر آید را.
و ملابشان نیز بسیار موقر و نیک می باشد.

97. در صورتی که بخواید به اراده‌ و خواست خودتون مرتکب آدم‌ربایی بشید، کی رو می‌‌ربایید و به چه علت و سپس چیکارش می‌کنید؟ می‌تونن چندنفر باشن حتی.

چندی پیش نیمی ز جمعیت مجدوی را بر محبس کشانیدیم و گر بتوانیم آن نیم دیگر را نیز می کشانده، لرد را بر لردیت گمارده و دیگران را در سرایی وسیع بر یکدیگر می تازانیدیم تا درصد موفقیت در پیاده سازی برنامگان وزارت را به صد برسانیم.

98. فضایی‌ها شما رو می‌دزدن. به چه علت؟ شما چیکار می‌کنید بعدش؟

چرا که خوف داشتند نخست جنابمان ایشان را برباییم و پیشدستی بنمودند.

99. آبغوره یا پاشوره؟

دوست مداشته و نمی خواهیم.

100. چطور از خودمون ناامیدتون کنیم؟

خود خویشتنتان ز خویش ناامید مگردید، امید داشتن یا نداشتن ما را نیز همان خواهید پنداشت.

101. اگه قرار باشه مهدکودک بزنید، چجوری اونجا رو مدیریت می‌کنید و برنامه‌ی آموزشی بچه‌ها چه خواهد بود؟

از دورها.
برنامه ایشان حفظ حیاتشان خواهد بود.

102. اگه مسئول مراقبت از عده‌ای سالمند بودید چی؟

ایشان را ترک گفته و ادعای می نماییم که تمام مدّت نزد ایشان بودیم و گرف مخالفت نمایند اعلام می داریم که مخروب الحافظه می باشند.

103. چجور آدم‌هایی شما رو ذله می‌کنن؟

جنابمان عموما دیگران را ذله می‌نماییم... پس گر ادای جنابمان را در بیاورند، خود خویشتنمان نیز ذله می گردیم.

104. اگه درحال حمل محموله‌ای سری باشید، محتواش چی می‌تونه باشه؟ چجوری به‌طور سری حملش می‌کنید؟

ما همواره حامل محمولاتی سرّی می باشیم و ایشان را جیوبمان گذاشته و این سوی آن سوی می رویم و این نیز از مزایای وزارت می باشد.

105. کی دیوونه‌س؟ کی عاقله؟

همگان و همگان

106. در صورتی که آدمی به مذاق‌تون خوش نیاد چطور در رفتارتون با اون فرد نمود پیدا می‌کنه این مسئله؟ آیا اصلاً نمود پیدا می‌کنه؟ اگه فردی به مذاق‌تون خوش بیاد چطور؟

گر احدی بر مذاقمان نیک میاید، از وی فاصله گرفته و آنگاه شروع به پرتاب سنگ به سویش می نماییم. گر احدی بر مذاقمان خوش آید چنین نمی نماییم.

107. چیا شما رو هیجان‌‌زده یا ذوق‌زده می‌کنن و چطوری نشونش می‌دید؟

جنابمان، جنابمان را می ذوقیانیده و می هیجانید ولی آن را بروز نمی‌دهیم.

108. اگه یه طوطی بیاد روی شونه‌ی شما بشینه واکنشتون چیه؟

ما نیز در زمان و مکان مناسب بر شانه وی خواهیم نشست.

109. اگه یه گله گاو وحشی وسط خیابون بهتون حمله‌ور شن چی؟

ما نیز بر ایشان حمله ور خواهیم شد.

110. با چه معیاری کسی رو باهوش می‌دونید؟

هرآنکس چنگال‌زاغی نماید را خردمند می‌دانیم.

111. یازده چیز رو بهم بگید که دلتون نمی‌خواد بقیه درموردتون بدونن.

نام و خاندان حقیقیمان را،
نخستین سکونتگاه مان پس از فراغت از مکتب جادوی را،
محتویات درون کلاه‌مان را،
مکانی که پس از ختم وزارتمان قصد عزیمت بدان را داریم،
محتویات مکتوبات پنهان در بالشتمان را،
هویت پیشین دنگ و ربطش به جنابمان را،
آن که هنگامی در خانه گریمولد با آن روبه‌ک یوآن نام در یک اتاق می زییدیم را،
وجود کورسویی از عواطف درونمان را،
آن که جانپیچی داریم را،
دلیل عدم سکنی گزیدنمان در خانه ریدل را،
و آزمایشگاه سری که در زیر وزارتخانه تاسیس بنموده و در آن اعمال شریرانه مرتکب می گردیم را.

112. کی می‌‌دونید که وقت تسلیم‌شدنه؟

ما بر تسلیم شدن اعتقادی مداشته و مداریم و تنها از نقشه‌ای بر نقشه‌ای دیگر گذر می نماییم.

113. قلبتون از استیله یا چدنه؟ چطور می‌شه آبش کرد؟

گمان می داریم ز تاریکی می‌باشد و ترجیح می دهیم چونان باقی بماند.

114. آیا لجبازی هم می‌کنید؟ در چه صورتی لجبازیتون می‌گیره و چطور؟

خیر، انسانی سست عنصر بوده و در نخستین مقابله تغییر موضع می دهیم.

115. جلال با نصرت؟ سر کدومشون رو تسلیم ما می‌کنید تا از این بند رهیده شید؟

هر دو را به علاوه چندین شخص دیگر را، به امید آنکه چندی زین پرسشان کاسته شود. خاجی‌مان رنجور گشته.

116. تصور کنید برگشتید به اتاقتون و می‌بینید که اوضاعش به‌قسمی ریخت‌وپاشه که داره داد می‌زنه یکی اومده تو وسایلتون به‌قصد یافتن چیزی تجسس کرده. فردی از جبهه‌ی مخالف. حدس می‌زنید که دنبال چی بوده؟ اگه اون فرد رو حین ارتکاب جرم می‌دید چیکارش می‌کردید؟ اگه از دور می‌دید که شی‌ء مربوطه داره فرار می‌کنه می‎رفتید دنبالش؟ کمک می‌خواستید؟ چیکار می‌کردید کلاً؟ دقیق توضیح بدید.

نخست آن که گر مهاجم را یافته، مایملکمان را ز وی ستانده، و آنگاه وی را تنبیه بدنی می نمودیم تا دگر چون منماید و آن شیء مسروقه/متواری/مفقود را به افسونی فرا می‌خواندیم، چرا که خیر سرمان وزیر فسونگران می باشیم.

117. آیا ممکنه دست به ترور بزنید؟ شورش چطور؟ به چه هدفی؟ به چه نحو؟ آیا سردسته خواهید بود یا نه؟

بلی- بلی- ز بهر آن که فرحبخش می باشند - به ایّ نحو - هرآنجای دسته که شد، ابتدایش، انتهایش و یا میانه اش برایمان تفاوتی مدارد.

118. آینده چرا میاد؟ گذشته چرا می‌گذره؟

جمله چیزان می آیند تا بروند.

119. متصور بشید که جانوری مغزخوار جون جامعه‌ی جادوگری رو تهدید کرده، ماهم بهش وعده‌ی مغز نوبر شما رو دادیم که میلش کنه و دست از سرمون برداره، اونم قبول کرده. ما هم شما رو به منظور خوراک‌دادن این جانور با مغزتون زندانی کردیم. چیکار می‎‌کنید؟

ابتدا جیغ های بسیار کشیده، سپس به دور آن سرای می دویم تا دستش بر جنابمان مرسد و اصوات عجیب از خویش خارج می نماییم و وی گمان می نماید که عقلمان زایل گشته و دیگر میلمان نمی نماید.

120. اگه مافیا تشکیل بدید هدفتون چی خواهد بود و کیا رو فراخور بندتون خواهید دونست؟

غصب، سرقت، کسب مال نامشروع و دیگر جنایات و جنحات هدفمان بوده و افراد دارای انگیزه مجرمانه، شخصی کثیرالزور با سندروم ابراز وفاداری بی قید و شرط و دافی با عدم ثبات روانی جهت حفظ ظاهر اولد فشیون گروهکمان.

