هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵
توجه: رولی که در ادامه می‌خوانید شامل صحنه های خشونت آوری مثل نابودی سوژه و ریختن اعضای داخلی بدن سوژه به اطراف می‌باشد. لذا لطفا فاصله مناسب با رول را حفظ کنید.


چهره جن از حالت عادی‌اش عجیب تر شده بود. جن سرانجام آنقدر عجیب شد که اعضای صورتش از ماندن در جای اصلی خودشان خجالت‌زده شدند. این شد که دماغ جن رفت جای چشمش و گوشش توی دهانش فرو رفت و آن یکی چشمش هم ترکید! شوماخر قصه ما هم که وضعیت را مناسب دید، سریعا یک ماشین کنترلی از جیبش بیرون آورد و رویش نشست و ویراژ داد و لایی کشید و رفت سر خزانه وزیر و خزانه وزیر مملکت را غارت و تاراج کرد و با پولش کارهای زشت کرد بی تربیتِ دزد!
همین که شوماخر ویراژ ده و سوار بر ماشین کنترلی‌اش از بانک بیرون می‌آمد، عده ای از اجنه و پاچه خواران وزیرِ منقضی شده، به رهبری جنی مسلسل‌کش از دیوارهای بانک بیرون آمدند و به سوی شوماخر حمله ور شدند. شوماخر که وضعیت را خارج از کنترل دید، از روی ماشینش پایین پرید و در حالیکه برای گریه کردن و جیغ کشیدن و فرار از دست ماموران پاچه خوار وزارت به دامن طبیعت پناهنده می شد، از کادر خارج شد. (توضیحات بیشتر از ماجراجویی‌های شوماخر را پایین‌تر بخوانید)
وینکی و اجنه اش که متوجه لشکر انقلابیون خارج از بانک شدند، هدفشان را به سمت آنها تغییر دادند. لشکر انقلابیون، ترسان و گریزان گرخیدند و فریاد کشان فرار نمودند. در این بین، "وی" که پیر جمع بود و نفس نداشت، بر پشت سرژ پرید. اسکاور با دیدن این صحنه، وضعیت را برای تثبیت وجودش در سوژه مناسب دید. اسکاور تازه نفس و پهلوان، سرژ و سوارش را بلند کرد، بر پشت خود گذاشت و دوید.
جن مسلسل دوست داد زد:
-وینکی به ساختمون متحرک و آدمای حیوون مانند اطرافش هشدار داد که ایستاد و تسلیم شد! وینکی جن هشدار دهنده خووب؟

تراورز طبق عادت قدیمی اش که در پست های قبل بروز داده بود حرف های جن را ترجمه کرد:
-بانوی مکرمه، وینکی بنت جن می فرماید که به جایی برین که حیوون داشته باشه و مردمش رو ساختمونا تسلیم شن. میریم به ماداگاسکار!

و ارتش انقلابیون و اجنه پشت سرشان دویدند و شنا کردند و باز دویدند و پرواز کردند و باز هم دویدند و سرانجام به ماداگاسکار رسیدند تا حکومتشان را برپا کنند و مشت محکمی بر دهان وزارت بزنند!

و درست در همین زمان بود که سوژه ای در تاپیک بغلی ترکید و مورفین گانتی از آن به درون این یکی سوژه افتاد!



+لازم به ذکر است بعدها شوماخر به علت مهاجرت غیرقانونی به دامن طبیعت توسط برادران محترم دولت استرالیا دستگیر و به نیوزیلند انتقال داده شد. در نیوزیلند او به فروش چیژ روی آورد و رپر شد و معروف شد و کلی پول به جیب زد و مکتبی به اسم "دامنیسم گرایی طبیعی" به وجود آورد و تا مدت ها رقیب اصلی نیچه در بحث های فلسفی بود.



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۹۵
وینکی جن پیشـــگام و اول و فست اند فیوریِس و نید فور اسپید!
وینکی همینطور جن سوال پرسیدنده از جیگرها هم بود. وینکی جن خووب؟

1-چرا جیگر؟ چرا پانکراس نه؟ چرا دنده نه؟ چرا کله نه؟ چرا پاچه نه؟ چرا آبگوشت نه؟

2-چرا پیتزا نه؟ چرا غذای مرفهان نه؟

3-کراوات زده وزیر چطوری کراوات زده وزیر شد؟

4-وینکی خواست به صورت رندوم چندتا کلمه به کراوات زده داد تا کراوات زده اونا رو به نردیکترین اسمی که به ذهنش می‌رسه مرتبط کرد! (وینکی اسکی نرفت. وینکی شطرنج رفت! :همر-بندری:)

شما ایچیکاوا:
شِرِک:
کیا ایچیکاوا؟ :
گوجه فرنگی:
ماست مالی:
بستنی:
سوسک:
بال سوسک :
پای سوسک:
پای سیب:
اسید معده:
تارزان:
گیبن :
استاد سندی:
ننه زنجیر باف:
بوقی:
نهههههعوووهعاااو😱 :
وویس:
وقت خواب:

5-کراوات زده باید دوباره وزیر شد. کراوات زده خواست که دوباره وزیر شد؟ کراوات زده وزیر نمونه بود!

