هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۳
#1
رای من هم به گلرت پرودفوتهستش چون زمانی که من با نقش التیدا توی راونکلاو بودم متوجه شدم که برای گروه راونکلاو خیلی زحمت می کشه.


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۳
#2
لونا لاوگود
انشاالله همیشه موفق شاد باشد.


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۳
#3
سلام بر بانو روونای بزرگ
از تاخیرم پوزش می خواهم و از پشت همین تریبون اعلام می کنم :
قسمت پنجم توسط من نوشته شد.


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳
#4
قسمت پنجم

_شوخی می کنی!؟

_نه قربان.

_پس ثابت کنید.

_لطفا از جاتون بلند شید.

_من؟

_بله شما.

_می خواهی چیکار کنی؟

_ای بابا به نفعتونه پاشو.

دامبلدور در حالی که فکر می کرد به وزیرش اشاره کرد که کمکش کند که برخیزد.وزیر که زیر وزن سنگین دامبلدور سرخ شده بود گفت:

_من باید به بانوان قصر بگویم که غذا های رژیمی بیشتری برای شما بپزند.

_من چاق نیستم.

_ولی لاغر هم نیستید.

_تو خجالت نمی کشی با امپراطور اینطوری حرف می زنی؟بگم نگهبان دو شقه ات کنند؟

_نه قربان شما حیلی بخشنده تر از این حرفها هستید که به خاطر یک مزاح کسی را بکشید.

_بله راست می گویی من مهربان تر از این حرف ها هستم.

هیون که فقط داشت به این فکر می کرد که چجوری پادشاهی رو به دامبلدور دادند؟که صدای دامبلدور در امد.

_هیون جان شما نمی خواستی چیزی بگی؟

_کی؟چی؟کجا؟

_یعنی چی این همه مدت من بیکار بودم داشتم به حرف های تو گوش دادم؟

_نزدیک بود کله منو بفرستی بالای دار!اگه من دامبلدور رو گول نزده بودم؟

_تو منو گول زدی؟

_نه قربان یعنی اگه شما فردی بخشنده نبودید؟

_بله درست شد.

_ زیر تخت شما به قصر امپراطور چین راه دارد.

_چی؟

_هاااا!

_خخخخخخخخخخخ

_ههههههههههه

_شوخی می کنید!

_نه قربان من چه شوخی با شما دارم؟

_پس به ما ثابت کنید.

هیون با شنیدن این حرف نزدیک صندلی دامبلدور شد و دستش را به الماس درخشان وسط آن زد و قصر شروع به لرزیدن کرد و تخت شروع به نصف شدن کرد.





انچه در قسمت بعد نخواهید دید صلح بین چین و کره می باشد.

واین داستان ادامه دارد....

تیتراژ پایانی قسمت پنجم:
چین چانگ چون چاچا چانگ چون چانگ چانگ
چا چاچینگ چا چوچوچوچو چا چینگ
چا چینگ چیان چی چیان هه چو هه چه
چین چانگ چون چاچا چانگ چون چانگ چانگ
چا چاچینگ چا چوچوچوچو چا چینگ
چا چینگ چیان چی چیان هه چو هه چه
چین چانگ چون چاچا چانگ چون چانگ چانگ
چا چاچینگ چا چوچوچوچو چا چینگ
چا چینگ چیان چی چیان هه چو هه چه


ویرایش شده توسط مالی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ۱۲:۳۹:۰۴


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۳
#5
1)اسم،پیشه
مالي ویزلی

2)قصد از اقدام برای استخدام
با فرهنگي بيش از حد(الکي مثلا)
3)توانایی شما بیشتر در حوزه طنز نویسی ست یا جدی نویسی؟
بستگي به موقعيت داره

4)اسم اداری خود را انتخاب کنید.
خانم ويزلي
5)آیا برای استخدام شدن به عنوان خبرنگار اختصاصی تمایل دارید؟
بله ،واقعا مشتاقم
6)آخرین فعالیت شما در ایفای نقش به چند روز پیش بر میگردد؟
يادم نمياد

7)قوانین سازمان توسط وزیر تنظیم شد.به آن ها پایبند خواهید بود؟
بله


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۳
#6

اسم و نام فامیل:سپيده همين کافيه.
جنسیت:مي خواهيد مذکر باشم؟؟؟؟
سن:13
شهر محل تولد :تهران
محل زندگی:تهران
شغل :بيکار (البته دانش اموز)
تحصیلات :فعلا هشتم
نحوه آشنایی با هری پاتر و میزان علاقه:دوستام مي شه فت علاقه ي زياد
علاقه های شخصی خودتون :سوسک(روان پريش هم خودتي)


ویرایش شده توسط مالی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۱ ۱۹:۵۹:۱۰

چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳
#7
يا راونکلاو يا گريفندور
راونکلاو چون ادم باهوشيم و توي موقعيتي که انتظاري از من نداري افکار عجيبي به ذهنم مي رسه.(که انجامشون ندي سالم تري...)
گريفندور چون همون افکاري رو که به فکرم مي رسه رو عملي مي کنم.


