هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
متاسفانه بنابـر مشکلاتی، فعلا این مصاحبه لغـو میشه.پرنس عزیـز فعلا قـادر به شرکت در مصاحبه نیستند.لودو جان توصیه میکنم توی ایـن مدت،یک نفر دیگه رو برای مصاحبه معرفی کنی.تا شاید بعـدا (نـه بـه این زودیـا) مصاحبه ای با پرنـس عزیز انجام بشه.

آیلین پرنس!

سوالاتـی که شمـا پرسیـدید هم نگه خواهیم داشت،تا بعدا اگه مصاحبه ای با پرنس انجام بشه،ازشون استفاده کنیم!





پاسخ به: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۴:۱۱ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۲
پست پایانی!

نــور سفیـد رنـگ تیــر چراغ برق طویـلی که دقیـقا روبروی اتاق لرد سیاه قرار داشت (نـویسنده: خـاک بـرسر شهرداری شـون!) ،در وسعت سیاهی شب گم نشده بـود که هیــچ (!) ، خیـلی هم به چشم می آمد.حتـی اکثر اوقات لـرد سیاه در شب به عنوان منبـع نـور از این تیـرچراغ برق استفاده میـکردند که تاثیر به سزایی در مهیج و ترسناک تر شدن محیط اتاق داشت.دلیلش این بود که تیــرچراغ بـرق،سایه ی اکثر اشیاء موجود در خیابان را به داخل اتاق منعکس میکرد که با توجه به شکست های متعدد سایـه در اتاق،موجب می شـد تا بسیـار دلهره آور و ترسناک به نظر برسـد.

حتی اکثر مرگخوارانی که در همـان ساعت شب به لرد سیاه مراجعه می کنـند،شلوار خودشان را خیـس کرده و گاهی سکتـه های خفیـف می زنند که البته گاهاً موجبِ مرگی درناک می شـود.مخصوصاً مرگخوارانِ تــازهِ وارد!

لرد سیـاه با توجه به اینکه در مواقع حسّاس تبدیـل فرد بسیـار منطـقی می شـد(!)، هنوز باور موضوع برایش سخت بود.برای همین تصمیم به پرس و جوی بیشتری گرفت و چند قدم دیگری به آیلیـن نزدیک شد.دست چپـــش را به آرامی بر روی شانه های نحیـف پرنس قرار داد و زیر چشمی به او نگاه کرد :

- پـس داری میــگی جاگسن خیانت کـاره؟! میخواد جای منــو بگیره؟! ولی هنوزم درک نمی کنم که ماموریت "نخود سیاه" شما چطوری به اینجا رسیـد! اصلا چطوری مرگخواران رو پیدا کردید؟!یــا شایدم اونا شمـارو پیدا کردن!

با توجه به اینکه لرد سیاه گوش های بسیار قـوی و تیزی داشت،به راحتی می توانست صدای ضربان تند قلب آیـلیـن را بشنود.جدا از آن که خود آیلین چشمان درشتی داشت،چشمانش را از تـرس ارباب،درشـــت تر کرده بود که همین موجـب شده بود تا حدودی چشمانش از حــــدقــه بیرون زده باشـد! میخواست قدمی به عقب برود اما دست لرد بر روی شانـه هایش بود و اجازه تـکان خوردن را به او نمـی داد!سرش را پایین انداخت و تنــد و تنــد شــروع به حرف زدن کــرد :

- ـــــ! نــــــــه ارباب،باور کنیــــد جاگسن خیانت کار نیست.فقط میخواست دسـت این خیانت کارارو روو کنه، بــــه خـــدا ! هــدفش خیر بوده :worry: تــازشـم ما مرگخوارا پیدا نکردیـم! یعنی ما داشتیم ماموریتتــون را انجام می دادیــم.رفته بودیم خونــه جاگسن نخود سیاه بیاریم که فهمیدیم اونجان!

لرد دستش از شانه آیلین بـرداشت و به آرامی 180 درجه چرخ زد.در حالی قدم زنان به سمت چوب دستــی اش میرفت ( و چه خالی می رفت!) ،جواب آیـلیـن را داد :

- در هر صورت این ماجرا باورش برای ارباب به این راحتی ها هم نیست.به شخصه باید با یارانــم دیدار داشته باشم!

آیــلیــن بلافاصله جواب داد :

- نــــــه! آخه ارباب اگه برید اونجا مرگخــواران نقشه شومـشون رو اجرا میکنن،بعد اونــوقت واویــلا!