121. بهترین راه برای فرار از مسئولیت‌ها چیه؟

نپذیرفتن آن.

122. اگه لولویی بودید که قصه‌تون رو برای بچه‌ها تعریف می‌کردن و می‌گفتن «اگه فلان کنی، لولو میاد فلانت می‌کنه!» چجور لولویی می‌بودید و چیکار می‌کردید با کودکان نافرمان؟

یک گلابی بزرگ قرمز رنگ با خال های زرد رنگ برجسته با دستانی دراز و شاخک وار و دهانی عریض و پر دندان که در صورت فلان نمودن اطفال ایشان را تناول می نمودیم.

123. به‌نظرتون ورد «پوتوتو موتوتو» چه کاربردی داره؟

تعداد قابل توجهی پوتاتوی مسروخ گشتهِ مغروق در کچاپ و پنیر مذاب در قیفی مقوایی از غیب ظاهر می نماید.

124. تصور کنید قراره بکوشیم شما رو به کاری راضی کنیم. آیا تلاش یک آدم منطقی که از استدلال و استنتاج استفاده می‌کنه مؤثرتر واقع خواهد شد یا آدمی احساساتی که شما رو مورد بمب‌بارون عافطی خودش قرار بده و شلوغ‌کاری و manipulate نمودن حتی یا انرژی بسیار از خود نشون دادن و اینا؟ چجور آدمی در نفوذ به قلعه‌ی ضمیر شما موفق‌تره؟

همانگونه که پیشتر گفتیم انسانی سست عنصر و ضعیف الاراده بوده و بر نخستین سخنِ عاری ز منطق و احساسات تسلیم گشته چونان می نماییم.

125. از دید شما جهان چجور جاییه؟

جایی بزرگ می‌باشد و گوشه‌ای زان جنابمان را کفایت می نماید.

126. اگه برای خودتون یه سیارک داشتید اسمش چی می‌بود و چه شکلی می‌بود و چطور روش می‌زیستید؟

"سیارک لپخکجپعز" آن را نامیده و در آن جاده‌ای آسفالت وجود داشته و اندازه‌اش آنقدر می بود، که جنابمان سوار بر متوری وسپا و ملابس فعلیمان لاکی‌لوک‌وار همواره به سوی غروب آفتاب حرکت نماییم.

127. آیا باریک‌بین هستید یا جزئیات چندان مورد توجهتون نیستن؟

آن هنگام که چشمانمان را تنگ می نماییم، بینشمان باریک می گردد و جنابمان کلیات را جزئیات تصویر بزرگتر و جزئیات را کلیات تصویری کوچکتر دانسته و بر این دسته بندی معتقد نمی باشیم.

128. اگه قرار بود یه فرقه راه بندازید هدفش چه می‌بود و اسمش چه می‌بود؟

آن را زاموژیان نامیده و پیروانش را بر پرستش و اطاعت بی چون و چرای ز جنابمان وا می داشتیم.

129. مکتب زاموژیسم رو چگونه تعریف می‌کنید؟

چونان که در پرسش پیشین پاسخ دادیم.

130. عصاتون چه استفاده‌هایی داره؟

می توان بر آن تکیه نموده و ایضا آن را بر سر این و آن فرود آورده و جایش قلمبه می گردد.



هندوانه فروشی هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶:۲۱ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
سر قفلی: هاگرید غول زاده و شرکاء

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده



- هـنـدوانـه، خـیـار، خـربـزه، بـادمجـان!

روبیوس هاگرید () سر ظهر با موتور پرنده ش دور هاگزمید دور میزد و با صدای بلند کلمات بالا را تکرار میکرد. ناگهان صداهایی از اطراف برخاست:
_ ببند!
_ خفه!
_ بِذار بِکَپیم!

و در پی آن طلسم هایی سبزرنگ به سمت هاگرید پرتاب شد. او کمی با موتورش ویراژ داد اما یکی از طلسم ها ناغافل به موتور برخورد کرد...

هاگرید با ترس از جا جست و اطرافش را نگاه کرد. بعد از کمی مکث، متوجه شد که داشته خواب میدیده. دیگه صبح شده بود و صدای آواز زیبا و مسحور کننده پرندگان به گوش میرسید.
او معطل نکرد، در کلبه اش را باز کرد، بیرون آمد و به سمت جنگل ممنوعه رفت.

آن جا، دانکی، دراگ و بچه هایشان را دید. اما آن ها که بودند...

فــلــش بــک

خانواده های پاتر و ویزلی به همراه هاگرید تصمیم گرفتند که در تابستان به جهان گردی بپردازند. آن ها به قاره ای دیگر رفتند و در آن جا با غولی به نام شِرِک () آشنا شدند. مخصوصا هاگرید با او خیلی صمیمی شد و رفیق جان جانی شدند. در جنگل کناری خانه شِرِک، یک خر سخنگو () به نام دانکی و یک اژدهای ماده () به نام دراگ زندگی میکردند که با شِرِک رفت و آمد خانوادگی داشتند.

هاگرید در کمال تعجب متوجه شد که خره و اژدها با هم ازدواج کرده اند و ثمره ازدواجشان، چهار کره خر پرنده با مزه شده است. هاگرید هم که به موجودات عجیب و غریب و مخصوصا اژدها علاقه داشت از آن ها دعوت کرد که به جنگل ممنوعه بیایند و کنار او زندگی کنند.

زمان حال

هاگرید با دانکی و دراگ سلام و احوالپرسی کرد و دستی به سر و گوش کره خرهای پرنده شان کشید. در همین حین دانکی مدام بالا و پایین میپرید و حرکات عجیب و غریب انجام میداد.
هاگرید که رک بود و زبان صریحی داشت، گفت:
_ دانکی چته وامونده؟ چرا عین خر بالا و پایین میپری؟!
_ دارم سعی میکنم پرواز یاد بگیرم! دراگ جونم میخواد یادم بده!
_ تو مگه بال داری که بتونی پرواز کنی خره؟
_ ئه راس میگی! چیکار کنم پس؟

هاگرید دست در جیبش کرد و یک چوبدستی شکسته که از آن جرقه بیرون میزد و ترق و توروق میکرد درآورد و گفت:
_ اگه بخوای من میتونم بال دارت کنم!
_ با این چوبدستیه؟
_ آره دیگه!
_ نه دمت گرم هاگرید جان، همون دفعه قبلی که زدی اشتباهی دُمبَمو دراز کردی بسه!
_ برو بابا لیاقت نداری خره!

در همین لحظه دراگ که از توهین به همسرش ناراحت شده بود دهانش را باز کرد و چند گلوله آتشین به سمت هاگرید پرت کرد. هاگرید با بدبختی چند بار جا خالی داد و سپس در حالی که هِن و هون میکرد دستانش را بالا برد و گفت:
_ بابا غلط کردم! شوخی کردم دراگ جان! تو که اژدهایی به بزرگی خودت ببخش!

دراگ هنوز با غَضَب به هاگرید نگاه میکرد، بنابراین هاگرید آب دهانش را قورت داد و ادامه داد:
_ فقط اجازه بفرمایید ما این هندونه هامون که اینجا کاشتیمو برداریم بریم شرمونو کم کنیم! خیر سرمون ما با هم شریکیم تو اون هندونه فروشی!

آن گاه با احتیاط موتور پرنده اش را آورد، هندوانه های غول پیکر را بار زد و سپس به سمت مغازه اش در هاگزمید پرواز کرد.

هندوانه فروشی هاگزمید

هاگرید تا موتورش را پارک کرد و در مغازه را باز کرد دید یک شخصی جلویش ایستاده. هاگرید گفت:
_ فرمایش؟!
_ سلام بر جناب هاگرید بزرگ زاده و بزرگوار! بنده بردلی هستم! تازه وارد می باشم!
_ سلام داش بردلی! خوش اومدی!
_ قربان شما! لطف کن دو تا از اون هندونه های درشت و شیرین و آبدارتو به ما بده!
_ چشم! نوکرتم هستم!

