عمو گندهی هافلپاف
1. رولی بنویسید و در آن شرح دهید این معجون را به چه شکلی تهیه کردید. مهم نیست تهیه این معجون حتما موفقیت امیز باشد. شما می توانید معجون را خراب کنید،اشتباه تهیه کنید و حتی معجون را بر حسب اتفاق یا در نتیجه اشتباه خلق کنید!چیزی که به آن نمره تعلق میگیرد خلاقیت و سطح رول نویسی شماست.رول هم نیازی نیست بلند باشد.هر اندازه که دوست دارید با هر سبکی که مایلید بنویسید. 15نمره- با یکی دیگه از برنامههای «چگونه معجون خود را خوشمزه بسازیم» در خدمت نگاه مهربون چشماتون هستیم ملت!
پروف تافی پشت یه منقل و یه پاتیل بزرگ واستاده و با لبخندی پررنگ به دوربین نیگا میکنه. دوربین حرکتی از راست به چپ و از چپ به بالا انجام میده و به شکل ناگهانی روی دستای تافی زوم میکنه:
- امروز... امروز... امروز درخدمتتون هستیم با ساخت معجون انهدام. همراه باشین با ما عزیزانم.
دوربین از دستای تافی بالا میاد و چهرهی تافیو به نمایش میذاره که رسماً به بینندگان پوزخند میزنه تا تلالوء دندونای سفیدش چشای اونایی که نمیتونن ببیننُ کور کنه. بعد یه حرکت دورانی دور سر تافی انجام میده تا موهای پرپشتش دل ِ کچلا رو آب کنه...
ارباب:
دوربین شروع میکنه از موهای پرپشت تافی به سمت کف ِ پاش حرکت میکنه و از کف پاش به سمت موش برمیگرده...
جماعتِ پشت صحنه: واو! عجب قدی!
- خو، عزیزانم، اجازه بدین کارمو شروع کنم. از سنگپای قزوین شروع میکنیم، دوستان یه عدد سنگپای درشت ِ قزوینُ میندازین تو پاتیل و شروع میکنین به هم زدن...
جماعت پشت صحنه: سنگپا رو هم میزنیم عامو؟
- واهواه! پَ نَ، موهای پرپشت منو هم میزنین
... واقعاً چقده خنگین شوماها.
تافی یه دست میبره لای موهاش و از لای موهاش یه استخون بلند در میاره. جماعت پشت صحنه ازین حرکت تافی کف میکنن و کفشون به سمت پاتیل سرازیر میشه...
- خوب عزیزانم، یه استخون یه هیپوگریف بالغ بلغاری رو اضافه میکنین به سنگپاتون. دقت کنین حتماً بلغاری باشه، چون بالغ به بلغاری میاد... آره دیه.
تافی استخونو بالا میاره و دوربین یه نمای بسته از استخون و دندونای درخشان تافی به نمایش میذاره. فضا نورانی میشه و دلا به التهاب میفته و ناامیدیا امید میشه تا اینکه تافی بالاخره دهنشو میبنده و همه رو از ادامهی این فضای معنوی محروم میکنه.
جماعت پشت صحنه:
- حالا عزیزانم، عاشقان ِ معجونسازی، شیفتگان ِ قدرت ِ بیبدیل ِ پروف تافی، نوبت میرسه به مرحلهی آخر، اضافه کردن کف جماعت پشت صحنه به معجون. این کف اینجا به طور مستقیم تولید شده، ولی اگه شما توی تهیهش مشکل دارین با من تماس بگیرین، شمارهی من: 09993459
!
تافی یه قر به کمرش میده و این دفعه دهنشو از جهات افقی و عمودی باز میکنه و دندونای سپیدش نوری تولید میکنه سرگیر. تافی با حرکات منظم چوبدستیش مقداری از کف جماعت پشت صحنه رو به سمت پاتیل هدایت میکنه و چند حرکت عشوهآلود و تکنوی لطیف و رقص بدون موسیقی رو به حرکاتش اضافه میکنه...
ملت ببیننده:
- حالا فقط بچرخین عزیزانم، فقط بچرخین، شیشبار در جهت عقربههای ساعت و هفتبار در خلاف جهت عقربههای ساعت، متوالی و بیوقفه. یادتون باشه، معجون انهدام مث یه موجود زنده احساس داره، پس وقتی معجون رو هم میزنین شمام باش بچرخین...
و تافی میچرخه و چشای ملت همراه با تافی به چرخش میفته و دلهای مرلینپرستان به تپش و جهش و چرخش میفته و اصن یه وضـــی سراسر عقش و علاقه و چرخش...
ندای کارگردان: معجون انهدام بود و پروفسور تافتی... برنامهی بعدی ما فردا نیمهشب پخش خواهد شد.
دوربین به سمت دندونای تافی که مشغول بایبای کردن و بوس فرستادنه میره و روی دندوناش زوم میکنه و زومتر میکنه و بازم زوم میکنه و در ریشهی دندون آسیای تافی تصویر محو میشه
...
2. با نوشتن رولی این ترکیب را به خورد هرکسی که دوست دارید بدهید! نیازی نیست عملیات انهدام شما حتما موفقیت آمیز باشد. 15نمره- تقتق!
- بتلپ تو!
تافی وارد دفتر مدیر میشه. دانگ پای راستشو انداخته رو پای چپش. نیشش بازه و دستش مشغول کشیدن لپ خودشه. یه مشت توتون و کشمش و نباتو دستهجمعی فرستاده تو دهنش و به طور مداوم مشغول جویدنه.
- بتمرک تافی! چه مرگته ای دفعه؟
- هیچی سرورم! یه معجون انهدام آوردم برات بخوری بترکی. میل داری عجقم؟
- جــااان... قربون پروف تافی ِ چیز فهم... تضمینیه این معجونت فقط؟ بخورم حتمن میترکم؟
تافی از داخل جیب داخلی لایهی سوم خارجی رداش یه شیشهی سربسته پر از معجون ِ انهدامُ بیرون میاره:
- تضمینیه سرور! بزن بالا و حالشو ببر. یهجا منهدم میشی!
معجونُ میذاره رو میز دانگ و با وسواس و نیگرانی به دانگ نیگا میکنه. دانگ یه لبخند میزنه و دستشُ میبره سمت ِ شیشه و درشُ باز میکنه. معجون رو میبره طرف دهنش و قلب قلپ شروع میکنه به نوشیدنش.
راوی: این یارو مشکل داره؟
دانگ وقتی معجون رو قلپ قلپ نوشیدُ تموم کرد بطری معجونو پرت میکنه تو دهن راوی و فک راویو رو صورتش خورد میکنه.
- مشکل خودت داری عمو!
دانگ یه لبخند تلخ رو به تافی میزنه و نیگاه ِ آخرشو میدوزه به چشای تافی:
- باید تموم میشد داوش! آخرش همینه، خوب شد که با یه انفجار تموم شد!
بــــومبــــ!