- من آمده ام آی آی .. ره .. من آمده ام!
میدونید چیه؟ روستایی هرگز نمیتونه بدون کلمه "ره" یک جمله رو به پایان برسونه.حتی اگه کاملا یک حرف بی مفهوم و بی معنی وسط دیالوگ هاش باشه. همینطور که شاد و خوشحال و خندان به همراه گاومیش فضاییش به سمت مرگخواران میرفت تا آدرس یه چراگاه مناسب رو بپرسه، متوجه خیزش عجیبشون برای گاومیش شد.
-چی چی ره نیگا میکنید؟ My nigga ره؟ کسی دست به گاومیش ره بزنه ره با خودم طرفه ره!
البته تمام قضایای اتفاق افتاده در داستان مال زمانی بود که باروفیو هنوز به مرگخواران پیوندیده نشده بود! پس هرچه که باروفیو نزدیکتر میشد، مرگخواران امیدشون رو بیشتر از دست میدادن چون ترجیح میدادن طرف غریبه باشه تا خودی. اما شکم گرسنه که این چیزا رو نمیشناسه داداش! ناگهان خوی وحشی درونشون بیدار شد و دوباره برای باروفیو خیز برداشتن.
باروفیو که میدونست اینا دست بردار نیستن و هرلحظه ممکنه کلهی گاومیش رو به باد بدن، سعی کرد از منطق روستاطورش استفاده کنه و بعد از برقراری یه تلپاتی کوچیک با گاومیشِ، تراوشات ذهنیشو بیرون ریخت:
- فکر کردید روستایی میذاره شما گاومیش ره بخورید؟
اونم از نوع فضانوردش! تنها راه نجات شما همین گاومیشِ هسته! فقط کافیه پشتتون رو بهش بکنید تا شمارو دوباره به زمین بفرسته..
گرسنگی و کمبود جاذبه کافی روی ماه به مرگخواران فشار زیادی اورده بود، آنقدر زیاد که حتی به خودشان اجازه ی فکر کردن در مورد پیشنهاد باروفیو رو دادند!
سمت و سوی دیگر ماجرا - محفل ققنوس :- متاسفانه شایعات درست از آب دراومدن، مرگخواران موفق شدن که به ماه سفر کنن.
یکی از محفلیون بعد از گفتن یک شِت کامبیزطور، سعی کرد تا بقیه را برای سفریدن به ماه راضی کند..
- دیگه وقتشه که به مرگخواران ثابت کنیم اونها همیشه هم پیشتاز نیستن. ماهم باس بریم ماه!