در همین حین که هاگرید مشغول پیدا کردن دو هندوانه خوب بود و با دست روی پوست آن ها میزد، بردلی گفت:
_ اقا هاگرید؟
_ جونم دادا؟
_ راس میگن شما وزنه پونصد کیلویی زدی؟
_ وزنه؟ پونصد کیلو؟ کجا؟
_ تو مسابقات قهرمانی جهان دیگه!
_ نه بابا! شایعه س! ما زورمون زیاده فقط!
_ من شنیدم شما با اژدها مچ انداختی و مچشو خوابوندی!
_ بی خیال بابا! خجالتمون نده! اینا همه ش شایعه س!
_ شایعه چیه آقا هاگرید! بابا من فیلمشو دیدم که شما با رییس غول ها کشتی گرفتی و ضربه فنییش کردی!
_ فیلم؟ فتوشاف بوده حتما!
_ فتوشاپ منظورته؟
_ همووووون! اصلا لامصب تو اومدی هندونه بخری یا هندونه زیر بغل ما بذاری و اسکولمون کنی؟ برو آقاجون ما اصلا به شوما هندونه نمیفروشیم! مغازه تا اطلاع جانبی تعطیله!
_ تا اطلاع ثانوی دیگه؟

هاگرید که حسابی عصبانی شده بود چوبدستیش را از جیبش درآورد و گفت:
_ برو وامونده! برو تا نزدم دُم در بیاری!

بردلی که سابقه طلسم های اشتباهی هاگرید و دُم دار کردن ملت را شنیده بود از ترس روی جاروی پرنده اش پرید و با سرعت از آن جا دور شد!

-----

1- تاپیک تک پستیه.
2- قراره اینجا به صورت کاملا مبالغه آمیز از شخصی تعریف و تمجید کنیم.
(چیزی که تو ذهن منه اینه که این هندونه فروشی که در آن در واقع زیر بغل ملت هندونه میذارن، متعلق به هاگرید و دانکی و دراگه و ماجراهاش به این شخصیت ها و همینطور هاگزمید و هاگوارتز و مشتری های مغازه ربط داره و قالب کلی که تو ذهنمه را در همین پست به تشریح توضیح دادم. ولی هیچ اجباری تو این زمینه نیست.)


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴:۴۲ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
بخش دوّم:



پرسش های تمشکِ گریزانِ دایره‌وار:


۱- چند ساعت واسه ی نوشتن اسم خودتون و اسم پدرتون تو بالای ورقه ی امتحان وقت گذاشتید؟

ما یادمان نمی‌آید نام ابویمان را بر فراز بروگ ممتحنه نگاشته باشیم، و عممان نیز آن هنگام بر جنابمان گفت که نام حقیقی خویش و ابوینمان را برملا مسازیم.

۲- دنگ، دینگه یا دینگ دنگه؟ چرا حالا؟ (کی بود زنگ زد؟)

دینگ، دنگ می باشد، چرا که لرد سیاه نخست مرتبه وی را دنگ خطاب بنمود - چرا که پیش از آن وی را خطاب نمی نمودیم و نیازی بر نام نیز مداشت - و پس از آن جنابمان سهوا چندین نوبه وی را دینگ خواندیم، شکوه دوران بر جنابمان گوشزد نمودند که وی دنگ می باشد و نه دینگ وانگاه وی را دنگی که دینگ خطاب می نماییم، خواندیم تا گمان مرود که بر سخن بزرگ بزرگان سخنی رانده ایم.

۳- شما گفتید "از پوشیدن رداهای جادوانه پرهیز نموده" چرا؟

زان سبب که شل، رها و جریان هوا در ایشان جاری بوده و جنابمان را یکجوری می ‌نماید که دوست مداریم.

۴- اون زمانی که مدرسه می رفتید هم اینجوری حرف می زدید؟ بچه ها می فهمیدن چی میگید؟

بلی- خیر و به سوی جنابمان افسون هایی ناخرسندنمایانه ارسال می نمودند.

۵- چرا چینی؟

هنگامی که آمدیم و آن را نگاشتیم در این سرای رایج بود، مردمان بر زبان های اجنبی امضای خویش می نگاشتند و ما نیز بدان هویت خویش نگاشتیم.

۶- این اسم رو کی براتون انتخاب کرده؟

خود خویشتن خویشمان هفت واژه را در کنار یکدیگر بنهاده و نامی جادویی و بی بدیل ز بهر خویش مهیا ساختیم.

۷- اگه یه اتفاق بد افتاد و به جز خودتون دو نفر دیگه هم می تونستی نجات بدید، اون دو نفر کیا بودن؟

خودمان تنها نجات می یافتیم تا منابع بیشتری نصیبمان گردیده و نیز سبک بارتر رها گردیم.

۸- چرا مرگخواران؟

ز بهر شکوه دوران، بزرگ بزرگان، دژخیم زمان، دهشت مکان و الی آخر... سیه لرد گران.

۹- نقاشید؟

خیر.

۱۰- میشه چندتا از نقاشی هاتون رو با ما در میان بذارید؟

این

۱۱- چرا از دنگ متنفرید؟

بر پرسشگر پیشین گفتیم، بدان ارجاعتان می دهیم.

۱۲- خط قرمزتون چیه؟

مداریم، با خیالی آسوده بر هر سوی روید.

۱۵- از بین همه ی مرگخوار ها به جز خودتون کی رو بیشتر دوست دارید؟(فقط یکی)

شکوه دوران و زمان، بزرگ لرد سیه مابان و گر قبول نمی باشد، جنگِ مذکر را، چرا که همواره یاریگر جمله چنگال زاغیّون بوده اند.

۱۶- برخودتون با یه محفلی چه شکلیه؟

بستگی دارد، گر بر پیر پر پشم برخورد نماییم، گمان می داریم در محاسن وی فرو رویم، گر بر خیس پای صاعقه بر سر برخورد نماییم گمان می کنیم وی بر زمین افتاد هوچی بازیان فراوان نماید.

۱۷- معجون راستی چه طمعی میده؟

کمی شور و غلیظ بوده و مقداری پالپ حقیقت نیز در آن احساس نمودیم،


پرسش های ملکه مرطوب‌کاران:



1. چرا انقدر آه می کشید و آه ملت رو درمیارین؟ جاش نمی‌شه بخندین و قهقهه بزنین؟

خیر، خنده سر دادن، سبب خارج گشتن شادی‌های درون قلوبمان می گردد،لیک آه و فغان بار اندوه های بر دل مانده را از آن بر می خیزاند.

۲. آیا دلسوزوندن به حال خودمون کار خوبیه؟

خیر، آدمی یک دل که بیشتر مدارد، آن را نیز بسوزاند؟ صحیح و سالم برای خودمان نگاهش می داریم.

۳. خونه تون کجاست؟ و تعریفتون از خونه چیه؟

کنون در دفتر وزارت جایمان را می اندازیم، وآنگاه ببینیم با گالیوناتی که هنگام تسویه بر جنابمان دهند نیز سرایی یافته بدان نقل مکان خواهیم بنمود.

۴. آزیترومایسین؟ مرلینی نکرده مریض شدین؟ چیزی شده؟

در شش ماه گذشته بیش از شش سال گذشته بیشتر سرمای را تناول نموده‌ایم و حتی هم اکنون نیز گلویمان گزگز می نماید. بدین جهت ارادت خاصی بر جنابشان یافتیم.

۵. دنیا از نظرتون چجور جاییه؟

جایی است بزرگ.

۶. اگه یه عده گونی رو سرتون بکشن و شما رو بدزدن، بلافاصله بعد از اینکه گونی رو از سرتون برداشتن واکنشتون چیه؟

یحتمل چشمانمان را تنگ نماییم تا به نور عادت نمایند.

۷. دنگ کِی و کجا وارد زندگیتون شد؟

وی پیشترها خادمِ مشنگ جنابمان بود که خیال جادویی گشتن در سر می پروراند. چندی پس از فراغتمان از تحصیل در هاگوارتز و اندکی پیشتر از به جبهه سیاهی گراویدنمان.

۸. پاترونوستون گنجشکه... چرا؟ بازتاب چیه؟

بازتاب دنگِ دینگ می‌باشد.

۹. وقتی دیوانه سازها دورتون رو بگیرن چه صداهایی می شنوین؟

جنابمان یک صدای پاق می‌شنویم.

