مورفین گانت، مورفینیسم عصر طلایی ! مورفین در لیتل هنگتون، داخل دنیا افتاد ! (شاهدان در حین تولدش می گفتند مورفین نمی خواست که به این دنیا بیاید و ناپاکی ها و بی اصالتی ها و ماگل ها و دروگه های کثیف و خون لجنی ها را ببیند، از این رو مقاومت کرد، اما دیگه به اصرار مادر و خراب مرام مادر شدن و این حرفا، پا به این دنیا گذاشت !
) . در همان دوره کودکی اش علاقه شدیدی به چاقو داشت. در دوره کودکی اش هم خونه خانواده گانت خیلی پر رفت و آمد بود و کسی حواسش به مورفین کوچولو نبود. از این جهت وی همیشه به آشپزخونه می رفت و هر سری گردن یکی از خاندان گانت رو می برید. پدرش ماروولو ابتدا متوجه این موضوع نشد اما بعدها فهمید که تعدادشان هر سری کم می شود تا جایی که خودشان سه نفر باقی ماندند:
«من همیشه روحیه خشن و ماگل ستیز پسرم رو تحسین کردم ! هر چی باشه خون سالازر اسلیترین کبیر توی رگهاش در جریان بوده ! اما هیچ وقت فکرشو نمیکردم اشتباها به جای ماگلها به ماها چاقو بزنه ! جا خوردم وقتی دیدم داره تنهایی توی سالن شهید جکسون پور با کله های خاندان ما در نقش توپ کوافل، کوییدیچ بازی می کنه !
»
وقتی پا به دوره نوجوانی گذاشت، بسیاری از مهمانان در خانه گانت ها، اصرار و تاکید این خانواده به اصالت شان را مسخره می کردند. تا اینکه روزی ماروولو، تصمیم گرفت پارس کند، لذا همه مهمان ها را بیرون کرد، دیگر مهمانی هم دعوت نکرد و به نشانه اعتراض و تاکید مجدد برای اصالتش، چند روزی به دور دستها سفر کرد و با چیزی شبیه به مار بازگشت و آنرا خشک نمود و به درب خانه شان میخ کرد. از این حرکت ماروولو گانت چند روزی گذشت تا اینکه حاج کالین از شیوخ قزوین(ترجمه خارجکی= لیتلوین) به همراه تعدادی از مامورین وزارت در مقابل خانه اش تجمع کردند. ژرژر ژرژریان ، یکی از مامورین حاضر در آن ماجرا به ما این چنین می گوید:
«حاج کالین به وزارتخونه اومد و شکایت کرد که مرد گوریل مانندی شلنگ یکی از مرلینگاه های نقلی و شیک، با آیفون تصویری و فول امکانات یکی از حرم های اختصاصی اش را دزدیده ! به محض گفتن گوریل فهمیدیم که منظورش کیه ! به اتفاق حاج آقا به لیتل هنگتون رفتیم و درب خانه گانت ها رو زدیم و اتفاقا دیدیم که شلنگ مرلینگاه به درب خانه میخ شده ! کلی دم در با ماروولو گانت جر و بحث داشتیم که شلنگ رو به همراه خسارتش پس بده اما حاضر به انجام این کار نمی شد ! حاج کالین شخصا به مقابل ماروولو رفت تا عمل قبیح دزدی اش را برایش بشکافد و شلنگ را پس بگیرد، اما ماروولو گانت پارس کرد و پارس او به عنوان ژیلت عمل نمود و ریش های حاج کالین را به کسری از ثانیه تراشید و کالین از شکایتش صرف نظر کرد ! :pretty: »
گفته می شود وقتی مورفین از پشت پنجره ماجرا را می دید توانست از یک چهلم مغزش برای نخستین بار بهره بجوید و بفهمد که پدرش با حیله یک شلنگ به جای مار به درب خانه میخ کرده است. اینجا بود که غیرت اسلیترینی مورفین جوشید و تصمیم گرفت به زندگی و خانه طرح و رنگ مار بدهد. از این رو یک هفته ای خانه را ترک کرد و بعد از یک هفته با یک کیسه پر از مار خشک شده به منزل بازگشت ! وی تمام وسایل و سیستم منزلشان را ماری و مبتنی بر مار کرد ! نخ سیفون مرلینگاه را از جا در آورد و به جای آن یک مار بوآ قرار داد. همینطور از یک مار زنگی به عنوان سیم اینترنت و سیم سرور (اون موقع وایرلس و وایمکس اینا اختراع نشده بود !
) استفاده نمود. حتی به عنوان کمربند ! حتی به عنوان سیم گیتار ! و کلی حرکت ماری دیگه هم انجام داد.
حدود 18 سالش بود که وقتی راه می رفت، فهمید از زیر پوستش مایعاتی بیرون می ریزند. ابتدا تصور می کرد چون در پیاده روهای لیتل هنگتون دختر مخترای دم بخت و جوان را می دید، عرق شرمش است که می آید !