6-وینکی جن خووب؟

7-وینکی جن نیکو؟

وینکی جن بی محتوا!


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۱۴ ۲۱:۴۴:۴۳


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: ثبت نام و اطلاعیه های هالی ویزارد!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دین دیرین، دیری ری رین دین دیری ری ری ری ری رین دیری رین، دیری رین، دین دیرین، دیدی دین، دیری ری ریــــن!


دوربین می‌چرخد. صحنه روی تپه های سرسبزی که بوی خون می‌دهند، ثابت می‌شود. اگر خواننده/بیننده کمی به پایین صحنه بنگرد می‌تواند چوپانانی را ببیند که برای اعتراض به گرانی قیمت علوفه جمع شده اند. اگر خواننده/بیننده کمی صبر هم پیشه کند می تواند پراید شاسی بلندی را ببیند که از پشت کوه هایی بلند و سر به فلک کشیده بالا می آید و اینطوری بین جمعیت چوپانان فرود می آید و آنها را پراکنده می‌کند.
آن یاروی خفن روی کاپوت که در حقیقت جنی مونث بوده و به دلیل خطای دید شبیه مردی هندی به نظر می‌رسیده، از کاپوت پایین می‌پرد، مسلسلش را از جیب بیرون می‌کشد و به حالت نیم خیز روی زمین می‌نشیند.
چندی بعد، مردی با تسبیح از پراید خارج می‌شود و ذکرگویان مشت محکمی بر دهان آستاکبار هندی می‌زند.

موسیقی متن با صداهایی مرموزانه از دل طبیعت آغاز می‌شود... جایی که صدای نغمه بلبل ها و سقوط آب در رودخانه ها به گوش می‌رسد... ورود آواز آسوده خاطرِ گیتار به فضا آرامشی بی نظیر می‌دهد... همه چیز خیلی آرام تر از چیزیست که باید باشد... انگار حالت مسلسل کش و حاجیِ پشت سرش مناسب این فضای آسوده نیست... انگار... انگار...

ناگهان آغاز می‌شود. صدای بلند درام گویی آرامش صحنه را می کُشد و خیلی زود، آن هم در میان انبوه سازهایی که با هم نواخته می‌شوند، می‌میرد. خواننده با صدای گنگ خود شروع به خواندن می‌کند:

دختر حاجی الماس
تیپ میزنه چپ و راست
باباش خبر نداره
همیشه اینجا اونجاست
حالا همه با هم!
دختر حاجی الماس
تیپ میزنه چپ و راست
باباش خبر نداره
همیشه اینجا اونجاست
تصویر کوچک شده



***


وینکی به نمایندگی از کمپانی سایپـُـسلسل برادرز حضور خودش و پرایدش تراورز، رو اعلام کرد. وینکی اعلام کرد که کمپانی سایپـُـسلسل در بخش طنز بود.

کارگردان: قاتل القواتیل، تراورز!
نظافت چیِ مشتاق: وینکی، جن خانگی!

آهنگسازِ خَسـِـه: شهرام آذر!



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵
با تاخیر...

درودی به گرمی وجود دو تازه وارد اداره کاراگاهان یعنی ایگور کارکاروف و چارلی ویزلی می کنیم.

همونطور که قبل از عضوگیری اگین گفته بودم، بعد از این جریان چندتا ماموریت میدیم بهتون. و اینم از ماموریت هاتون:

ماموریت اول

ماموریت دوم

ماموریت اول برای تمام زنده ها و کسایی که میتونن، اجباریه ! اما ماموریت دوم اختیاریه. اگه دلتون خواست می تونید شرکت کنین و اگه دلتون نخواست، سوژه بهتون نچسبید یا وقت نداشتین می‌تونین شرکت نکنین.

مهلت ماموریت ها: 30 فروردین
گزارش فراموش نشه.

موفق باشین.

پ.ن: نشان های کاراگاهان جدید بزودی از طریق پخ واسشون ارسال میشه.



