هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (شازده.کوچولو)



پاسخ به: بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵
#11
خلاصه:
در حالی که یک هفته بیشتر تا کنکور مشنگی نمونده، لرد به نیوت اسکمندر دستور داده تا در کنکور شرکت کنه، رتبه‌ی تک رقمی بیاره و رتبه‌ش رو به لرد تقدیم کنه. ضمناً با توجه به فرصت محدود تا کنکور، لرد دستور میده تا تمام مرگخواران هم به نیوت کمک کنن.

مرگخواران خودشون هم مثل نیوت چیزی از علوم و دروس مشنگی نمی‌دونن، اما با این حال، هرکس یک درسی رو انتخاب می‌کنه تا به نیوت آموزش بده.

تا الان، فقط هکتور که شیمی رو به خاطر تشابه‌ش به معجون‌سازی انتخاب کرده، با نیوت کلاس داشته.
××××××××


نیوت:

نیوت که هنوز از رفتار "متفاوت با همیشه‌"ی هکتور در شوک بود، خواست از کلاس بیرون برود تا ببیند کلاس بعدیش چیست و کجاست. هنوز از سر جایش بلند نشده بود که در محکم باز شد و هکتور دوباره وارد کلاس شد!

- تدریسم چطور بود؟ خیلی فوق‌العاده بود، نه؟
- آممم، تو.. که.. هیچی...

هکتور وسط حرف نیوت پرید و در حالی که یک بطری کوچک معجون را به او نشان می‌داد، گفت:
- معجون "معلم شیمی شدن" رو روی خودم امتحان کرده بودم!
- خب، تاثیرش که خیلی فوق‌العاده بوده. حالا میشه برم سر کلاس بعدی؟

هکتور نیوت را هُل داد روی صندلی و گفت:
- نه، میخوام یه دور هم بدون معجون تدریس کنم تا قشنگ متوجه تاثیر معجونم بشی!

نیوت هیچوقت فرصت نکرد تا جوابی بدهد، چون قبل از آن که حتی پیامی از مغزش به دهانش ارسال شود، تدریس شروع شده بود. هکتور کتاب شیمی کهنه را ورق زد، به صورت کاملاً رندوم روی یک صفحه متوقف شد وگفت:
- واکنش تجزیه! امروز بهت واکنش تجزیه رو یاد میدم!

تنها آرزوی نیوت در آن لحظه، کم شدن لرزش هکتور، شده حتی یک اپسیلون، بود.
- برای اینکه یه ماده رو تجزیه کنیم باید.. باید.. باید چی؟!

حتم داشت که می‌داند معلم شیمی‌اش به چه نتیجه‌ای خواهد رسید!
- معجون تجزیه شدن روش بریزیم!

بله، احتمالا تا آخر زنگ قرار بود با معجون‌هایی مثل "معجون ترکیب شدن"،"معجون موازنه" و "معجون جدول تناوبی عناصر به جز عناصر واسطه‌ی دسته‌ی F" آشنا شود! درس شیمی برای نیوت، درس قابل پیش‌بینی‌ای بود...

البته چند ثانیه‌ای بیشتر طول نکشید که متوجه اشتباهش شد. هکتور، غیرقابل پیشبینی‌تر از تصور نیوت بود...
- حالا وقت کار عملیه! پیش به سوی آزمایشگاه!

ساعتی بعد
نیوت اسکمندر، با موهایی سوخته، لباسی سوخته‌تر، پوستی کهیرزده و تنی لرزلرزان و رخ سندروس! وارد دفتر مدیریت شد!

- من بهت اجازه دادم بیای داخل؟

نیوتِ خسته، بدون هیچ پاسخی به مدیر مدرسه‌اش، اسنیپ، زل زد.
- چته عین گلابی زل زدی به من؟

نیوت خسته‌تر از آن بود که توضیح بدهد اساساً گلابی چشمی ندارد که زل بزند، پس فقط گفت:
- اومدم ببینم زنگ بعدی چه کلاسی دارم؟!


