هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲
خب پس اسمشو میذاریم « دفتر کاراگاه خصوصی طراز اول مودی» که تفاوتش با تاپیک دفتر فرماندهی کاراگاهان در وزارت اینه که اونجا محلی هستش که به کاراگاه ها ماموریت داده میشه و کاراگاها موظف هستن برای اخذ امتیاز و ستاره رول بنویسن و ماموریت هارو انجام بدن... ولی تاپیکی که من میگم مخلوطیه از همون دفتر فرماندهی، دژ مرگ مرگخوارا،تاپیک خورندگان معجون راستی وزارت خونه و انجمن آزکابان و... به همراه کمی چاشنی طنز و مقداری خلاقیت و دعوای همیشگی محفل و مرگخوارا!
که توش به مشکلات مردم رسیدگی میشه و مجرمین گرامی به شکل های مختلفی دستگیر و بازجویی میشن!

و اینم بگم که قرار نیست توش به سبک شرلوک هلمزی(!) رول نوشته بشه.

خب حالا مجوز میدی؟ گفته باشم من ول کن نیستما....


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۰۳ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲
سلام!

من می خوام «دفتر کاراگاهی، شعبه ی 1»باز کنم. مغازه ی خالی دارین؟البته اگه مجوز بگیرم شعبه ی دیگه باز نخواهد شد «شعبه ی 1» محض قشنگیه!


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۲
خلاصه ی سوژه

مورفین که تازه وزیر شده به ارنی مک میلان دستور میده تا انبار وزارت رو که شامل گنجینه های وزارت خونس رو خالی کنه و بجاش کیپ تا کیپ چیز بچینه!
آلستور مودی که کاراگاه پرسابقه ( ) ی وزارته هم ظاهرا تنها کسیه که بفکر نجات وزارت خونه از دست مورفین که یه عملیه هستش و در این راه دست به هر کاری میزنه(ما اینیم دیگه!)... که البته موفق هم نمیشه!
تا اینکه پرسی ویزلی بهش پیشنهاد میده که با کمک محفل گنجینه های وزارت خونه رو نجات بدن. از طرفی دیگه لینی وارنر که ارزش دارایی های انبار رو فهمیده پیش لرد میره و بهش پیشنهاد میده که اونارو به دارایی های خودشون اضافه کنن
ادامه ی سوژه

-چی شده پیکسی؟ چرا اینقده سراسیمه ای؟

- قربان خبر دارین که مورفین دستور داده گنجیـ-

لرد حرف لینی رو قطع کرد و در حالی که داشت سر نجینی رو نوازش می کرد گفت:انتظار داری خبر نداشته باشم؟ خودم به مورفین دستور دادم که به بهونه ی داشتن انبار چیز اینکارو بکنه.

- اوه، ارباب... من لایق شکنجه شدنم، من فکر کردم که شما خبر ندارین ولی باید میدونستم که ارباب من از همه چی باخبره،اونلی ارباب!

بلاتریکس با نا خشنودی دماغش را بالا کشید.

آشپزخانه ی خانه ی شماره ی 12 میدان گریمولد - در همان حال

چارلی در حالی که دماغش را گرفته بود تا کهنه ی یکی از برادران بیشمارش را عوض کند با صدایی شبیه کلاه قرمزی! گفت: چی کار کنیم؟ پرسی منظورت اینه که به وزارت خونه دستبرد بزنیم؟

- به هیچ وجه! منظورم اینه که صبر میکنیم تا مورفین خودش محتویات انبارو بریزه بیرون و بعد ما میریم اونارو جمع میکنم...

مودی که آثار مخالفت در چهره اش بوضوح دیده میشد گفت: هرگز ما دست به چنین کاری-

اما با ورود ناگهانی ارنی مک میلان به هال از ادامه ی نطقش منصرف شد و به آرامی گفت: سیسسسس! اون نوچه ی مورفین شده!

و بعد با صدایی بلند و عصبانی، طوری که ارنی بشنود گفت: حتی یادم رفته بود این جوونک محفلیه!

اما ارنی بدون توجه به طعنه ی مودی مانند کشتی شکسته ها خودش را روی کاناپه ولو کرد.

پرسی با صدایی که فقط مودی می توانست بشنود گفت: گفتی اون نوچه ی مورفینه؟ ... خوبه!

