این صدای قدم های جیمز بود که داشت با عجله از پله ها پایین میامد.سایه جیمز هیمنطور کوچک تر و کوچک تر میشد و او به طبقه پایین نزدیک تر !
دالاهوف در حالی که داشت ارباب را نجات میداد صدای قدم های جیمز را شنید و سریعا سرش را به سمت پله های پشتش برگرداند.
آنتونین : ارباب یکی داره میاد !
لرد سیاه : بدو بوقـــی منو سریع آزاد کن این عروسکه رو بزار جای من تا نرسیده پایین.
آنتونین لرد را آزاد کرد و عروسکی را از یک پلاستیک مشکی کوچک و مامانی(
) در آورد.در همین حال جیمز دیگه به پایین رسیده بود.
آنتونین : ارباب،این عروسکه که کله اش پاره شده !
اما قبل از اینکه آنتونین این حرف را بزند لودو سریعا به سمت جیمز رفته بود و با او مشغول حرف زدن بود.
لودو : جیمز من دستمامو شستم اما یه وفت لردا رو عوض نکردما
جیمز : باشه بابا،برو اونور باید برم کارم خیلی فوریه !
لودو همچنان ادامه داد : خوب بگو کار فوریت چیه من برات انجام میدم.
جیمز : بابا دستشویی دارم،برو اونور
لودو دیگر حرفی برای زدن و نگه داشتن جیمز روی پله ها نداشت.به همین دلیل از جلوی جیمز کنار رفت و لبخند ملیحی زد.جیمز به سالن رسید ...
______________________________________________