۱۰.کوییدیچ تو خون تونه؟ مرگخوار و ریونی بودن چطور؟

کوییدیچ در خونمون نمی‌باشد، لیک سیاهی می باشد و چنگال زاغیّت در تک‌تک اجزای وجودیمان.

۱۱. کدوم پست کوییدیچو ترجیح میدین؟ و آیا لباس مخصوص تیمتونو می پوشین یا با استایل همیشگیتونین؟ یعنی براتون سخت نیست با اون کلاه و لباس کوییدیچ بازی کنین؟

به خیال بانوی غلط‌زن مهاجمی قهار می باشیم، لیک جنابمان را در هر مرتبه درون دروازه قرار دادند.
جنابمان همواره ملابس خویش را می پوشیم، چرا که گردنمان کلفت می باشد.

۱۲.از معجون خورکردن مردم لذت می برید؟ سادیسم دارین؟

بلی و بلی.

۱۳.از اینکه خودتون معجون خوردین لذت بردین؟ مازوخیسم دارین؟

خیر و خیر

۱۴.عصای طلایی تونو کی بهتون داده و برای چی؟

این را سه چکمه ز بهر زادروزمان بر ما اعطای بنمود و جنابمان آن را بسیار نیک یافتیم.

۱۵.انزوا طلبین؟ دوست دارین با چه آدمایی رفت آمد و تعامل داشته باشین و به چه محافلی برین؟

مکتوبه‌ایست منسوب بر جناب میلان کندرا که در آن بر ثقه هر آن چیز که در عالم است اشاره می نماید، یا گر قصد درست تر بیان نمودن را داشته باشیم، سخن وی آن است که بر هر داشتنی، وزنی‌ست و جنبمان زین بار بزرگ گریزانیم.

۱۶. چه رنگ لباسایی می پوشین؟

هرآن رنگی که بر یک تناولگرموتِ چنگال‌زاغی شایسته باشد.

۱۷.از انتخاب کردن دیگران خوشتون نمیاد که ترجیح میدین خودتونو انتخاب کنین؟ یا اینکه معتقدید خودتون بهترین انتخاب هستین؟

گاهی جنون بر جنابمان مستولی گشته و چونان می نماییم که نه مقبول عقل است و نه احساس.

۱۸. در مواقع سختی به جز خودتون و دنگ از چه کسی(کسانی) یاری می خواین و رو کمک کیا حساب باز می کنین؟

یاری نمی‌طلبیم، بی شرمانه و وقیحانه می گریزیم.

۱۹.اگه مرلینی نکرده بهتون بگن فقط چند روز دیگه زنده هستین، واکنشتون چیه و تو این ایام باقی مونده چی کار می کنین؟

کنون نیز آن را می‌دانیم که چند صباحی بیشتر زنده نیستیم و کماکان این سان می‌زییم، لیک در رقم دقیق آن تردید داریم و بعید است سه، چهار یا یک و دو رقمی بودن آن عدد تفاوتی ایجاد نماید.

۲۰.نقاشی هاتون درمورد چه موضوعاتیه و چی رو به ما می رسونه؟

هرآنچه که بخواهیم ترسیم نماییم و بدان معناست که جهت استعمال نیک تری ز بهر آن کاغذ و قلم میافته ایم.

۲۱. اگه قرار بود یه خاطره رو از ذهنتون پاک کنین اون خاطره چی بود؟

یا تمام ایشان را یا هیچکدامشان را، خاطرات جنابمان، خود خویشتنمانیم، یا ز ابتدا انسانی دگر می گشتیم و یا همینی که هستیم را رشد خواهیم داد.

۲۲. اگه قرار بود یه خاطره رو از ذهن مردم پاک کنین چطور؟

خاطرات ایشان ز بهر ایشان می باشد، جنابمان را با آنان چه کار؟!

۲۳. روی ریونکلاو متعصبین؟ می تونین حال و هوای زمانی که گروهبندی شدین رو برامون شرح بدین؟ و اینکه کلاه بهتون چیا گفت.

بلی، ردایی نو و نیک به تن داشتیم و از مشاهده سرسرای به وجد آمده بودیم و جلوتر از ما دخترکی بود که سرش شپش داشت و ما شپش وی را دیدیم و یادمان آمد که گر در دیار خویش بودیم سر وی را ز ته تراشیده و پودری سپید بر سرش می زدند و در پس سرمان نیز پسرکی که گمان می‌بریم صغرسن داشت و ز جملگی ما جدید الورودان بسیار بزرگتر بود و دائم بدین سوی و آن سوی نظر می افکند و دائما از جیب هایش خوراکی بیرون آورده و می خورد. جناب ما هیچ نمی دانستیم که چه چیزی در شرف وقوع است تا آن که کلاه را آوردند و وی ز بهرمان ترانه سرایی بنمود و نوبت به فراخواندن جنابانمان رسید. چون ما را خواندند و آن کلاه بر سر نهادیم وی چیزهایی زیر گوشمان گفت که جالب است و عجب! و وای وای وای! و آنگاه گفت که قصد ارسال جنابمان به سوی لیزخوران را دارد، لیک جنابمان از حس و حال لیزخوریت خوشمان نمی آمد و با وی به مخالفت برخواستیم و او نیز بر چنگال زاغ فرستادمان.

۲۴. آیا حافظه قوی و چشمان عقاب دارین؟

چنین ادعای می نمایی، لیک ادعایمان کذب است.

۲۵. دوست دارین تو تاریخ چجور ازتون یاد شه؟

ترجیح می دهیم جاودانه بمانیم و همگان جنابمان را از نزدیک بینند چونان ادیسون نی آن که در مرقومات متروک ناممان را آورند.

۲۶. اگه از چیزی بترسین چه واکنشی نشون میدین؟

جیغی بلند کشیده و دوان دوان از آن دور می گردیم.

۲۷. چه مواقعی آه می کشین؟ چه چیزایی آه تون رو بلند می کنه؟

در هر موقعیت و به هر بهانه‌ای آه مان را سر می دهیم. سبب ایجاد احساس خنکی در سینمان می گردد.

۲۸. اگه خیلی غمگین بشین ممکنه گریه کنین یا به آه کشیدن بسنده می کنین؟ چه چیزایی باعث غمگین شدن و در اومدن اشکتون میشه؟

گمان می داریم گر همزمان دستمان را در پشت سرمان بپیچند و چند نیشگون ریزمان بگیرند، اشکمان خارج گردد و بسیار غمگین گردیم.

۲۹.بارز ترین ویژگی اخلاقیتون چیه؟ تیکه کلامتون چی؟

در عوالم خویش می‌زییم، با چشمان خویش می‌بینیم . خود خویشتن خویشمان و جناب مجانبمان را زیاد به کار برده، گمان می داریم لق لقه زبانمان باشد.

۳۰. به چند درصد برنامه های وزارتتون رسیدین؟ آیا وزارت اونطوری بود که فکر می کردین؟ برای بقیه دولت مردان وزارت چه پیشنهادی دارین؟

حدود 60 درصد آن به انجام رسید و امیدواریم این درصد را به 80 برسانیم، لیک نتوانستیم ساز و کارهای لازم را بر آوریم و برنامه‌ای که ز عدم اجرای آن غمگین گشتیم دوئل همگانی و بتل‌رویال واری بود که قصد برپایی آن در آزکابان را داشتیم... در این زمان این فرصت را غنیمت شمرده و ز بانو جهت جین و اسی نابینا مالفوی بابت تلاش هایی که در دولت اینجانب نمودند تقدیر نمایم.

۳۱. چرا دوره وزارتتون طولانی شد؟ آیا هرکس کاری کند که آه از نهاد مردم بلند شود دوره وزارتش طولانی میشه؟

به قطع و یقیین چنین است و آنکه چونان وزرای پیشین آب و در زمین فرو مرفتیم نیز مزید بر علت بود.

۳۲. از کدوم قشر جامعه خوشتون میاد؟ وزیری هستین پولدار پسند؟

از اقشار مطیع و متبع تقدیر می نماییم.

۳۳. آیا حجاب اجباری برای کل اجتماع خوب است؟

در پی دست‌آویزی ز بهر محبوسیدن آحاد ملّت جادویی در آزکابان بودیم و از سرزمین های دور دست در این راستای الهام گرفتیم.