- خوبه؟

- عالیه! اون یه محفلیه پس ما میتونم از پست و مقامش به نفع محفل سوءاستفاده کنیم.

و بعد به سمت ارنی رفت و با دلسوزی تصنعی خاصی گفت: چیزی شده ارنی جون؟

- آ..آ.. آره. خب میدونین... آره حتما میدونین مورفین چه ماموریتی بهم داده؟

- خب؟

- من.. مـ..من فهمیدم که در واقع اون لرد ولدک بوده که به مورفین چنین دستوری داده... آره خودش بوده و حال هم میخواد...

- گنجینه های وزارت رو تصاحب کنه؟

- گنجینه های وزارت رو تصاحب کنه!

ملت محفلی:


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۳ ۱۴:۱۰:۲۳

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۲
-

- بیا جلو تر... جلوتر، یکم دیگه مونده

مودی پشت در یکی از اتاق های خالی راهرویی که به اتاق وزیر می رسید کمین کرده بود تا ارنی را هنگام عبور از راهرو بقاپد و به داخل اتاق بکشد.

ارنی:

اما ارنی درست در دوقدمی در آن اتاق 90 درجه پیچید و وارد راهروی انبار شد...

مودی در حالی که خون خونش را می خورد روی پنجه ی پاهایش با سرعت تمام به سمت ارنی به راه افتاد...

در ذهن مودی

- فقط سه قدم مونده... دو قدم... آهان! الان دیگه میگیرمت...

مودی دستش را به جلو دراز کرده بود طوری که از نوک انگشت وسطی اش با شانه ی ارنی فقط چند سانت اختلاف بود...

شترق!

با ایستادن ارنی مودی با شکم وارد سیستمات ارنی شد و هردو بر روی زمین شپلخ شدند...

- چیزه، چی می... آهان! سلام مک میلان خوبی؟ می خواستم حالتو بپرسم...

- سلام و زهر مار! می خواستی حالمو بپرسی یا گند بزنی تو حالم؟ آخه چشم ورمی تو جای پدرمی اونوقت با من شوخی می کنی؟ بعد از n سال بازنشستگی دوباره کاراگاهت کردم... دیگه از جونم چی می خوای؟اونم وقتی که کلی کار دارم

-

و مودی نا امیدانه به مقصد نا معلومی آپارت کرد...


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۲
ولدمورت که هنوز فاصله ی 10 سانتی متری اش را به مورفین حفظ کرده بود گفت: خوبه که خودتو آب نبرده! شما ها منم عین خودتون ابله فرض کردین؟ برا چی هی سد راه من میشین؟

- نه بوخودا ( به قول دافنه!) خواشتم فقط ...

در همین حین صدای فریادی از چوبدستی مورفین بگوش رسید و متعاقب آن صدای بلاتریکس آمد که:

- مورفین بیچاره شدیم! فورا دوباره برو سراغ ارباب و سرش رو گرم کن. فقط دو دقیقه... صدا مو داری؟مورفین؟

مورفین:

لرد:

بلاتریکس:

ملت جادوگر:

لرد پس از کروشیو های متوالی، مورفین را که بخاطر شدت درد روی زمین ولو بود را رها کرد و به سمت کافه که حالا در حدود چند متری آن بود به راه افتاد.

در کافه

- بچه ها بدبخت شدیم، الان لرد میاد... قضیه رو هم فهمیده... الان عزت و احترامی که پیش لرد بزرگ، لرد سیاه داشتم...

لودو: خفه شو ببینم چه خاکی-

در همین حین دوباره صدای مورفین از چوبدستی رسید: بـ..بـ ... بلا لرد با شما فقط به انداژه ی 15 شانیه فاشله داره!

آیلین که تا حالا ساکت مانده بود فریاد می زند: یافتم ! یافتم!

- محل قبر عمه ی مرحومتو یافتی؟

- نخیر! تنها چیزی که میتونه سر اربابو حسابی گرم کنه چند تا محفلی تپل مپله!

- تو چطوری می خوای ظرف چند ثانیه چندتا محفلی بیاری اینجا ینی؟

شترق!

چند تا محفلی به سردستگی پرسی جلوی در کافه ظاهر می شوند.

ملت مرگخوار:

10 دقیقه قبل - خانه ی شماره ی دوازده میدان گریمولد

الستور: پرسی بدو بیا اینجا! بالاخره فرکانس چوبدستی مرگخوارا رو پیدا کردم!