ویرایش شده توسط کوین در تاریخ ۱۳۹۵/۸/۱۸ ۱۱:۰۵:۱۳

~ Le Petit Kevin ~


زنگ انشا يعني نوشتن بي قيدو بند! جايي كه تنها قانونش، اينه كه رول نوشتن ممنوعه، يعني حتي در بند قواعد دست و پاگير پاراگراف بندي و ديالوگ نوشتن و علائم نگارشي هم نباشيد. ذهنتون رو آزاد كنيد و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني نوشتن بدون ترس! انشاها همشون خونده ميشن، ولي هيچكدوم نقد نميشن. حتي كارتا هم فقط براي تفريحن. بدون هيچگونه نگراني، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن طنز دروني! فارغ از هر بندي، تا هرجايي كه دلتون مي خواد ديوونه بازي كنيد و قابليت هاي روماتيسميتون رو كشف كنيد. طنزنويسي به موجي از ديوانگي نياز داره آخه! پس بذاريد طنز درونتون بجوشه و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني منبع اعتماد به نفس براي تازه واردها! توي زنگ انشا همه ي نوشته ها يه جور خاصي برامون قشنگن و همشون رو با علاقه مي خونيم. تقسيم بنديِ انشاي خوب و بد نداريم. پس با جرئت و انرژي تمام، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن و حفظ سبك خاص خودتون! جايي كه باعث ميشه كم كم توي نوشته هاتون سبك سبز بشه. تقليدي در كار نيست، خودِ خودتون باشيد و فقط بنويسيد!

... زنگ انشا يعني طنز، تفريح، ديوونه بازي، خاطرات خوش، رهايي از قيد و بندهاي فكريِ نوشتن و پرورش دادن قشرِ نارنجي مغز در شارش بي وقفه ي جرياني از روماتيسم مغزي!

تقديم به استاد لارتن كرپسلي،
به خاطر اعتماد به نفس، حس خوب و نگرش خاصي كه توي مغزم جاساز كردي!
از طرف مودك تحقيق زاده؛ مبصر سابق و استاد فعلي زنگ انشا!


پاسخ به: بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۵
#12
براى آن كه بفهمند دروس مشنگى چ چيزهايى هستند، مدتى بعد، مرگخواران توانستند چند تا از كتابهاي درسى مشنگى را گير بياورند.

از آنجا كه هيچ كدام چيزى راجع به رشته هاى دبيرستانى نمي دانستند، كتابها مخلوطي بودند از كتابهاي بي ربط رشته هاي مختلف.

سوالي كه در ذهن تك تك مرگخواران مطرح بود اين بود كه حالا بايد با اين سرفصل هاي ناآشنا و عجيب و غريب چه مى كردند!

تا اين كه؛
- خون! گردش خون! خودشه! من اين رو بهت درس ميدم نيوت!

داي اين را، در حالي كه يك كتاب زيست شناسي در دست داشت فرياد زد!

حرف داي، بقيه را به تكاپو انداخت، شايد مباحث ديگري هم در اين كتابها بود كه ارتباط هرچند كمي به آنها داشت.

- اين شيمي چقدر شبيه معجون سازي خودمونه! خودشه! من اين رو بر ميدارم!

مرلين - كه نگارنده مطمئن نيست هنوز در جمع مرگخواران هست يا نه! - در ميان جمع ظاهر شد و كتابي تحت عنوان «دين و زندگى» را برداشت. تورقي كرد و گفت:
- چه كسي بهتر از ما براي تدريس اين درس؟!

لاديسلاو كه ادبي حرف زدنش معروف بود، كتاب ادبيات را برداشته بود و ورق ميزد و حتي رودولف هم انگار داشت به مبحث «توليد مثل و جفتگيرى» علاقه نشان ميداد!

كم كم اين احساس در مرگخواران جان ميگرفت كه شايد بتوانند كمكي به نيوت بيچاره بكنند!