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
اینطور بود که انقلابیون همیشه در صحنه و غیور جمهوری اسلامی جادوگران سوار بر گاری شدند و ویراژ دادند و خیلی خفن طور رانندگی کردند و یک تف بزرگ هم توی صورت مایکل شوماخر انداختند. ولی از آنجایی که راننده ها زیاد اعصاب ندارند، شوماخرِ ما به قصد انتقام از جایش برخاست. بزاق دهانش را بیشتر نمود و انقلابیون را دنبال کرد و جریان تعقیب و گریزش خیلی پلیسی و خفن شد که در تاریخ ثبتش کردند و بعدها فیلمش را هم ساختند.
خلاصه، در این گیر و دار و بزن و بکش و تعقیب و گریز، انقلابیون حاضر در گاری که خیلی سودجو بودند و از آب گل آلود ریگولوس می‌گرفتند، همینطور که خیابان ها را پشت سر می گذاشتند و هر از گاهی از تف هایی که شوماخر به طرفشان پرت می‌کرد جاخالی می دادند، فکر کردند!

پرسیوال گفت: «میگم... مراقب باشین زودتر از شب کارتون تموم شه. شب وقت این کارا نیست»‌. که البته با چیزی که مردم شنیدند متفاوت بود:
-میگم... شب... این... نیست!
-استاد می فرمایند که ﺍﯾﻦ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻢ ﺷﺐ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﺍﮔﻪ ﺷﺐ ﻣﺚ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﺚ ﺩﯾﺸﺐ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﻫﯿﭻ ﺷﺒﯽ ﻣﺚ ﺍﻣﺸﺐ ﻧﯿﺴت!

و با این حرف تراورز، انقلابیون حاضر در گاری به رقص و پایکوبی پرداختند و کلی ترقه زدند و جشن گرفتند! شوماخر هم که این حجم از دیوانگی را در وجود انقلابیون دید، به آرتروز مخچه ای ایمان آورد و یک تِیک آف بغل گاری هدف کشید. از ماشینش پیاده شد و سرِ تعظیم به انقلابیون فرود آورد و گفت:
-هر چی می‌دونین رو به منم آموزش بدین.

این گونه بود که شوماخر هم به مانکی دی. دراگون ارتش انقلابیون پیوست.

سرژ دوباره بیتی نواخت و این بار، پرسیوال به جای آمبریج روی بیت نطق کرد: «دیگه نیازی به دستبرد به خزانه وزیر نیست. شوماخر منبع مالیست!» که البته باز هم به صورت دیگری شنیده شد:
-دستبرد... خزانه وزیر... شوماخر... مالیست!
-استاد می فرمایند که به خزانه وزیر دستبرد بزنین و برای اینکه کسی شک نکنه، به شوماخر ماست بمالین تا ماست مالی شه!

ارتش انقلابیون به گرینگوتز باز می‌گشت...



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: گاهنامه ی فعال و رسمی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵
* کدام یک از مقالات زیر را به عنوان بهترین مقاله در این شماره از گاهنامه ، انتخاب می کنید :
هورکراس ها (تد ریموس لوپین)


* صفحه آرایی نشریه را چگونه ارزیابی می کنید؟
خوب

* سطح کلی مقالات تهیه شده را چگونه ارزیابی می کنید؟
عالی


* در پایان خوانای توصیه ها و پیشنهادات شما جهت بهبود گاهنامه هستیم.
کم بود! وینکی خواست زیاد شد بعنوان یه فصل نامه!



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ دوشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۵
عضوگیری اگین!

وینکی خدمت تموم آحاد محترم جامعه جادوگری اعلام کرد که اون یارویی که حرفای وینکی رو ترجمه کرد، خودکشی کرد! دفتر فرماندهی کاراگاهان وزارت سحر و جادو به دلیل کمبود عضو فعال و به مناسبت نیو نوروز، عضوگیری کرد!
وینکی از همه علاقمندان جهت عضویت در دفتر فرماندهی کاراگاهان دعوت به عمل آورد که با مراجعه به ایشون و پر کردن فرم، اومد و عضو شد!

مهلت عضوگیری جدید تا روز 13 فروردین 1395، ساعت 23:59 بود.
بعد از عضوگیری، ماموریت های جدیدی توی راه بود.

وینکی جن خووب؟

ویرایش: نیازی به ثبت نام دوباره برای ثبت نام شده ها نیست.