لـرد سیــاه که همیشه جواب های آماده و البته منطقی در آستین سمت راستــش داشت (!)،در حالی که خم میشد تا چوب دستی اش را از روی زمیــن بــردارد،جواب داد :

- مـگـه نمیگی همه ی اینــها نقشه ی جــاگسنه تا دست یاران وفـادار من رو رووو کنـه ( البتـه بعید میـدونــم هیچکدومــشون توی دستــشون حُکم داشته باشن،همه ی خِشتـها توی دستـهِ منــه!) پــس نگران چی هستی؟! آماده رفتن باش..!

به اندازه ی مـوهای سـرت کیلومتر (!) آنورتر،بروبچـز شاید خیانتــکار :

نویسنــده:
داستان رو چطوری تموم کنـم؟!فکر نمی کنید آب قعــطه؟! اگه به فکر قعـطی آب هستیــد، پس چرا سوژه رو اینطوری می کنیـد؟!


جـاگسـن که فاصله ی نسبتــاً زیـادی از سایر مرگخواران یا بهتر است بگوییم،یاران وفادار ارباب(!) داشت،مشغول فکر کردن به آینــده بود.اینکه اگر خیانتکاران را به اربابش معرفـی کنـد،چقدر نزد او محبوب میشود و یا چه پاداشی در انتظارش خواهد بود.خودش بارها چنین آرزویی را در دفترچه خاطرات جادویی اش دیده بود.البته همه ی اینها به تصمیم نویسنده در مورد پایان داستان بستگی داشت!

کمی آنطرف تر هم بلاتریـکس،مرگخواران حاضر در محیط را کنار درختــی بلند که شاخ هایـش ماه را به طور کامل گرفته بود و سایه ی نداشته اش،همگی مرگخواران را پوشش میـداد.بلاتریکس با اینکه میدانست جاگسن فاصله ی زیادی دارد اما با صدای آرامی شروع به حرف زدن کرد :

- نقشمـون داره می گیره!بزودی لرد سیاه به اینجا می رسن و دست این دوتا خائن رو رووو می کنیـم (البته بعید میدونم حکمی توی دستشون داشته باشــن!) الان به خیال خودشون فکر کردن که ما به لرد سیاه خیانت کردیم!

دایــی عژیژ و بیـژن ( بـدون زن! ) لرد سیاه نیـز در حالی که روی زانــو هایش به شکلی که در تـوالـت هـای ایرانی می نشیننــد،نشسته بود و گاه گداهی با کله به زمین فرود می آمد،ادامه داد:

- آوریـن به این هوشـت! اژ اولشم میدونشتم که دشت اینارو تــو روو میکنی.ژوووون دایــی حالا یه ژرّه اژ اون شفیـدا بده شرحال بشم،تا برات بندری بـرقشم!

بلاتریکس نگاهی اندر سفیه () بـه دایی لرد ( یا لرد دایــی!) انداخت و بدون اینکه جواب بدهش،پس گردنی محکمی به او زد.مورفین هم که جوابش را گرفته بود،حرف دیگری نزد و جمع در سکوتی فرو رفت.اما این سکوت بعد از 3 سه ثانیه (نویسنده:خب سکوت دیگه چی بود گفتم؟!بعد سه ثانیه که سکوت نمیشه!) شکسته شد و لرد سیاه همراه با آیـلیـن جلوی مرگخواران ظاهر شدن!

همه ی مرگخواران با اینکه ریـگی در کفش های گرانبهایشان (!) نبود اما از دیدن لرد به صورت ناگهانی کلی دستـپاچه شده بودند.سریعا از جـای خودشان بلند شدنـد و تعظیمی طولانی به سمت لرد انجام دادن.

در همین حین،چهره ی پرنس آیـلیـن: !

لرد که کماپیش متوجه موضوع شــده بود،بدون هیچ عکس العملی به سمت جاگسن که از دور نمایان بود حرکت کرد و طولی نـکشید (حدود دو ثانیه!) که بــه او رسید.جاگسن نیــز بـا دیـدن لرد بسیار دست پاچه شد و از ترس و هیجان زیـاد،تعظیمی نه چندان طولانی کرد.سریعا سرش را بالا آورد و شروع به حرف زدن کرد :

- ___ ار..با...ب!مر..خی.. اَن!

اما هنوز حرفش را شروع هم نکرده بود که لرد سیاه سرش را تکان داد و در جواب او گفت :
- خـودم از همه چیــز خبر دارم!