ویرایش شده توسط کوین در تاریخ ۱۳۹۵/۸/۱۳ ۱۲:۳۵:۳۸

~ Le Petit Kevin ~


زنگ انشا يعني نوشتن بي قيدو بند! جايي كه تنها قانونش، اينه كه رول نوشتن ممنوعه، يعني حتي در بند قواعد دست و پاگير پاراگراف بندي و ديالوگ نوشتن و علائم نگارشي هم نباشيد. ذهنتون رو آزاد كنيد و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني نوشتن بدون ترس! انشاها همشون خونده ميشن، ولي هيچكدوم نقد نميشن. حتي كارتا هم فقط براي تفريحن. بدون هيچگونه نگراني، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن طنز دروني! فارغ از هر بندي، تا هرجايي كه دلتون مي خواد ديوونه بازي كنيد و قابليت هاي روماتيسميتون رو كشف كنيد. طنزنويسي به موجي از ديوانگي نياز داره آخه! پس بذاريد طنز درونتون بجوشه و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني منبع اعتماد به نفس براي تازه واردها! توي زنگ انشا همه ي نوشته ها يه جور خاصي برامون قشنگن و همشون رو با علاقه مي خونيم. تقسيم بنديِ انشاي خوب و بد نداريم. پس با جرئت و انرژي تمام، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن و حفظ سبك خاص خودتون! جايي كه باعث ميشه كم كم توي نوشته هاتون سبك سبز بشه. تقليدي در كار نيست، خودِ خودتون باشيد و فقط بنويسيد!

... زنگ انشا يعني طنز، تفريح، ديوونه بازي، خاطرات خوش، رهايي از قيد و بندهاي فكريِ نوشتن و پرورش دادن قشرِ نارنجي مغز در شارش بي وقفه ي جرياني از روماتيسم مغزي!

تقديم به استاد لارتن كرپسلي،
به خاطر اعتماد به نفس، حس خوب و نگرش خاصي كه توي مغزم جاساز كردي!
از طرف مودك تحقيق زاده؛ مبصر سابق و استاد فعلي زنگ انشا!


پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵
#13
نقل قول:

هایدی مک آووی نوشته:
یه سوالی ذهن منو خیلی مشغول کرده!
مگه نه سیریوس رو با زمان برگردان نجات دادن؟
خوب میتونستن وقتی سیریوس یا دامبلدور یا حتی فرد و ریموس و تانکس و خیلی های دیگه مردن با زمان برگردان از کشته شدن اونا جلوگیری کنن! چرا این کار رو نکردن؟

جواب لطفا!


ببین، جواب سوالت یه مقدار پیچیدس، مربوط میشه به پارادوکس زمانی و خلاصه اینکه امیدوارم متوجه بشی چی نوشتم.

بیا یه کاری بکن. فرض کن که من الان یه زمان برگردان اختراع کردم و می‌خوام برگردم به گذشته (مثلاً یک سال قبل) تا به خودم فرمول ساخت زمان برگردان رو یاد بدم! (انیمیشن ملاقات با خانواده‌ی رابینسون رو دیدی؟)

در این صورت، منِ یکسال پیش، نسخه‌ی یکسال بعد خودش رو میبینه. پس به عبارتی، من، یکسال پیش یک نسخه‌ای از آینده‌ی خودم رو دیدم... یا باید دیده باشم!

اگر خودِ من، یکسال قبل، خودم رو دیده بودم پس یعنی حالا میتونم برگردم به اون موقع، اما اگر نه، پس هیچوقت نمی‌تونم!

[میدونم هیچی نفهمیدی، عیبی نداره، من کلاً بد توضیح میدم.]

با همین استدلال، اگر ریموس لوپین رو کسی نجات داده باشه، پس میشه برگشت و نجاتش داد! ولی اگر ریموس لوپین مرده باشه (که مُرده.) پس کسی برنگشته نمی‌تونه برگرده و نجاتش بده!

اصن بیا همون حرفی که خودت راجع به سیریوس زدی رو تحلیل کنیم تا بهتر تفهیم بشه ماجرا!

«سیریوس، کنار دریاچه افتاده و دیوانه‌سازها قصد جونش رو دارن. بعد هری خودش رو دید که از آینده اومد و سیریوس رو نجات داد. بعد، در آینده، یه زمان برگردان گیر آورد و برگشت به گذشته، و سیریوس رو نجات داد.»

پس اگر هری بار اول، میدید که سیریوس مُرده، یعنی اون ورژن از خودش که از آینده اومده، نتونسته سیریوس رو نجات بده پس یعنی اگر در آینده هم یه زمان برگردان گیر بیاره و برگرده، نمی‌تونه سیریوس رو نجات بده!