پرسی در حالی که دوان دوان به سمت آشپزخانه می آمد فریاد زد: امکان نداره! خدایا!

ریموس هم که حسابی کلافه بود گفت: دیوونه ها مگه نمی دونین اونا هر 5 ساعت فرکانسشونو عوض میکنن؟

- مهم اینه که حداقل برای چند دقیقه میتونیم مکالماتشون رو شنود کنیم!

- درسته! ریموس تو هم بیا اینجا تا ببینیم چه اطلاعاتی میشه از مکالماتشون در آورد.

چند دقیقه بعد

- ببینم مطمئنی این همون فرکانسه؟ هنوز که هیچ مکالمه ای صورت نگرفته!

- نمیدونم والا... چرا چرا! یه صدا هایی داره میاد.

چوبدستی:

-خش .. خش خش ... از هویج به پیکسی...6 دقیقه وقت خریدم،لرد داره نزدیک میشه!

- اوکی سالازار فرستاده شد!

ریموس: میبینی؟ اونا میخوان وقت بخرن... می خوان ولدک رو از جایی دور نگه دارن تا کاری رو اونجا انجام بدن.

- درسته، ولی چه کاری؟ کجا؟

دنگ! دنگ دنگ! دنگ دنگ دنگ!

سیریوس: لعنتی ها! صد دفعه نگفتم...

و در را بازمیکند...

- ببخشید شما؟

در آشپزخانه

الستور در حالی که هنوز چوبدستی اش را نزدیک گوشش نگه داشته بود گفت: سیریوس کی بود؟

- از دوستای ماندانگاس بود! به من گفت که ماندانگاس با اسم مستعار کور ممد میرفته و خونه ی مشنگا رو ...

... بعدش اون به بهونه ی آوردن دوستاش به کافه میره بیرون و این دوستشو میفرسته اینجا...

- حالا همه چی مشخص شد.حالا تو بهش چی گفتی؟

- گفتم یه ذره خرابکاری کنن اونجا تا ما برسیم!

- ما برسیم؟


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کدومیک از وسایل جادویی هری پاتر رو میخوایین داشته باشین؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
کوچه ی دیاگون با همه ی مغازه هاش و چیز های توش!


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
1. نام: الستور مودی چشم باباقوری(alastor "mad-eye" moody)

2. چقدر سابقه در ایفای نقش دارید؟ بسیار کم. در واقع تازه وارد محسوب میشوم. اما از ابتدای عضویت از همه ی توانم برای ایفای نقش استفاده کرده ام.

3. هدف شما از عضویت در درفتر کاراگاهان چیست؟ مقابله با شرارت، بدی، آلودگی و فساد... کاری کi تمام عمر کرده و خواهم کرد چه به عنوان کاراگاه وزارت چه به عنوان کاراگاه خصوصی.

4. آیا به «چیز» التزام عملی دارید؟ به هیچ وجه ممکن!وزیر خمار را نمی دانم ولی کاراگاه خمار به چه درد وزارت میخورد پسرم؟ به قول شاعر که می گوید: «هرچه بگندد نمکش می زنند/وای به روزی که بگندد نمک» گرچه فعلا نمک های گندیده روی کار آمده اند!

5. آیا خوش تیپ تر از آقای مک میلان هم وجود خارجی دارد؟ ... وجود داشته قبلا (جوانیهای خودم را عرض میکنم) ولی الان خیر، یعنی اگر هم باشد من ندیده و نمی شناسم.

با اینکه التزام عملی به چیز ندارید ولی به وزیر جونم نمی گم!
خیلی خوش اومدی.
تأیید شد.


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۹ ۱۹:۰۲:۴۰
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۹ ۱۹:۰۶:۲۱
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۹ ۱۹:۰۹:۰۹
ویرایش شده توسط ارنی مک میلان در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۹ ۱۹:۵۵:۱۵

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: وردهای ساخته ی خودتون
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۲
نام ورد: قیچی گردن!

تلفظ: FORFEX COLLUM

عمل: قطع کامل گردن دشمن

ویژگی های خاص:

1-لازم نیست حتما گردن شخص هدف قرار گیرد طلسم به هرجای بدن بخورد گردن قطع می شود.
2- هیچ ردی ( اعم از پرتوی نور، گرمای هوا، صدا و ...) در هوا باقی نمی گذارد.

