_شاید براتون سوال پیش بیاد کیک رو کی درست کرده؟!
با من همراه شید تا بهتون بگم!
کمی آن طرف تربه تابلوی بزرگ رو به رویش نگاه کرد. لبخندی به پهنای آزاد راه تهران_ شمال بر صورتش نقش بست.
- بزن بریم!
دستانش را درون جیب جلیقه کوتاه و رنگ و رو رفته اش فرو برد و خرامان خرامان داخل قنادی "برادران مک دونالد به جز رونالدشان "شد.
- اممم... بخشید کیک من حاضره؟!
آقای صندوقدار نگاهی به دخترک نیم وجبی که جلویش ایستاده بود کرد. دخترک عینک آفتابی بزرگی زده بود و سیس آدمای ها میلیاردر را به خود گرفته بود. سیسی که ذره ای به او نمی آمد.
- هی داداش کونالد، کیک خانم رو بده ببرن!
کونالد کیک ریز میزه ای را از درون یخچال در آورد و به دست دیزی داد.
هنوز کیک جایش را در دستان آن دختر نیم وجبی سفت نکرده بود که صدای وجدان دیزی پس از سال های مدید ، به صدا در آمد.
- خجالت نمیکشی این یه مثقال کیک رو میخوای ببری برای تولد ارباب؟! خاک دو عالم تو سرت.
در یک آن در کل وجود دیزی , دگرگونی عجیبی رخ داد. وجدان راست میگفت، خاک دوعالم بر سر او!
- آقا شرمنده هزینه یه کیک سه طبقه چقدر میشه؟!
- 200 دلار خانم!
-بعد 200 دلار معادل چند روز ظرف شستنه؟!
- اممم... بستگی به کثیفی و آلودگی ظرف ها داره... دو الی یک هفته!
- خوبه! فقط یه جفت دستکش به من میدید ؟!
- بله حتما. دنبال من تشریف بیارید.
دیزی به دنبال کونالد راهی ظرف شویی قنادی و چندی بعد کیک همراه با کارت تبریکی راهی خانه ریدل ها شد.
تولدتون مبارک ارباب!