خلاصه و نتیجه این که؛
با زمان برگردان، نمیشه جلوی کشته شدن کسی که در گذشته مرده رو گرفت. اگر میشد که اون فرد اصلاً نمیمرد که برگردیم و از مرگ نجاتش بدیم!»

همین، فقط تورو خدا فحش نده!



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵
#14
سلام.
این چت‌باکس سایت، برای شما هم کار نمی‌کنه یا فقط من اینطوریم؟:|
یعنی الان مشکل از منه، جادوگرانه یا شات‌باکس دات کام؟


~ Le Petit Kevin ~


زنگ انشا يعني نوشتن بي قيدو بند! جايي كه تنها قانونش، اينه كه رول نوشتن ممنوعه، يعني حتي در بند قواعد دست و پاگير پاراگراف بندي و ديالوگ نوشتن و علائم نگارشي هم نباشيد. ذهنتون رو آزاد كنيد و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني نوشتن بدون ترس! انشاها همشون خونده ميشن، ولي هيچكدوم نقد نميشن. حتي كارتا هم فقط براي تفريحن. بدون هيچگونه نگراني، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن طنز دروني! فارغ از هر بندي، تا هرجايي كه دلتون مي خواد ديوونه بازي كنيد و قابليت هاي روماتيسميتون رو كشف كنيد. طنزنويسي به موجي از ديوانگي نياز داره آخه! پس بذاريد طنز درونتون بجوشه و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني منبع اعتماد به نفس براي تازه واردها! توي زنگ انشا همه ي نوشته ها يه جور خاصي برامون قشنگن و همشون رو با علاقه مي خونيم. تقسيم بنديِ انشاي خوب و بد نداريم. پس با جرئت و انرژي تمام، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن و حفظ سبك خاص خودتون! جايي كه باعث ميشه كم كم توي نوشته هاتون سبك سبز بشه. تقليدي در كار نيست، خودِ خودتون باشيد و فقط بنويسيد!

... زنگ انشا يعني طنز، تفريح، ديوونه بازي، خاطرات خوش، رهايي از قيد و بندهاي فكريِ نوشتن و پرورش دادن قشرِ نارنجي مغز در شارش بي وقفه ي جرياني از روماتيسم مغزي!

تقديم به استاد لارتن كرپسلي،
به خاطر اعتماد به نفس، حس خوب و نگرش خاصي كه توي مغزم جاساز كردي!
از طرف مودك تحقيق زاده؛ مبصر سابق و استاد فعلي زنگ انشا!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۶ دوشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۵
#15
شما در حال مطالعه‌ی معرفی شخصیتِ...

کوین،
یک گریفیندوری،
فاقد هرگونه جاروی پرنده،
با قد چهل و سه و سه دهمِ سانتی‌متر،
و چوبدستیِ سی و پنج سانتی‌متری با مغزی نامشخص هستید!

×××××


پسر بچه‌ای که ویژگی‌های اخلاقی و ظاهریش از این قراره؛

کوین یه پسربچه‌ی ظاهراً پنج شیش ساله‌س، و چیزی که باعث میشه از کلمه‌ی «ظاهراً» استفاده کنیم اینه که همه همیشه اون رو همینطوری دیدن و کسی تا حالا نگفته که اون، قدیما کوچیکتر بوده و کسی هم بزرگ شدنش رو ندیده!

عاشق حلزونهاست و میشه گفت حلزونها رو به آدم‌ها ترجیح میده، ولی خب، واقعیت اینه که روباه‌ها رو هم به حلزونها و گل‌ها رو به روباه‌ها ترجیح میده! -در کل موجود رُجحان‌دهنده‌ایه.-

وقتی سوال می‌پُرسه -که تقریباً همیشه مشغول سوال پرسیدنه!- جوابش رو بدید، وگرنه دست از سرِتون ور نمیداره و اونقدر سوالش رو تکرار می‌کنه تا جواب بگیره. کچلـتون می‌کنه خلاصه.
جالبتر اینکه وقتی کسی ازش سوال بپرسه، هیچوقت مستقیم جواب نمیده.

گاهی اوقات زبونش نمیچرخه و به خاطر همین با یه لحن کودکانه‌ای حرف میزنه، درست مثل تنها دیالوگش توی کتاب مبنی بر:
-حلزونمو تلکوندی!