۳۴. نظرتون درمورد ما کودکان این سرزمین چیه؟

موجوداتی می باشید قاقالی‌لی گرای و بالارونده از ردای اشخاص.

۳۵. آیا به عنوان وزیر بادیگارد شخصی داشتین و دارین؟

خیر، چرا که وزیری هستیم توانمند و بسیار جادوبلد.

۳۶.آیا به موسیقی دیسلاو علاقه دارین؟ چه سبک موسیقی هایی گوش می کنین؟

بلی، موسیقی های جلف و سخیف را می پسندیم.

۳۷. چجور شخصیتی دارین؟ خشک و جدی؟ خنثی و سرد؟ گرم و مهربون؟ عجیب غریب و غیرقابل پیشبینی؟ و...؟ هرکدوم که هستین رو با ذکر مثال توضیح بدین.

جنابمان را جنابان مایرز و بریگز موجودی درونگرایِ شهودیِ منطقیِ قضاوتگر می دانند و مختصرا معمار، مزید بر آن بسیار باشکوه و بی‌همتای نیز می باشیم.

۳۸. عصاتون از موهاتون کوتاه تره... چقدره یعنی؟

نمی‌دانیم، اندازه گیریشان دشوار بوده و آن هنگام که عصا را بر سرمان نهادیم تا طول ایشان و شعورمان را قیاس نماییم، جمعی طفل قلیل الادب به سخره‌مان گرفتند و نتوانستیم نتیجه مطلوبی حاصل نماییم.

۳۹. چوبدستی تونو جایی جاساز کردین یا همیشه تو جیبتونه؟

در آستینمان به سبک ملعبه فرقه قاتلان تعبیه‌اش بنموده ایم.

۴۰. چرا دنگ همیشه همراهتونه؟ نکنه وجدانتونه؟ شده از هم جداشین؟

آویزانمان می باشد و کار نیک تری مدارد که انجام دهد.

۴۱. کدوم کارای دنگ شما رو متعجب می کنه؟

جنگولک‌واریانش، مسخره‌گی گراییانش، آویزانیتش.

۴۲. نکنه با دنگ دست به یکی کرده و تظاهر به معجون خور شدن کردین؟ از کجا بفهمیم واقعا معجون راستی خوردین؟

جنابمان بدین موضوع میاندیشیده بودیم، نوبه بعدی پیش از آن که قصد سرنگون نمودنمان را نمایند، سرنگون‌نمایی خواهیم نمود و خائنین و ناکسین را شناسایی نموده، عقوبتشان می دهیم.

۴۳. دوست دارین دیگران درموردتون چیا بدونن که نمی دونن؟

تمایل داریم اطلاعات کنونیشان را نیز از جنابمان بازپس گیریم.

۴۴. اتاقتون تو خونه ریدل ها چه شکلیه؟

در آن سرای اتاق مداریم، کل ساختمان وزارتخانه ز بهر جنابمان می باشد، چند فقره کلید یدک نیز ز کلیدانش فراهم نموده ایم و در همین سرای مستقلا به زیست خویش ادامه خواهیم داد.

۴۵. بوگارتتون تبدیل به چی میشه؟

بعید می دانیم شبیه به چیزی گردد لیک شاید سایه‌هایی بلند و پرهیاهو از مردانی خشمگین با داس و چنگک و زین دست اشیاء در دستانشان.

۴۶. خوشایند ترین دوران زندگیتون کی بوده؟

آن هنگام که در بشکه‌مان می زیدیم، خودمان بودیم و جانوران و آن اندک چیزکانمان. دوران پیش از جادویمان.

۴۷. در اغلب مواقع چهره تون چه حالتی رو به خودش گرفته؟ یه شخصی با دیدن چهره‌تون دربرخورد اول، چیا از شخصیتتون ممکنه برداشت کنه؟

آیینه تمام نمای مکنونیات جنابمان می باشد، عاری ز هر گونه احساسات و عواطف و در مواردی که عاری ز احساسات نیز نمی باشیم کماکان عاری می نمایدتمان.

۴۸. به داشتن کلاه بلند افتخار می کنین؟ آیا معتقد نیستین بی کلاهی عار نیست؟

خیر، بر سر کلاه باید، بی عقلی است که عار نیست.

۴۹. آیا همزادی تو دنیاهای دیگه(مثل دنیای ماگلا یا حتی کتابای قصه و فیلم و انیمیشن و...) دارین؟ کسی هست که شباهتی به شما داشته باشه؟

در بخش فکاهی های مجله نیویورکر یوستاس تیلی نامی می باشد که از جنابمان اسکی می رود.

۵۰. خوراکی مورد علاقتون چیه؟

هوا

۵۱. چه نوع آب و هوایی رو بیشتر می پسندین و چرا؟

ابری مغمض پیش از طوفان را دوست می داریم، آسمان در آن سخن می گوید.

۵۲. بدترین شکنجه ای که برای دنگ می تونین در نظر بگیرین چیه؟

همین دنگ بودن به مجرد خویش شکنجه می‌باشد، لیک گر جنابمان قصد دوچندان نمودن آن را داشته باشیم، آنچه طبخ می نماید را زیر سوال خواهیم برد.

۵۳. یک روز از زندگیتون به عنوان یک وزیر، تعریف کنین و بعد با یه روز زندگی عادیتون مقایسه کنین.

چشمانمان بگشوده، ز بستر خویش که آن را در زیر میز وزارت گسترده‌ایم بر می خیزیم. دست و روی خویش تمیز شسته، چاشت تناول می نماییم و بر اعمال وزیرانه خویش می پردازیم، سپس نهار تناول نموده و از دریافت شدن و استعمال ناهار توسط آحاد ملّت جادویی اطمینان حاصل می نماییم، سپس بر دیگر اعمال وزیرانه می پردازیم. آنگاه در این سوی و آن سوی پرسه می نماییم و به اکتشاف می پردازیم و سرانجام بر بستر خویش بازگشته و در آن دمر دراز کشیده، چیزکان یومیه خویش بنوشته، مکتوباتمان را در بالشت پنهان نموده و سپس خسپش می نماییم.

در اعمال پیش و پس از وزارت به جای اعمال مزوّرانه، اعمال چنگال‌زاغیانه و مرگ‌تناولیانه می نماییم.

۵۴. بعد از دوران وزارت چه برنامه هایی برای خودتون دارین؟

جنابمان برنامه‌ای مداریم و یحتمل در افق محو گردیم.

۵۵. دلیل اینکه اسامی رو انقدر از ریشه تلفظ می کنین چیه؟ ریشه در کودکی؟

بلی، جنابمان چونان که در طفولیت می نمودیم، در دوران رشادت نیز حقیقت را دیده و آن را بر زبان می رانیم.

56. به چه چیزهایی علاقه دارین؟ چرا علاقه مندی ها ندارین؟

متعلقاتی داریم، لیک بر اعلام عمومی ایشان میافتیم.



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸:۵۸ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
بسمه تعالی






×× به دلیل طولانی بودن متن مصاحبه، طی چند پست قرار خواهد گرفت.



** ××× **




ملّت جادویی در خانه هایشان نشسته بودند و مشغول تماشای اثر فاخر مسلسل سیتی از تلوزیون های جادوییشان بودند که ناگهان برنامه قطع و تصویر وزیر سحر و جادو؛ غل و زنجیر شده بر یک صندلی چوبی نسبتا آشنا به همراه دو جادوگر با رداهای بلند مشکی بر تن و جوراب های زنانه سوراخ بر سر در طرفین وی، جای آن را گرفت و کلماتی در پایین تصویر وی ظاهر گشت:


درودان فراوان بر ملّت جادوانه! بدین وسیله اعلام می داریم که وزیر لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی، در شامگاه این روز به دست نفراتی چند ز خدمتگزاران وزارت - {در این قسمت یکی ز دو جادوگر عدد دو را نشان داده و دیگری برای بینندگان بای بای می کند} - سرای به زیر کشانیده شده، بر صندلی استنطاق نهاده شده و معجون راستی در کام وی فرو شده می باشد. در صورت تمایل برای کسب اطلاعات ز زیر و زبر وزارت، گذشته، حال و آینده وی، چوبدستی های خود را یک مرتبه ساعتگرد، دو مرتبه پادساعتگرد و سپس شش مرتبه مجددا ساعتگرد گردانده و پرده ز شقاوات وی کنار زنید.