و بعدی هردوی آنها به سمت بقیه یاران ارباب حرکت کـردنـد.مرگخواران که کامـــلا از اتفاقات اخیر گیج شده بودند،به یک دیگر ماننـد سوسک لــه شده (نویسنده:مثال از این بهتر نبود بزنم؟!) نـگاه و گاه گداهی زیرگوش هم ویــزز ویززز میکردند.لرد سیاه همگی آنها به یک صف کــرد و نهایتا بعد از چند ثانیه ایجاد دلهره بیشتر در دل مرگخواران،سخنرانی خود را شروع کرد:

- یــاران وفادار! ارباب خودشون از همه ی اتفاقات اخیر خبر دارن.همتون سعی کردید وفاداریتون رو به ارباب ثابت کنید و این قابل تقدیـره!جاگسن و آیـلیـن عزیـز میخواستن خیانتکاری شمارو ثابت کنن و شماها هم خیانتکاری اونها.کـه این وسط کلا یه چیز درهمی شد.ارباب اصلا نفهمیدن اون دوازده تا حکمی که توی دستشون دارن چـی شـد!!حالا وفاداری همتون برای ارباب ثابت شده اس!وقتشه حالا کمی استراحت کنیم..!

و همگی به خوبی و خوشی به سمت خـانـه ریـدل حرکت کردند.


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۲۶ ۱۹:۰۶:۰۶



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
گشتــیم و گشتــیم..!

هنوز اندر کف این مسئله هستیم که چه کسی رو به عنوان مهمان دعوت کنیم اما خب در همین حال تحولاتی رو خواهیم داشت.

از این به بعد لـودو بگـمن عزیز به عنوان مجری قلـم پـر به بنده کمک میکنـن و یا بنده به ایشون کمک میکنم! (فرقی نداره) صرفا اینکار برای جذاب تر شدن مصاحبه هاست.اگه مصاحبه بین دو نفر یعنی مجری و مهمان باشه، کمی خسته کننده تر خواهد بود اما سه نفره بودن، مصاحبه رو هیجان انگیز تر خواهد کرد.

ضمن اینکه مصاحبه ها به صورت لایو (!) و زنده انجام خواهد شد.یعنی مهمان به مسنجر دعوت میشه و باهاش مصاحبه خواهیم کرد.گرچه این بیشتر به میل خود مهمان بستگی داره.اگه حاضر باشه حتی به صورت تلفنی مصاحبه خواهیم کرد.

مهمان بعدی رو بزودی لودوی عزیز معرفی میکنه.


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۲۵ ۱۷:۲۸:۳۵



پاسخ به: لیست تفریحات جـادویـی!
پیام زده شده در: ۰:۰۰ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
بابت تاخیر در ترجمـه از همه ی دوستان معذرت خواهی میکنم.چندی پیش با یکی دوستانم در حال گفتگو بودم که در آخر به این نتیجه رسیدیم کـه مطالب طنز و مزُه ی خودشون رو ندارن!

دلیلش هم چندتا چیز میتونه باشه.به طور مثال بعضی از کلمات در انگلیسی معنا میدن اما در فارسی،خــیر که باعث ایجاد مشکل در ترجمه ها میشه و یا بعضی از مطالب نه چندان جالب ماگـل نـت که مزه و طنز کافی درشون وجود نداره.

به همین دلیل فعلا ترجمه ها متوقف شده تا تصمیم جدی رو طی چند روز آینده بگیریم و دوباره به کارمون ادامه بدیم.

احتمال اینکه "لیست تفریحات جادویی-ویژه جادوگران" ایجاد بشه،هسـت! یعنی مطالب توسط کاربرانِ خودِ وبسایت نوشته بشه.




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۲
نقل قول:
سلام
خیلی خیلی شرمنده که دیر جواب دادم.
من این روزا درگیر پروژه های دانشگاه هستم و وقت نمیکنم زیاد به سایت سر بزنم.مثلا الان که میرم شاید تا 15 روز نتونم برگردم.نمیخوام بد قولی کنم.برای همین اگه ممکنه مصاحبه منو بذارین برای یه وقت دیگه.
بازم شرمنده!


این متن پیامی بود که وینسنت عزیز به بنده پیرامون مصاحبه ارسال کردند.متاسفانه در حال حاضر قادر به انجام مصاحبه ای نیستند.باید بریم سراغ همون اما واتسون و رولینگ خودمون!