دست آخر، در مورد ویژگی‌های ظاهریش میشه به لباس سبزی که همیشه تنشه اشاره کرد، و شالگردنی که عاشقانه دوستش داره، و طُره‌ی موهای طلاییش.

×××××


و در پایان، می‌شنویم معرفی کوتاه و شرح مختصری از زندگینامه‌ی کوین رو!

درباره‌ی اینکه کوین کیه، پدر و مادرش کین، واقعاً چندسالشه و خلاصه تاریخچه‌ی زندگیش اطلاعی در دست نیست.

آدمای زیادی دیدنش و درباره‌ش چیزهای مختلفی گفتن. بعضی‌ها دوست‌داشتنی توصیفش کردن و خیلی‌ها هم عجیب و غریب و "رو مُخ"!

معمولاً یکدفعه جلوی ملت سبز میشه و دربارشون و راجع به کارهاشون ازشون سوال می‌پرسه. بیشتر مواقع دست آخر، شونه بالا میندازه، سری تکون میده و رد میشه.

ولی پیش هم اومده با بعضی‌ها بیشتر هم‌صحبت شده، وصمیمی‌تر. میگن حرفهای عجیبی میزنه. میگن جاهای عجیبی سر و کله‌ش پیدا میشه. بعضی‌ها میگن به طرز وصف‌نشدنی‌ای خُل وضعه و بعضی‌ها میگن با وجود سن به ظاهر کَمِش، یه فیلسوف تمام عیاره.

نهایتاً اینکه دفعات آخری که دیده شده، با همون لباس سبز و شالگردنش بوده؛
منتها اینبار یه چوبدستی جادویی هم همراهش بوده که کمتر از ده سانت کوتاه‌تر از خودشه. و این که داشته با یه حلزون که توی جیبش حمل می‌کرده، حرف می‌زده!


تایید شد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۱۹ ۱۴:۰۷:۳۳

~ Le Petit Kevin ~


زنگ انشا يعني نوشتن بي قيدو بند! جايي كه تنها قانونش، اينه كه رول نوشتن ممنوعه، يعني حتي در بند قواعد دست و پاگير پاراگراف بندي و ديالوگ نوشتن و علائم نگارشي هم نباشيد. ذهنتون رو آزاد كنيد و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني نوشتن بدون ترس! انشاها همشون خونده ميشن، ولي هيچكدوم نقد نميشن. حتي كارتا هم فقط براي تفريحن. بدون هيچگونه نگراني، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن طنز دروني! فارغ از هر بندي، تا هرجايي كه دلتون مي خواد ديوونه بازي كنيد و قابليت هاي روماتيسميتون رو كشف كنيد. طنزنويسي به موجي از ديوانگي نياز داره آخه! پس بذاريد طنز درونتون بجوشه و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني منبع اعتماد به نفس براي تازه واردها! توي زنگ انشا همه ي نوشته ها يه جور خاصي برامون قشنگن و همشون رو با علاقه مي خونيم. تقسيم بنديِ انشاي خوب و بد نداريم. پس با جرئت و انرژي تمام، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن و حفظ سبك خاص خودتون! جايي كه باعث ميشه كم كم توي نوشته هاتون سبك سبز بشه. تقليدي در كار نيست، خودِ خودتون باشيد و فقط بنويسيد!

... زنگ انشا يعني طنز، تفريح، ديوونه بازي، خاطرات خوش، رهايي از قيد و بندهاي فكريِ نوشتن و پرورش دادن قشرِ نارنجي مغز در شارش بي وقفه ي جرياني از روماتيسم مغزي!

تقديم به استاد لارتن كرپسلي،
به خاطر اعتماد به نفس، حس خوب و نگرش خاصي كه توي مغزم جاساز كردي!
از طرف مودك تحقيق زاده؛ مبصر سابق و استاد فعلي زنگ انشا!


پاسخ به: تا به حال خواب هری پاتری دیدید؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵
#16
بعله دوست عزیز :)
شما اول باید به کافه ی قابلمه ی سوراخ واقع در جنب ایستگاه متروی میرداماد برید، بعد از طریق دیوار پشت کافه می تونید برید به کوچه ی شهید ریموس لوپین.