در همان لحظه صدای تماس جادویی به گوش رسید، و صدایی بم و خشن و زبر گفت «بله، بفرمایید؟»



پرسش‌های جویِ حاصل از خروج پرفشار هوا از بینی:(بخش اوّل)



1. تا به حال این اندیشه به مخیله‌تان خطور نموده که به‌جای عصا از چتر استفاده نمایید؟

در روزهای بارانی چون می‌نماییم، گر در دگر ایام چون نماییم، جنابمان را بر سنت مانگو برده، محجور می پندارندمان.

2. در چگونه خانواده‌ای و چگونه محیطی پرورش یافتید؟

بخش عمده طفولیتمان من جمله نخستین لحظه‌ای که در خاطر داریم تا مدّت ها پس از آن را در بشکه‌ای واژگون و معیوب زیست می‌نمودیم و ما یملکمان را نیز در جعبه چوبی صیفی جات که در نزدیکی آن بود نگاه می داشتیم.یک ملبسه بلند خاکی رنگ داشتیم و یک عصای بلند و یک کلاه حصیری و چند چیز دیگر. چون بر سنی رسیدیم که جادوپیشگیمان عیان گشت، زاغان بسیار بر جنابمان حاضر آمدند و اهل دهات زین واقعه وحشت بنموده، قصد جانمان نمودند و در آن هیاهوی سوزانیدن جنابمان بود که دسته‌ای جادوگر شریف مشنگ‌کش بر آن جا وارد آماده، اهالی را مثله نموده و جنابمان را برده و بر شخصی که ادعای می نمود از اعمام جنابمان باشد بسپردند، وی نیز ساعتی پس از رسیدن جنابمان، عدم رضایت خویش ز احوالات و منش جنابمان را ابراز نموده، در پستوی سرای خویش با کُتُب فراوان محبوسمان بنمود. چند صباحی در آن جای مانده و چون گرسنگی بر جنابمان چیره گشت، پس از مطالعات فراوان ( که صرفا تماشای تصاویر بود و در آن زمان قابلیت قرائت متون را مداشتیم) بی هوش گشته، و چون به هوش آمدیم خویش را در میان مامورین سازمان بین المللی جادوگران یافتیم و ایشان گفتند که عموی جنابمان چندی پس از حبس نمودن جنابمان دار فانی را وداع گفته بود و ایشان نیز جنابمان را برداشته و با خویشتن ببردند و جنابمان را بر یک نوانخانه در لهستان سپردند و وی نام لادیسلاو زاموژسلی را بر جنابمان نهاد.

3. چگونه مطالبی در مجلات می‌خوانید؟ (اگر هم مجله کلاً نمی‌خونید، زورتون می‌کنیم) کلاً سراغ چه مطالبی می‌رید؟

مجلات مد و زیبایی را تهیه نموده و با قلم پر اشخاص درونش را کریه المنظر می نماییم.

4. اگر دینگ منفوره، چرا نگهش می‌دارید؟ مطمئناً راه‌های معتنابه‌ای برای خلاص شدن از شرّشه. یعنی اگه یه غورباقه دینگ رو تو هوا بقاپه شما رد می‌شید و می‌رید فقط؟

بلی، به دلایلی از وی متنفر می باشیم که همواره بر جنابمان می آویزد، لیک بدان جهت که می شود از وی استفاده و سوءاستفاده بنمود از معدوم نمودنش صرف نظر می نماییم. علاوه بر آن فریب چهره نامیمونش را مخورید وی چغر و بدبدن‌تر زان می باشد که مغلوب وغان شود.

5. آیا دینگ هم از شما متنفره؟ آیا ذله‌تون می‌کنه؟ آیا چگونه؟

معتقدیم می‌بایست چون باشد، لیک مغزش معیوب‌تر از آن است که چون بنماید. فارغ از آزار جنابمان با حضوری مداوم، اعمال ناپسند چندانی مرتکب نمی گردد.

6. نظر شما درمورد لواشک چیه؟

هنگام تناولش لپانمان سوزنانه می گردند. دوستش مداریم.

7. در کدام دهه از عمر خود به سر می‌برید؟

در اواسط دهه پنجم زندگانی خویش به سر می بریم.

8. بستنی چه طعمی بگیرم براتون؟

بستنی طعام اطفالی چون خیس‌العملک می باشد، جنابمان کریم یخ زده وانیلی تناول می نماییم.

9. آیا ممکنه کلاه شما کار خاصی بکنه؟

روی سر ما می نشیند، عملی زین مهمتر؟

10. به کدام کلاس‌های هاگوارتز نامایل می‌باشید؟

جنابمان مقوله، آینده‌بینی را مجموعه‌ای ز مهملات بی‌پایه و اساس می دانیم.

11. از چه چیزهایی می‌ترسید بیشتر از همه؟

جنابمان انسانی ترس‌ناپذیر می‌باشیم... لیک از آیینجاتی که در مقابل یکدیگر قرار می ‌گیرند و تصاویر متعدد می آفرینند وحشت می داریم.

12. در آیینه‌ی نفاق‌انگیز چه می‌بینید؟

تا کنون درونش را مدیدیم... و گمان نمی‌داریم که چیزی چونان دنگِ پیش از مدنگ گشتن را ببینیم.

13. یکی از خوش‌ترین خاطراتتون چی می‌تونه باشه؟

آن هنگام که در بشکه‌ای می زیدیم را دوست می‌داریم.

14. چه حرف‌هایی به شما زده بشه مکدر می‌شید خیلی؟

گر بر جنابمان فحش‌های رکیک بدهند مکدر می‌گردیم.

15. چه حرف‌هایی به شما زده بشه محظوظ می‌شید خیلی؟

گر از جنابمان تعریف و تمجید نمایند، محضوظ می گردیم.

16. اگه بگیم «فـ...» چجوری کاملش می‌کنید کلمه رو؟ یاد چی می‌افتید؟

فرحزاد. نمی‌دانیم که یا چه می‌باشد. لیک بر یادمان می آید.

17. در اوقات فراغت به چه اموری می‌پردازید؟ چه چیزهایی مفرح ذاتتون واقع می‌شن؟

تنفس، تفکر، تعمق و تلاش برای تکان دادن گوش هایمان و میزان کردن کلاه بر سرمان بدون دخالت دست.

18. اگر مجبور باشید به مدتی یک شغل ماگلی داشته باشید، چه مشاغل و حرفه‌هایی بین گزینه‌هاتونه؟

جنابمان در دوران طفولیت به پیشنهاد فلاحان و با وعده طعام بر میان مزارع رفته و دستان خویش از هم گشوده و گر جنبنده‌ای می دیدیم، بر سرش جیغ می کشیدیم، یحتمل همان کریر را ادامه دهیم.

19. اول هیدروژن بود یا اکسیژن؟

نخست ماده سیاه بود که گمان می‌رود ساختاری یک پارچه از رشته‌های انرژی بوده باشد.

20. چه خاطراتی شما رو معذب می‌کنن؟

هیچکدامشان، ایشان جملگی بگذشتند و ما زین سبب خرسندیم که باقی نماندند.

21. چجور آدم‌هایی رو مایلید دوری کنید ازشون؟

جمله آدمیان، میانشان تبعیض قائل نمی گردیم.

22. مایلید در معیت چجور موجودات ذی‌حیاتی باشید؟

خرسان را دوست می داشتیم و تمایلمان بر آن بود که گله ای زیشان داشته و در کوهستانی دور میزیدیم.

23. اگه یه زمین مسطح گنده به شما بدن چیکارش می‌کنید؟

برایمان بسیار زیاد می‌باشد. عمده‌اش را بر نخستین موجودی که ببینیم خواهیم بخشید.

24. آیا موی سپید دارید؟

تا آنجا که می توانیم ببینیم مداریم، لیک قابلیت روئیت پس سر خویش را مداشته و زان مطلع نمی باشیم.