بزودی مهمان بعدی معرفی خواهـد شـد!




پاسخ به: ارتباط با ناظرين مطالب اشتراکي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۲
نقل قول:
اجازه ی یه تاپیک به اسم (ترول های هری پاتر) با مواردی که طی پی ام ها گفته شده میدید؟


من که هیچ پی امی پیرامون این موضوع از شما دریافت نکردم.شاید به ناظر قبلی پی ام دادید! دوباره اون موارد رو برای من ارسال کنیـد تا در صورت لازم،مجوز تاپیک داده بشـه!

نقل قول:
و همچنین اجازه یه تاپیک دیگه به اسم(تا به حال خواب هری پاتری دیدید) هم میخواستم مرسی


متاسفانه اینگونه تاپیک ها همیشه به سمت اسپم کشیده میشه.کمتر طرز استفاده صحیح از این تاپیک هارو مشاهده کردیم.مجوز داده میشه در صورتی که شرایطی رو برای تاپیک قرار بدیـد!

در صحنه ایم..!

پ.ن:دلـوروس جان هنوز ناظر اینجا هستند!


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۲۴ ۱۵:۳۵:۴۳



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱:۰۸ چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲
نقل قول:

تام ریدل نوشته:

اما خوب بودنتون در کنار ما باعثه افتـخاره!


این تیـکه اشتباه شده.شما چه بـد بودنتون، چـه خوب بودنتـون برای ما افتخاره!منظور جمله چیزه دیگه ای بوده.

"اما خب...بودنتون در کنار ما باعثه افتخاره"

بگذریم..!

نقل قول:

پس فکر کردی چرا گفتم مجری بشی؟ میخواستم طلسم اینجا بگیرتت! دو نقطه دی هم بلد نیستم بذارم.


هنوز نیومـده طـلسم اینجـا گرفتـارم کـرده! الان که دارم این پست رو میزنم روی تخت تیـمارستان خوابیدم و یکی از دستام هم با دستبند بسته شده.

خوشحال میشم آنتونین جان بدونم توی کدوم بخش بستری هستی تا با هم یه گپ کوچیکی داشته باشیم.

نقل قول:
در مورد کراب هم خودت مختاری. دیگه مجری خودتی و ریش و قیچی و چشم و چال مدعوین دست خودته! هر کی رو دوست داری دعوت کن کراب فقط یه پیشنهاد بود. یادمه گفتی دوشیزه پرنس رو دوس داری دعوت کنی.


چند روزی شده که پیام شخصی برای کراب عزیز پیرامون مصاحبه فرستادم اما هنوز جوابی دریافت نکردم و اصلا هنوز پیام شخصی باز نشده! اگه ایشون تا فردا جواب ندادن،با کمی پارتی بازی،دوشیزه پرنسس خودم رو دعوت خواهم کرد.

در نظر داریم که این مصاحبه رو به دو صورت انجام بدیم.مصاحبه به صورت تلفنی و برای دوستانی که قادر به دریافت فایل صوتی نیستن مصاحبه به صورت متنی در اینجا قرار خواهد گرفت.

در صحنه ایم..!




پاسخ به: لیست تفریحات جـادویـی!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲
تصویر کوچک شده

احساس کردم ذلـه کردن آمبریج کافی نیست به همین دلیل اینبار قصـد داریم به سراغ ذله کردن شخص دیگری بریم،لرد ولدمورت!

123 راه برای ذلـه کردن لرد ولـدمورت (قسمـت اول)





بزودی!





پاسخ به: لیست تفریحات جـادویـی!
پیام زده شده در: ۱:۴۰ دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۲
تصویر کوچک شده27 راه برای تحریک کردن دلوروس آمبریج!











1- بهش مگس پیشنهاد بکنین و بگین اونها با سس گوجه فرنگی بسیار خوشمزه هستند.

2- ازش بپرسید که "آیا شما با تره ور رابطه ای دارید؟"

3- در تمام طول روز با فاصله کمی پشت او حرکت کنید و با زبان برایـش شکلک دربیاورید!

4- از او بپرسید که "معلم جدید و خوش تیپ پیشگویی را دیده؟"

5- بهش بگین که فاج اونو برای ترساندن بچه های کوچک استخدام کرده!

6- تمام لباساش رو سیاه کنین !!

7- بهش بگویید: "شما تنها سعی کردید بهش کمک کنین و بهش بگید رنگ سیاه ، صورتی جدید است !"