از اهالی اونجا سراغ یه چوبدستی فروش منصف و درستکار رو بگیرید، حتماً بهتون معرفی می کنن. پس از تهییه ی چوبدستی جادویی دوباره به این تاپیک رجوع کنید ما حتماً بهتون وردهای جالبی یاد خواهیم داد!

با تشکر از پیگیری شما.


~ Le Petit Kevin ~


زنگ انشا يعني نوشتن بي قيدو بند! جايي كه تنها قانونش، اينه كه رول نوشتن ممنوعه، يعني حتي در بند قواعد دست و پاگير پاراگراف بندي و ديالوگ نوشتن و علائم نگارشي هم نباشيد. ذهنتون رو آزاد كنيد و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني نوشتن بدون ترس! انشاها همشون خونده ميشن، ولي هيچكدوم نقد نميشن. حتي كارتا هم فقط براي تفريحن. بدون هيچگونه نگراني، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن طنز دروني! فارغ از هر بندي، تا هرجايي كه دلتون مي خواد ديوونه بازي كنيد و قابليت هاي روماتيسميتون رو كشف كنيد. طنزنويسي به موجي از ديوانگي نياز داره آخه! پس بذاريد طنز درونتون بجوشه و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني منبع اعتماد به نفس براي تازه واردها! توي زنگ انشا همه ي نوشته ها يه جور خاصي برامون قشنگن و همشون رو با علاقه مي خونيم. تقسيم بنديِ انشاي خوب و بد نداريم. پس با جرئت و انرژي تمام، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن و حفظ سبك خاص خودتون! جايي كه باعث ميشه كم كم توي نوشته هاتون سبك سبز بشه. تقليدي در كار نيست، خودِ خودتون باشيد و فقط بنويسيد!

... زنگ انشا يعني طنز، تفريح، ديوونه بازي، خاطرات خوش، رهايي از قيد و بندهاي فكريِ نوشتن و پرورش دادن قشرِ نارنجي مغز در شارش بي وقفه ي جرياني از روماتيسم مغزي!

تقديم به استاد لارتن كرپسلي،
به خاطر اعتماد به نفس، حس خوب و نگرش خاصي كه توي مغزم جاساز كردي!
از طرف مودك تحقيق زاده؛ مبصر سابق و استاد فعلي زنگ انشا!


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۵
#17


- هوم... ذهن عجیبی داری! در ششصد سال گذشته همچین چیزی ندیده بودم!
- تو شیشصد سال عمر کردی؟
- ... صاف و شفافه... به نظر اصیلزاده نیستی... ولی هیچ نشونه ای از مشنگ زاده بودن هم نداری! ببینم، چطور ممکنه نه اصیل زاده باشی و نه مشنگ زاده؟!
- تو شیشصد سال عمر کردی؟
- سوال من رو با سوال جواب نده بچه!
- تو شیشصد سال عمر کردی؟

کلاه گروه بندی به شدت گیج شده بود. موجودی که آن را زیر سرش گذاشته بود ذهنش با تمام بچه های دیگر متفاوت بود. مثل یک صفحه ی خالی! نه باهوش بود و نه کم هوش، نه شجاع و ترسو، نه اصیل زاده و نه مشنگ زاده، و نه تلاشگر و نه تنبل! با خودش فکر کرد - البته اگر بتوان برای یک شیء از واژه ی "فکر" استفاده کرد. - «شاید هم همشون با هم باشه!»

- بله. و حالا تو رو می فرستم به گروهِ...
- تو چه موجودی هستی؟
- ... اَه! یادم رفت! من کلاهم دیگه بچه جون!

پسری که کلاه روی سرش... در واقع، موجود نیم متری ای که کلاه آن را احاطه کرده بود، به جز ذهن عجیبش و قد نامتعارفش، تفاوت دیگری هم با بقیه ی بچه ها داشت: اصلاً در بند این نبود که قرار است به کدام گروه برود، انگار مصابحت با خود کلاه برایش مهم تر بود.
- می دونی، من هفتاد و شیش تا اخترک، هفت تا قمر و سه تا سیاره رو رد کردم تا رسیدم به اینجا، تو اولین کلاه سخنگویی هستی که می بینم! تو واقعاً عجیبی!