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۲ ۲۰:۴۱:۳۳


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: بهترین ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴
وینکی هم مثل این کثیف صفحه قبل ( ) نمی خواست رای داد ولی تصمیم گرفت اومد و رایشو با احترام به بقیه ناظرین قابل مثل جیگر و بودلُر به کسی داد که مثل همیشه بیشترین زحمت رو برای انجمن هاش کشید. کسی که علاوه بر منظم و فعال نگه داشتن تاپیک های انجمناش وظیفه ی سخت آموزش دادن به تازه وارد ها رو هم داشت و به بهترین شکل انجامش داد. ناظری که واقعا یکی از ستون های این سایت بود. رای وینکی ارباب قدر قدرت، لرد ولدمورت کبیر و خیلی بزرگ بود! وینکی جن مرء خووب؟



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دخمه های قلعه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴
در دور دست ها اما هنوز هم امید وجود داشت. ویزلی ها رفته بودند اما هنوز نارنجی هایی بودند که به وضعیت سوژه های بی در و پیکر هاگوارتز اهمیت می دادند. و از قضا، نارنجی مورد نظر ما در جایی نشسته بود که سال ها پیش، سلاطین الویزلیون الپشکل می نشستند. اتاقی در خانه گریمولد!

-ببین؛ با رمز "یا شلغم الپلاستیکی" حمله میکنیم. تو از اون طرف میدون بیا و منم از جلو میرم. یادت باشه چهارتا دکمه ی حرکت رو با هم فشار بدی از اون حرکت مکس پینی ها هم میزنه.

ببینید؛ یک لیوان دوغ معمولا حرف نمیزند. دست هم ندارد که بتواند با آن، چهار دکمه ی حرکتی را با هم فشار دهد. اگر هم یک دسته کنسولتان را به زور تویش بکنید هم فرقی نمی کند. هر رمزی که دلتان خواست را هم به عنوان شروع حمله تان به کار ببرید. یک لیوان دوغ نمیتواند "کال آو دیوتی" بازی کند. قطعا روباه نارنجی قصه ی ما به شنیدن این نکته نیاز داشت.

-یـــــا شلغم الپلاستیـــکی!

یاروی در بازی یوآن، صفوف در هم تنیده دشمنان را با بمب های معمولی از هم می درید و با افتخار جلو می رفت. یاروی در بازی یوآن برای افتخارش می جنگید. یاروی در بازیِ یوآن خفن ترین جنگنده تاریخ بود. طبعا کنترل کننده اش که یوآن بود هم خفن ترین گیمر تاریخ بود.هیچ کس نمی توانست جلویش را بگیرد. یوآن خیلی خفن شده بود. یوآن...

-گیم اُوِر!
-نـــــــــــــــــــــــــــــــــــه!

روباه از جایش برخاست؛ مانیتورش را کَند؛ آن را دور سرش چرخاند و به گوشه ای پرتاب کرد. بعد هم پرید رویش و به سان کینگ کونگ به سر و رویش کوبید. اینجا بود که داریوش از غیب ظاهر شد و با لحن سوزناکش خواند:
-شــَــهلا؛ یار مهربونُم؛ اسم تو؛ وردِ زبونُم!

این آهنگ خیلی بر روحیه یوآن اثر گذاشت. یوآنِ متاثر از خانه گریمولد بیرون زد و سر به کوه و در و دشت گذاشت. یوآن می دوید و می دوید تا از شهری به اسم زوتوپیا سر در آورد. در آنجا با خرگوشی آشنا شد و او را هم در جیبش گذاشت و به سفرش ادامه داد. در ادامه راهش با چندین نمونه گوریل انگوری نیز مواجه شد و آن ها را هم در جیبش گذاشت و باز هم دوید.
در حین دویدن ناگهان بمبی که باقیمانده بمب های معروف رون بود از ناکجا به سرش برخورد و در صورتش ترکید. یوآنی که بسیار عصبانی و ناراحت شده بود به قصد خونخواهی از جایش برخاست و جنبشی ضد روانین (جمع رون) به راه انداخت و باز هم دوید و دوید تا به اتاق مغز ها رسید. روباه بر سر زنان و "مرگ بر روانیلدین" (جمع رونالد) گویان عرض اتاق مغزها را طی کرد و به جایی رسید که لرد ولدمورت بر زمین نشسته بود و هورکراکس هایش را در چشم محفلیون فرو می کرد. یوآن به طرف دیگری نگاه کرد و هرمیونی را دید که از میان پست های در هم گره خورده بیرون می آمد و برگه ازدواجش را تکان می داد و دم می‌زد که:
-مادر سیریوسا! باسیهاگر عاشق من بود بعد من با گراوپ ازدواج کردم؟ این ازدواجو نمی‌خوام! نمره بیست کلاسو نمی‌خوام! دختر خوشگل شاه پریا، اون که جاش تو قصه هاست رو نمی‌خوام!