8- یک متن عاشقانه براش بنویسید و با نام کورنلیوس فاج امضاش کنین!!

9- همیشه از کلمه آمبریج استفاده کنین !!

10- مدام بهش Selwyn Family Heirloom یادآوری کنین. که دارای بیشترین جادوگر بد در دوران جدید است!!

11- آموزش هایی رو مخالف با فرامین او درست کنین!!

12- وقتی مطمئن شدین که این فرامین با او همخوانی داره اونا رو در همه جا پخش کنین!!

13- تمام بچه گربه هاش رو به وزغ تبدیل کنین!

14-در مورد جلسات ارتش و دامبلدور و هری پاتر آروم با هم زمزمه کنین و وقتی اون درمقابل شما قرار گرفت لبخند زده و بعدش شروع کنین به سوت زدن!!

15- بهش بگین که دارین یک تحقیق گیاه شناسی انجام میدین و میخواهید در رابطه با زیستگاه طبیعی گیاهان بیشتر بدونید!

16- ازش بپرسین که آیا آخرین نوشته های Quibbler رو خونده؟ زمانی که گفت نه شما اونا رو بهش بدین!!

17- زمانی که او درون earshot است با صدای بلند بگین که اسنیپ مدیر بهتری نسبت به اوست!!

18- برای لوازم شوخی ویزلی هارا بخرید و به او هدیه کنید!

19- و اگر شما جسارت بیشتری در خود احساس میکنین ، بگین آقای Cadogan مدیر خیلی بهتری از اوست !!

20- بهش یک عضویت رایگان در S.P.E.W بدین!!

21- بهش بگین که تکالیفتان را انجام نمیدهید چون پیشرفت به خاطر پیشرفت ممنوع است!!

22- ازش بپرسین که اون تمام مدت ماسک میزنه یا وقتی میخواد درس بده؟؟

23- با صدای بلند فکر کنید که آیا هاگوارتز مفتش عقاید است و دلایل محکم و قوی بیارید و بگید اینا رو نخست وزیر مشنگ گفته!!

24- یک عروسک جادویی رو که خیلی شبیه به اونو رو براش ببرین و لحظه ای که میخواهید اونو بهش بدین یکم من مـن کنین و بگید اوه... "این هریه"

25- براش یک نیـلفر خانگی بخرین!

26- ازش بپرسین که چرا زمانی که اولین بوسه رو دریافت کرد به شاهزاده خانم زیبا تبدیل نشد؟؟

27- سوال خود را قبل از پایان قطع کنین، مثلا شما متوجه چزی شدید، سپس بازوی او را بگیرید و بگید نگران نباشید!!

منبع: وبگاه ماگل نت!
ویراستاری متن: تام ریدل
مترجم: Lucius

تمام حقوق برای وبگاه جادوگران محفوظ است!


تصویر کوچک شده




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۲
نقل قول:
یه مدت من انجام دادم بد یا خوب فعلا بسه. شما با ایده هاتون برید جلو. بنظرم، تام ریدل تو الان مجری خوبی میشی چون انگیزه و وقت و ایده هاشو داری.


من مجری بودن توی خونمه اصلا!ولی موضـوع انگیزه نیست.گولم زدن دوباره اومدم اینجا !یه چیـز خاصی توی این تاپیک وجود داره که هر کسـی مجـری میشه،بعد از یه مدت کلا از زندگی نـا امید میشه.

قلم پرم که دیگه ایده نمیخواد،جذابیـت لازم داره که اونـم شما بهش میدید!

نقل قول:
منم هستم کنارتون منتها نه بعنوان مجری. تام، خودت مجری باشی تنهایی بهتره چون فرض کن دوتایی بخوایم اینکارو انجام بدیم هی باید پی ام و پسغام بدیم که هماهنگ شیم و تو هم نمیتونی ایده هاتو خوب پیاده سازی کنی. اگه کاری بود هستم. اگه نیاز بود.


هماهنگی چیه؟! اصلا کی گفت ما میخوایم مجری بشیم؟!اگه به عنوان مجری کنارمون نیستی پس به عنوان چی هستی؟!

من نمیدونم.بنده کسی نیستم که شما رو مجبور به کاری کنم.خستـه شدی! اما خوب بودنتون در کنار ما باعثه افتـخاره!

یکی هم لینک پیام شخصی این وینسنت کراب رو برام پیام شخصی کنه تا بعـد بهش در مورد مصاحبه،پیام شخصی کنـم!









هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.