نحوه ی دفع: سپرهای دفاعی ( مثل پروته گو)


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲
خلاصه تا پست 286؛

همزمان با جنگ هایی که بین مرگخواران و محفلی ها صورت گرفته ، خدایان جادوگری در خانه ریدل ها ظاهر میشن و ولدمورت رو به خاطر جرم هایی که مرتکب شده بود به اعدام محکوم میکنن و تنها راه فرار از اعدام رو رضایت دامبلدور از ولدمورت اعلام میکنن . لرد در تلاش برای نجات یافتن و بروز چهره ی معصومانه، توانست مخفلیان را فریب دهد ولی دامبلدور برای امتحان صداقت ولدمورت، آزمونی را برای وی تدارک می بیند! ولدمورت باید به مقر محفل ققنوس می رفت و تحت امر کریچر، جادوگر خوبی می بود!

خدایان جادوگری گردنبندی رو به گردن ولدمورت و بلاتریکس که همراهش در خانه گریمولد هست میندازن که مانع از اجرای جادوی سیاه توسط اونها میشه و حتی از گردن اونها هم باز نمیشه و اونها مجبور هستن مثل جن های خونگی کار کنن و غذا بخورن و لباس بپوشن . دستورهای کریچر به ولدمورت هم باعث عصبانیت لرد میشه و پی راهی برای خلاصی از این موقعیت میگردن . تا اینکه ولدمورت به ستوه میاد و چوبدستیشو توی حلق رون فرو میکنه!

دامبلدور و محفلیا سر بزناه میرسن و رون رو نجات میدن.

از طرفی مرگخوار ها هم در عمارت ریدل ها بدنبال راهی برای نجات اربابشون اند.

ادامه ی سوژه:


آیلین گفت:راستش من یه نقشه دارم.

ایوان پوزخندی زد و گفت: آخه این همه عقل کل نقشه دادن به هیچ جا نرسیدیم تو می خوای برامون نقشه طرح کنی؟

جمیع مرگخواران:

آیلین:

جمیع مرگخواران: :worry:

- بله، نقشم اینه که میریم به خانه ی گریمولد که ارباب رو نجات بدیم حتی اگر لازم باشه ، توی خدمت به محفلی ها به ارباب کمک میکنیم !

همه ی مرگخوار های حاضر لبخندی زدند و نقشه ی او را تحسین کردند.

- باورم نمی شه که تو انقد به ارباب وفاداری!

- آیلین تو یه عقل کلی!

- ماشاسلازار بگین چشم نخوره!

در این میان فقط ایوان بود که به حالت باقی مانده بود.

- آیلین جان این همون حرف من نبود؟

- چیزی گفتی؟

- ...چیزه ... فقط گفتم حالا که این نقشه مورد تایید قرار گرفته بجای زر زر کردن بریم اجراش کنیم دیگه!

اما که تازه وارد شده با شنیدن این حرف ها از عصبانیت فریاد زد: ما مرگخواریم. ارباب ما قویترین جادوگر قرنه. حالا داری میگی بریم به اون محفلی های اکسپلیارموسی خدمت کنیم؟بوق بر شما باد!

مرگخوارها:

- حالا میگی چی کار کنیم؟

خانه ی شماره ی 12 میدان گریمولد - در همان حال

ولدمورت و بلاتریکس چند ساعت است که در یک اتاق کم نور پر از داکسی دست و پا بسته زندانی شده اند.

- ارباب چیکار کنیم؟

- نمی دونم.

- ارباب تشنمه.

- بلا حواست هست که منم زندونی شدم؟

- ارباب...

- خفه خون بگیر ببینم

در همین حال بود که صدای فریادی هر دو را از جا پراند.

- مرگخوارا! مرگخوارا!

- چی داری میگی؟ مگه میشه؟ خونه که نمودار ناپذیره!

- آره! به همین دلیل اونا تصمیم گرفتن کلا میدان گریمولد رو بفرستن رو هوا!


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۷ ۲۰:۳۲:۴۸

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۹۲
جای بازیگر نقش رون... چون که بـــــــــــــــــــــوووق!

و جای کاراکتر مودی چون با چشم جادوییش خیلی جا هارو میتونست ببینه...!(آقا فکرت جای بد نره ما آسلام گرا می باشیم)


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.