اما فهمید به طور عجیبی از کنار هر کسی که رد میشه، رایحه این مایعات حالت های مستی و خماری و بیهوشی رو بهشون القا می کنه ! بعضی ها رو هم وادار به بندری زدن می کرد ! و این موضوع سرآغاز تحول جهان جادوگر و ماگل بود ! مورفین، از مورفین استخراج شد و علم طب ماگل ها را زیر و رو نمود و آرامبخش مطلق دردها شد ! گرچه خانواده گانت همچنان از ماگل ها نفرت داشتند اما سودی که از این کاربرد بدن مورفین وجود داشت، برایشان مهم تر بود.
مورفین کم کم تصمیم گرفت خودش آزمایشاتی انجام دهد و چیزهای اختراع کند که به جوانان عصر آهن و فلز، آزادی و پرواز دو چندان بدهد. چیزهای وی بسیار چیز بودند و جوانان چه ماگل چه جادوگر، عاشق چیزهایی بودند که او میان همه توزیع می کرد !
. نتیجه آن طی دو دهه مشخص شد و بسیاری از جوانان جوری محتاج و دلبسته مورفین گانت شدند که شب تا صبح با آه و ناله و درد و گریه فراوان در زیر پل و پیاده رو منتظر او می شدند که صبح شود و او را تا عمق پوستشان در آغوش بکشند !
. خانم سگناز اسطوره صفت ، یکی از بانوان رشیدی است که سالها تجربه مورفینیسم را در زیر پل پارک وی (ترجمه= پل دارک وی ) داشته و همچنان دارد. این بانو که هم اکنون یکی از چشم هایش در موقعیت پیشانی اش قرار گرفته و دیگر چشمش با دهانش هم خانه شده، در مورد تجربه اش با گریه می گوید:
«آقا ! دادا ! یارووو ! من اشن نوکر مورفین ژونم ! به مرلین خرابشم اشن ! هر شب تا صبح اینژا ژیر همین پل منتژرم که بیاد ! میدونم میاد ! بد قول نیس ! خدا خیرش بده ! ما جوونا رو میشاژه !
»
در نقطه مقابل هم مشتی جیگر الله ، 90 ساله، ساکن زیر زمین، داغدار 40 فرزند خود است که از دیدگاه وی همگی طعمه مورفینیسم مورفین گانت شدند و الان همشون زیر خاک خوابیدند.
«اَی خدا لعنت کنه این یارو مورفین جادوگر رو ! هر 40 تا بچه ام رو گرفت فرستاد سینه قبرستون ! الان من اینهمه دلار که قایم کردم توی بالشت و جوراب رو برای کی بذارم؟ نه نوه دارم، نه عروس، نه داماد، نه بچه ! همش رو باید خرج قرتی بازیای این زن 20 ساله ام کنم دیگه ! اه ! تف به این زندگی ! لعنت بر مورفین ! :vay: »
اما در برابر این ادعای مشتی جیگر الله هم منتقدان و هواداران زیادی واکنش نشان دادند و نظر اکثر آنها این بود که: «تعداد فرزندان مشتی، مازاد بر جمعیت استاندارد بوده و موجب اشغال حجم زیاد تری از کره خاکی می شد ! لذا به حول و قوه الهی، مورفینیسم مورفین وسیله ای برای کنترل رشد سرسام آور جمعیت جهان شد و جهان را بار دیگر نجات داد !
»
مورفین گانت بعدها متوجه شد که شکم خواهرش، مروپ، برآمده شده است. پدرش، ماروولو از این موضوع خبری نداشت. اما مورفین هم که خبر داشت، چون علوم تجربی نخونده بود و نمی دانست حامله چیست، تصور می کرد مروپ مثلا حامل یک پیام پستی مهم یا حامل یک غذای خوشمزه ست. چون کوییدیچ هم از مد افتاده بود و ورزش باب میل لیتل هنگتونی ها، فوتبال ماگل ها شده بود، از این رو شبها یواشکی خواهر دایره اش را بر می داشت و در نقش توپ فوتبال به کوچه می برد و با بچه محلای لیتل هنگتون گل کوچیک می زد. اما هرگز از این خبر نداشت که آن شوت های محکم و کاددار به دل و روده خواهرش نمی خورد، بلکه به کله سیاه ترین و مخوف ترین جادوگر تاریخ می خورد که هنوز متولد نشده بود ! لذا بسیاری از منتقدان با جرات در این مورد اظهار نظر کردند و گفته اند که علت کج روی ها و پلیدی لرد سیاه در آینده اش، به خاطر این ضربات و شوت های خشن دایی مورفینش بوده است !
مورفینیسم مورفین گانت صدای نسل جوان، نسل آهن و فلز است ! اگر درد از سر و کله زندگی تان بالا می رود، دوای درد شما، مورفین است ! مورفین گانت هم جمعیت کره زمین را کنترل می کند ! هم همه جوانان مشتقاتش را دوست دارند و شبانه روز با آنها نفس می کشند و گاهی پشتک می زنند ! همه با مورفین آزادند...