25. پیش از خواب چیکار می‌کنید؟ به چی فکر می‌کنید؟

پیش از خسپش، برای خسپش آماده می گردیم، و تفکر نیز نمی نماییم چرا که گر تفکر نماییم دیگر خواب بر جنابمان وارد نمی آید.

26. چه سلاح سردی رو انتخاب می‌کنید برای دفاع از خودتون؟

چنگک کشاورزی را بر می گزینیم، تیز و ترسناک است و هنگامی که آن را در شکممان فروی بنمودند بسیار درد داشت.

27. اگه من کلاهتون رو کش برم شهید کنم چیزی می‌گید بهم؟

خیر، جنابتان را به جای ایشان استفاده می نماییم، مگر آنکه مثل‌ش را بر جنابمان تسلیم نمایید.

28. ترجیح می‌دید سوزونده بشید یا برید تو اتاق تمساح‌ها؟

ما ز طفولیت علاقمند بودیم هنگامی که در آتش می سوزیم، دسته‌ای سوسمار عظیم الجثه پیرامونمان نشسته، دست زده و اشعار سوسمارانه بخوانند...

29. فراموش‌کردن یا فراموش‌شدن؟ کدوم رو انتخاب می‌کنید؟

هر دویشان، وانگاه ز نو همه چیز را آغاز می نماییم.

30. سوغاتی چی بیارم؟

سیب

31. تصور کنید در جای مهمی دعوت شدید و خبرنگارها ریختن، در این اثنا یکی از پیشخدمت‌ها درحال پذیرایی از مدعوین با نوشیدنی‌های رنگارنگ، سقلمه یا سکندری مشتی‌ای می‌خوره و سهواً نوشیدنی می‌ریزه روی لباستون و رنگی می‌شید، وضعیتی‌ست بس مفتضح. برای حفظ شخصیت شخص وزیر چه می‌کنید؟ راستشو بگید.


جملگان را آوداکدوراییده، سپس به سرای خویش می پاقیم.

31. چوب‌شور یا آلوچه؟

چوبِ ملموح را برداشته و با آن تظاهر به استعمال دخانیات نموده، خویش را مجذوب کننده می پنداریم.

32. مرحومه‌ی مقتوله کیست؟

امِ پسرکِ خیس پایِ صاعقه بر سر.

33. دانقیلی قابالا دونگیلی لاقیبا؟

باقیلا یاقیله، قیلی‌با قیلی‌با.

34. اگر به شما جای سرزمین آدم‌کوچولوها رو نشون بدم چیکار می‌کنید؟ اگه یه روز پاشید ببینید در محل زندگی‌تون آدم‌کوچولوها سکنی گزیدن چی؟

ایشان را بر بردگی کشیده و در کوچه ناکترن به فروش خواهیم رساند و ما حصل را بر زخوم زندگی می زنیم.

35. دستمال رو به چه هنگام استفاده می‌نمایید اغلب؟

جنابمان دستمال مداریم... لیک گر بر چیزی گرد و خاک نشیند بر آن دستمال خواهیم کشانید.

36. اگر جزو خدمه‌ی کشتی‌ای بودید وظیفه‌تون چه می‌بود؟

طوطی‌ای بوده و بر دوش ناخدای نشسته و الفاظ ناشایست را بر خدمه فریاد می زدیم.

37. چه سازی رو انتخاب می‌کنید برای زدن؟ امیدوارم ساز مخالف نباشه، وگرنه حلقومتون رو میزبان معجون راستی کج‌مزه‌ی بیشتری می‌کنم.

ما نواختن سوت دو انگشتی را می پسندیم، لیک چون ساز بودن ایشان در هاله‌ای از ابهام می باشد، یحتمل توبا می نواختیم.

38. شعارتون چیه؟

آه و فغان.

39. ضخامت یا حضانت؟

...یا چه؟

40. چه موضوعی هست که می‌تونید فی‌البداهه ساعت‌ها درموردش حرف بزنید؟

جنابمان بسیار حرّاف بوده و در هر خصوص قادر به سخنرانی می‌باشیم.

41. کدوم هنر رزمی رو برای خود می‌پسندید؟

هنرهای رزمی را نمی شناسیم، نفرین های جادویی بلد بوده و اعداء را به موجودات عجیب الخلقه بدل نمودن را می پسندیم.

42. کت یا پالتو؟ در هوای برفی چی می‌پوشید؟

در هوای برفی گر شان وزارت در میان نبوده، عریان بیرون می رفتیم و در میان بروف، فرشته برفی درست می نمودیم.

43. از چه چیز خجل می‌شید؟

جنابمان انسانی وقیح و بی شرم بوده و از چیزی خجل نمی گردیم.

44. قارچ سمی بدم برای ناهار آماده کنن یا مسی؟

جنابمان ترجیح می دهیم برای ناهار تمایل داریم مهاجم تیم ملی آرژانتین کبابی را میل نماییم.

45. اینجانب را چون می‌بینید؟

چونان جنابتان و مملوء ز پرسشان مختلف.

46. حماقت چیست؟

توهم دانستن.

47. برنامه‌تون برای گذراندن روزهای بازنشستگی؟

ایجاد شورش و هجمه وارد آوردن بر وزیر پسین و کابینه وی و زیر سوال بردن یکایک اقدامات ایشان.

48. آتیش سوزی شده و می‌بایست سریعاً وسایلی که نمی‌خواید بسوزن رو بردارید بزن به چاک. چیا رو برمی‌دارید؟

دنگِ دینگِ منحوسِ ملعونِ سیه چرده را، خودمان را، چوبدستیمان را، کلاه و ملابسمان را.

49. چه کسی رو دوست خودتون می‌دونید؟

جنابمان جملگان را دوست خویش می دانیم مگر خلاف آن ثابت گردد.

50. اگه دستفروش بشید چی می‌فروشید؟

اشیائی که در شب هنگامان از قربانیانمان حاصل نمودیم را.


51. صبحانه چه میل می‌فرمایید؟

نان خشک و آب جوش.

52. چه کابوس‌هایی می‌بینید؟

جنابمان ز مدّت های مدید پیش تا کنون خوابی مدیده‌ایم.

53. چه بوها و صداهایی نوستالژیکن براتون؟

رایحه‌ی چوب، مو، پوست و گوشت سوخته، زنگِ آهن، گرده گندم و حصیر. کاغذ نم گرفته.

54. عیبتون چیه؟

جنابمان موجودی خودشیفته، بی‌ملاحظه و قدرناشناس می باشیم.

55. تو زیرزمین چی قایم کردید؟

چیزهای بسیار...

56. نمونه‌ی شیشه‌ای چه چیزی رو دوست دارید داشته باشید؟

خودمان، تندیس شیشه‌ای جنامان که روی میزمان جست و خیز نماید را دوست می داریم.

57. چه کارخونه‌ای دوست دارید بزنید؟

تمایل داریم که کارخانه برتی باتز را ز مالکش خریده و علاوه بر طعوم مختلفه، آثار مختلفه نیز بر آنان قرار دهیم.

58. اشک دروغین یا لبخند دروغین؟

اشک دروغین مداریم، ممکن است دلیلش را بر دیگران یا بر خویش مشتبه نماییم، لیک تمارض تام بدان را ممکن نمی دانیم.

59. چگونه ad hominem کنیم شما رو؟

برخلاف آنچه گویند، نکته مهم در این امر، نه هویت مخاطب که ارتباط وی با خویشتن خویشش می‌باشد و دست کم آن هنگام که احدی معجون راستی تناول بنموده و در صلح با حقیقت خویش می باشد، چنین نمی توان نمود.

60. آن چیست که می‌خوریم اما دفع نمی‌شود؟

احزان

61. اگه به هم‌جبهه‌ای‌هاتون خیانت کنید علتش چی بوده؟

گر نماییم؟ چنین بنموده‌ایم پیشتر. دلمان خواست.

62. جون‌تون رو برای چی فدا می‌کنید؟ اصلاً فدا می‌کنید یا نه؟

نمی دانیم، پرسشمان یا همه چیز است و یا هیچ چیز.

63. وقتی دلتون می‌گیره چجوری بازش می‌کنید؟

بر مشنگان افسونان مسخره افکنده، ز احوالاتشان دلگشا می گردیم.