کلاه این طور استنباط کرد که مسلماً این مخلوق عجیب جادوگرزاده نیست که دیدن یک کلاه سخنگو اینقدر برایش تعجب آور است.
- البته دیروز روباه به من می گفت که انسان ها موجودات عجیبی هستن، همیشه یه چیز متحیرکننده در آستین دارن. نمی دونم راست می گفت یا نه، چون من هرچی به آستینشون نگاه کردم، به نظر نمیومد که چیزی توش مخفی باشه.

کلاه این طور استنباط کرد که او چندان باهوش هم نیست. از آن بچه های خیالاتیست که فکر می کند می تواند با حیواناتی مثل روباه حرف بزند، یا از آن بچه های کم هوش که معنی اصطلاحی چون "چیزی در آستین داشتن" را نمی دانند. پس در نظرش ریونکلاو هم حذف شد.
- ببینم، چرا زیر تو این قدر تاریکه؟

کلاه با تعجب پاسخ داد:
- خب چون پارچه ی من ضخیمه و مانع عبور نور میشه.
- شال گردن من هم ضخیمه، ولی سایه اش هیچوقت مثل زیر تو تاریک و سیاه نیست! من شال گردن ها رو به کلاه ها ترجیح میدم... تاریکی ترسناکه!

ترس؟ خودش بود! این بچه شجاعت گریفیندوری بودن را هم نداشت. معما حل شده بود! کلاه با خوشحالی فریاد زد:
- هافلپاف!

با فریاد کلاه، چُرت دامبلدور که در دفتر مدیریت، پشت میزش نشسته بود پاره شد. بلند شد، به سمت کمدی که کلاه داخل آن بود رفت و در آن را باز کرد.
- چیزی شده؟
- اوه، پروفسور، من همین الان یه پسر بچه ی عجیب رو گروه بندی کردم!

دامبلدور با تعجب کلاه را برداشت و زیر آن را که خالی بود، نگریست.
- نمی دونستم که تو هم خواب می بینی، کلاه عزیز!








خیلی خوب بود....اگه قبلا توی همین سایت شناسه داشتی مستقیم برو و معرفی شخصیت کن، فقط شناسه قبلیت رو باید اونجا ذکر کنی...در غیر اینصورت (که شک دارم "در غیر این صورت" باشه)...
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۱۲ ۲۱:۵۸:۴۵

~ Le Petit Kevin ~


زنگ انشا يعني نوشتن بي قيدو بند! جايي كه تنها قانونش، اينه كه رول نوشتن ممنوعه، يعني حتي در بند قواعد دست و پاگير پاراگراف بندي و ديالوگ نوشتن و علائم نگارشي هم نباشيد. ذهنتون رو آزاد كنيد و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني نوشتن بدون ترس! انشاها همشون خونده ميشن، ولي هيچكدوم نقد نميشن. حتي كارتا هم فقط براي تفريحن. بدون هيچگونه نگراني، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن طنز دروني! فارغ از هر بندي، تا هرجايي كه دلتون مي خواد ديوونه بازي كنيد و قابليت هاي روماتيسميتون رو كشف كنيد. طنزنويسي به موجي از ديوانگي نياز داره آخه! پس بذاريد طنز درونتون بجوشه و فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني منبع اعتماد به نفس براي تازه واردها! توي زنگ انشا همه ي نوشته ها يه جور خاصي برامون قشنگن و همشون رو با علاقه مي خونيم. تقسيم بنديِ انشاي خوب و بد نداريم. پس با جرئت و انرژي تمام، فقط بنويسيد!

زنگ انشا يعني پيدا كردن و حفظ سبك خاص خودتون! جايي كه باعث ميشه كم كم توي نوشته هاتون سبك سبز بشه. تقليدي در كار نيست، خودِ خودتون باشيد و فقط بنويسيد!

... زنگ انشا يعني طنز، تفريح، ديوونه بازي، خاطرات خوش، رهايي از قيد و بندهاي فكريِ نوشتن و پرورش دادن قشرِ نارنجي مغز در شارش بي وقفه ي جرياني از روماتيسم مغزي!

تقديم به استاد لارتن كرپسلي،
به خاطر اعتماد به نفس، حس خوب و نگرش خاصي كه توي مغزم جاساز كردي!
از طرف مودك تحقيق زاده؛ مبصر سابق و استاد فعلي زنگ انشا!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.