و این طور بود که هرمیون به استعداد خوانندگی اش پی برد و رفت و کامران و هومن را کشت و خودش یک پا هرمی و یون شد و کلی آهنگ خواند و در آخر هم با خواهر دوقلویش، یون، ترکیب شد و خنثی شد و مولکول هایش از هم گسیخت و باقی عمرش را به عنوان دستیار توحید ظفرپور و سیدعلی رادپور در کوچه پس کوچه های ایفای نقش زندگی کرد و بدون اینکه از اسنیپ معذرت بخواهد، مُرد!

یوآن که از پیچیدگی سوژه و طولانی شدن رول سرگیجه گرفته بود از جیب هایش، که کل کوله بار سفرش را در آنها ریخته بود، یک جن خانگی مسلسل کش بیرون کشید و او را انداخت وسط اتاق مغزها. جن خانگی هم از مرام کم نگذاشت و همه را به مسلسل بست و سوژه را نابود کرد و رفت سر خانه و زندگیش.
در این بین که همه فکر می کردند سوژه در حال بسته شدن است، ناگهان دودی فضای اتاق مغزها را پر کرد و مورفینی از شکاف های سوژه وارد شد.
-هی روباهه که داری اون گوشه می میری. بیا کمک کن این چیژا رو بارِ وانت کنیم ببریم پیش باشیهاگر ژان!



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: مجموعه تفريحي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴
سیوروس می دوید و سنگش را تکان می‌داد. سیوروس از همان بچگی دوست داشت سنگش را تکان بدهد. در پنج ماهگی، سیوروس را به خاطر تکان دادن یک سنگ به زندان بردند. در 2 سالگی چون خیلی سنگ تکان داده بود، دادگاه برایش حکم قصاص برید و او را گرفتند و تکان دادند. در 15 سالگی دیگر تکان دادن سنگ ها برایش کافی نبود و آدم ها را تکان می داد. اوج شهرت سیوروس بخاطر آهنگ تکون بده ی او است که تا کنون هزاران انسان و سنگ را تکان داده است.

این بار باد بود که نخ های ریش شده ی بیکینی سیوروس را تکان می داد. سیوروس بی توجه به نخ نما بودن بیکینی گلدارش همینطور می دوید و می دوید و می دوید تا به مجموعه استخر آبی رویاییش برسد.
-من یه دونده ـــــَــم؛ آرزو دارَمــــ؛ تو مجموعه ـت باشم! تصویر کوچک شده


و اینجا بود که کارگردان و نگارنده و سیوروسی که در حال دویدن بود کمی فکر کردند و به این نتیجه رسیدند که دویدن مدیر خفن یک سایت خفن با لباس بیکینی نخ نما شده و موهای چربی که در هوا تاب بر می دارند به هیچ وجه در شان آنها نیست. و بعلاوه سوژه ـشان هیچ مسیر مشخصی نخواهد داشت. بنابراین تصمیم گرفتند کمی فلش بک کنند و بروند دو پست عقب تر...

فلش بک به دوتا پست عقب تر:


یکی از طرفداران پر دل و جرئت، آغوشش را دو برابر توانش باز کرد و همینطور که دست هایش در حال کنده شدن بودند، گفت:
-سیو!
-مرگ! زهرِ اسنورکک شاخ چروکیده! برین کنار لطفا!

اینجا بود که نوایِ کلید اسرار در هوا پیچید و قدرت کارگردان را در صورت دشمن کوبید.

اسنیپ پشت میکروفون گاه ایستاد و رو به مردم گفت:
-سلام نمیکنم خدمت تمام کسانی که اینجا هستن و به جاش 500 امتیاز از گریفیندور کم میکنم و 100 امتیاز به تموم شماهایی اضافه میکنم که اینجا هستین. امروز ما اینجا جمع شدیم تا بازگشایی مجموعه تفریحی مادام رزمرتا رو اعلام کنیم. خب! اعلام کردیم. حالا برین خونه ـتون!

همین که سیوروس می‌خواست سرش را بیندازد و همانطور که وارد جمعیت شده بود از جمعیت خارج شود، هکتوری سوار بر اسب سفید از راه رسید و با سیوروس ازدواج کرد. خبری را با حنجره تنومندش فریاد زد:
-ارباب میخوان جهت سرگرمی و دیدن و کشتن تعدادی مشنگ به مجموعه تفریحی رزمرتا بیان و در مورد صلاحیت وجودش اظهار نظر کنن.

سیوروس قصه ی ما:


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۵ ۲۲:۱۱:۴۰


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.