64. خشم‌تون رو چه چیزهایی برمی‌انگیزه؟ وقتی برانگیخته بشه چی می‌شه حتی؟

نمی‌دانیم، پیش میامده.

65. چه چیزی ارزش تلاش رو داره؟

زندگانی، خرسندی، افسوس، حزن و فرح و خوف... افزودن و کاستن از هریک شایسته تلاش می باشد.

66. معیار خفن‌بودن و لایق تحسین بودن ملت چیه براتون؟

خویشتنِ خویش بودن ایشان.

67. جنس فروخته شده پس گرفته می‌شود یا فقط تعویض می‌کنید یا هیچ‌کدوم؟

هیچ کدام.

68. تصور کنید این توانایی رو دارید که آدم‌ها رو توی داستانی گیر بندازید تا هر وقت که بخواید، کی‌ها رو انتخاب می‌کنید و توی چه داستانی گیرشون می‌ندازید؟

دنگ را! وی را در حکایت سه بره محبوس می داشتیم.


با پایان یافتن تماس نخست، یا قطع شدن آن به هر دلیلی از جمله داد و فریادهای آلبوس که از پس زمینه به گوش رسیده و می گفت که «این ماه قبض جلفن رو خودت می‌دی!»، شخصی دگر تماس حاصل نمود.

پرسش های رزهایی که ادعا می نمایند جین می باشند:


۱- چرا اینقدر قلمبه سلمبه حرف می‌زنین؟

مغزمان دچار اعوجاج گردیده و واژگان معمول از آن خارج نمی گردند.


۲- اگه من یه اکوادورا نصیب دینگ کنم، واکنشتون چیه؟(برادر آداواکداوراست، فقط جای کشتن،طرفو می‌فرسته اکوادور)

عمل خاصی نمی‌نماییم، وی راست شکمش را خواهد گرفت، و دوباره خواهد آمد، و موجبات لگدمال شدن اعصابمان را فراهم خواهد نمود.

۳- راهی که درسته یا راهی که آسونه؟

راه غلط و خبط و خطا و شیطانی و سیاه.

۴- حس نمی‌کنین یکم دیکتاتور... چیزه، زیادی مقتدرین؟

بلی و زین سبب بر خویش می‌بالیم.

۵- چطور خودتون اسمتونو یادتون می‌مونه؟

از آن جهت که آن را بسیار دوست داشته و در خلوت بازیوارانه و شاعرانه آن را زیر لب زمزمه می نماییم.

۶- نظرتون راجع به این پنج نفر؟(تو کتاب‌):

سدریک دیگوری: جوانمرگِ سیه‌بخت.

نیمفادورا تانکس: موجودِ هفت رنگ

سورس اسنیپ: دیگ‌بازِ چرب

ریگولوس بلک: سست عنصرِ دوقطبی

ریموس لوپین: گرگک مفلوک



پاسخ به: دکه کدخدای دهکده
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷:۴۵ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
تلما!

این چوپان گذشته و رئیس مافیای گوسفندی فعلی، خیلی خوشحاله که میبینه دوشیزه هلمز توی تاپیک های این انجمن میچرخه و نکاتی که به ذهنش میرسه رو بیان میکنه! امیدواره و خوشحال تر میشه اگه بقیه هم یاد بگیرن!

نقل قول:
اول، درخواست باز شدن تاپیک تالار دوئل دهکده رو دارم. مطمئنم تو خوب حواست بهش هست.


در مورد کافه دوئل، فکر نکنم کسی وجود داشته باشه که بیشتر از خودم بخواد تا این تاپیک دوباره باز بشه و به کارش ادامه بده. اما طی مشورتی که با مدیران انجام شده، بدلیل وجود تاپیک های مشابه رینگ دوئل محفل و دوئل ارتش تاریکی این تاپیک نمیتونه به شکلی مشابه فعال بشه و برای بازگشایی باید ایده های نوین و جدیدی مطرح بشه. اما نگران نباشید. کدخدای شما بیکار نشسته و اصلا سرشار از ایده و به دنبال راه کار های جدید نیست!

نقل قول:
دوم، واسه این تاپیک، یه سوژه جدید در نظر دارم. از آخرین بار پست گذاشتن توی این تاپیک حدود ۳ سال میگذره.


درمورد درخواست دوم، اصلاح سوژه ها، پیکربندی‌شون و اتمام و شروع سوژه جدید و درکل مسئولیت رسیدگی به سوژه ها با ناظر اون انجمنه. و برای مطرح شدن سوژه جدید باید پرونده سوژه قبلی بسته شه. خیلی حرکت قشنگی نیست که یه سوژه رو باز ول کنیم و بریم سراغ سوژه باز جدید.

اما چون سوژه‌اتو پسندیدم میشه یه کاری درموردش کرد. این ایده ای که تو نوشتی خیلی کلی هست و نمیشه انقدر زود طی یکی دو پست اینقدر ماجرا رو پیش برد. ولی ایده خوبیه. من ببینم میشه سوژه قبل رو بست، بعدش بهت خبر میدم که بیای و ایده‌اتو اجرا کنی.

موفق باشی



Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


در آغوش روشنایی پروفسور!



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹:۰۸ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
تام خیلی آروم نزدیک وکیلش میشه تا چیزی رو درگوشش محرمانه بگه.
-میگم تو وکیلمی دیگه مگه نه؟ وکیلم که کاری به ضرر موکلش نمیکنه. پس نتیجتا رای هرچی بشه منو با خودت نمیبری، درسته؟ ببین گوشت من خیلی بد مزه س. انقدر مروپ غذاهای من در آوردی به خوردم داده سلول هام همه به جون هم افتادن پس منو نخور باشه؟
-اولا که: وکیلت شدم چون جناب الستور احضارم کرد! به احترام ایشون رد نکردم به میل و خواست خودم نبود. دوما: رای هرچی هم بشه لیست دست من محرمانه س نمیتونم اسرار کائناتو پیش موجودات فانی فاش کنم. سوما: مگه من آدم خوارم؟ من مرگم نمیخورمت که روحتو میگیرم.
با اینکه کل مکالماتشون در گوشی بود اما گوش های الستور تیز تر از اون چیزی بود که فکر میکردن و با گوشه چشم نگاهی غضب ناک به اونها انداخت و دوباره همه جا ساکت شد.
-انگار در جایگاه متهم حرف برای زدن زیاد داری بسیار خب اگه چیزی برای گفتن داری بلند بگو ماهم میشنویم. فقط این بار جواب سئوال های منو باید بدی.
-چشم.

سر و صورت تام از ترس خیس عرق سرد شده بود.

-با توجه به تفهیم اتهامی که شدی آیا جوابی برای دفاع از خودت داری؟
-جناب قاضی راستش من دیگه جونم به لبم رسیده بود هر روز غذاهایی که آدم خوارهای آفریقا هم از گرسنگی نگاهشونم نمیکنن چه برسه بخورن، به خوردم میداد. اسمشم گذاشته خلاقیت آشپزی. میگه یه همسرکدبانو داری که از هر انگشتش یه هنر میباره باید خوشحالم باشی، زن های مردم که از این هنرا ندارن.
-عجب!
-خب توهم نداشته باش. توهم روشون خب. مرلینااا من کی از تو توقع داشتم که اینهمه خلاقیت به خرج بدی. اصلا بشینیم خونه خودم دوتا پیتزا سفارش میدم سالم، سریع، خوشمزه. نه اینکه یه روز شاد و خرم بعد از سم پاشی گل هام برگردم ببینم یه کاسه که یه چیزای سیاه و بنفش طور مایع در حال قل قل کردن تو کاسه میذاره جلوم میگه بخور. با چشمای قلب قلبی هم میشنه تا قطره آخرو سر بکشم وگرنه منو با طناب میبنده به صندلی الکتریکی و تا ذره آخرو میریزه تو حلقم. اون روز هم دقیقا همین طور بود. هی میگم زن بیا بریم رستوران پاستا با سس آلفردو بزنیم تو رگ میگه یعنی دیگه از غذاهایی که با عشق درست میکنم نمیخوری؟ میگمم هم نه باز اون معجون کذایی رو در میاره برام.


S.O.S






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.