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: چرا ولدمورت جادوگر سیاه شد با اینکه می تونست یک جادوگر سفید خوب باشد
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳
#8
نقل قول:
سارا کلن گفته:

چون عقده ای بود!
از همون بچگی عقده داشت.

می خواست برتر باشه،تشنه ی قدرت بود.
می خواست فرمانروای جهان باشه و به همه چیز ناظر باشه.
و جادوی سفید ریدلو محدود می کرد.

ومن با اون موافقم چون جادوي سياه باعث مي شد که او نسبت به سايرين برتر شود.
اما در ازاي ان جان افرادي را نيز به خطر بياندازد يا بگيرد....


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳
#9
در همين حال بود که صــداي مهـــيبي امد و هري،فرد،اليشا و جيني به يک طــــرف پرتاب شدند.

هـــري گفت: صداي چي بود جيني؟
جيــنــي گفت:من که نمــــــي دونم . ولي صـــبــر کن ببينم!!!!فـــــــــــــــــــــــــــــــرد دوباره از اون شوخياي بي مزه که نکردي ؟کردي؟
فرد گفت:نه بابا اصلا شوخي بدون جورج مزه نمي ده در ضمن يادت باشه هيچ وقت جلو زن ادم،ادمو ضايع نمي کنند.
جيني گفت :ادم بايد رفتارشو کنترل کنه تا جلو جمع ضايع نشه.
فرد گفت :اگه به مامان نگفتم!!!!
جيني:هري نگاش کن.
در همين بين هري سعي کرد جلوي فرد و جيني رو بگيره که ديد موفق نمي شه.در همين لحظه شانس روي کرد و هر سه نفر با جيغ وحشتناک اليشا اومد.
هري که از اون صداي مهيب ترسيده بود با شنيدن اين صدا رنگ به رو نداشت و فشارش افتاد.
وقتي هري پشماشو باز کرد.با صحنه عجيبي رو به رو شد همه مرده بودند؟
ولي چرا اون سالم بود؟
چرا اون بايد همه افرادي که توي زندگيش به اون ها علاقه داشت رو از دست مي داد؟
در همين بين متوجه کاغذي در اطراف جنازه جيني پيدا کرد.
"من در ويلاي خوانواده بلک منتظرت هستم....ولدمورت."
هري کاغذ را در دست مچاله کرد.
و به راه افتاد.
در راه فقط در فکر اين بود که جيني،فردو اليشا به خاطر او مرده بودند؟
ايا اين يک تله براي هري بود؟
وقتي به ويلاي خانواده بلک رسيد انجا اصلا شبيه ان نبود که ولدمورت در انجا باشد.
وارد ويلا که شد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. همه با هم بلند گفتن تولدت مبارک....
وهري مجددا غش کرد.جيني که به اين رفتار هري عادت کرده بود يک سطل اب يخ برداشت.
و با سطل کوبيد تو سر هري هري از شدت درد بيدار شد.
هري گفت: ولي شما که مرده بوديد؟
چه طوري زنده شديد؟
ههههههههههههههههه اين صداي خنده فرد بود.
هري گفت:فکر نمي کنم حرف خنده داري زده باشم.
فرد گفت نه هري من به تو نمي خندم اين که نقشه من باعث ترس تو شده خيلي برام جالبه!!!
هري گفت:نقشه تو؟؟؟؟نمي گي من سکته مي کنم؟؟؟؟؟
در همين حال با همون سطلي که جيني به هوش اورده بودش به سر فرد کوبيد.


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: چگونه با کتاب های هری پاتر آشنا شدید؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۳
#10
من تا چند سال پيش اصلا نمي دونستم هري پاتر کي هست؟
ولي چند ماه پيش از طريق بچه هاي مدرسه با کتاب هاي هري پاتر اشنا شدم.


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.