هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لینی.وارنر)



Re: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰
- اوه فرزندان من! امیدوارم که با معجون اومده باشین.

زنوف و آستوریا به چهره ی شاداب دامبلدور نگاه کردند و سپس به نگرانی ای که در چشمان ارگ موج میزد فکر کردند. آستوریا لبخندی تصنعی زد و در حالیکه معجون را از جیبش بیرون می آورد تا به دست دامبلدور دهد گفت:

- کار سختی نبود! بهتره سریع تر بابت این مرد مطمئن شیم.

دامبلدور شیشه ی کوچک که تا نیمه از معجون راستی پر بود را گرفت، درش را باز کرد و شروع به بررسی آن کرد. زنوف نیز از فرصت استفاده کرد و به سمت ارگ رفت و آهسته و سریع، طوری که دامبلدور نفهمد چیزی را در گوشش زمزمه کرد. بعد از آن چند قدم به عقب برداشت و کنار آستوریا، منتظر حرکت دامبلدور ماند.

بالاخره دامبلدور دست از چکاپ معجون برداشت، از جایش بلند شد و جلوی ارگ ایستاد. به چشمانش خیره شد و گفت: الان دیگه باید حقیقتو بگی!

و معجون را به خورد ارگ داد. ارگ طوری وانمود کرد که انگار به زور معجون را مینوشد و بعد از اتمام آن، نفس عمیقی کشید و آماده شد تا بهترین بازیگری ای که میتواند را اجرا کند.

دامبلدور نزد آستوریا و زنوف برگشت و هرسه مقابل ارگ قرار گرفتند. دامبلدور مگسی را که اطرافش در حرکت بود را پراند و گفت:

- خب مردک، بگو ببینم اسمت چیه؟

ارگ سرش را بالا آورد و پاسخ داد: جان رینگ!

دامبلدور به لیست بلندبالایش که نام تمامی مرگخواران را دربرداشت نگاه کرد و بعد از نیافتن نامش ادامه داد:

- علت اینکه علامت شوم رو دستته چیه؟ تو لردو میشناسی؟ برای اون کار میکنی؟

ارگ بدون معطلی پاسخ داد: معلومه که میشناسم! همه میشناسنش! اون کسیه که کل خلافکارا جامعه جادوگران و ساحرگانو هدایت میکنه و اگه یکی از اونا باشی، ملت ازت میترسن!

دامبلدور موشکافانه پرسید: پس یعنی ...

ارگ زودتر از او شروع به صحبت کرد و گفت: درسته! منم گفتم علامتشو بذارم رو دستم تا همه فک کنن یکی از اونامو در نتیجه احساس ترس نسبت به من بشون دست بده. اما جرات ندارم برم پیش لردو برای اون کار کنم، نمیخوام به دستش کشته بشم!

آستوریا سریعا پادر میانی کرد و گفت: خب پس همه چیز روشن شد. بهتر نیست بیشتر از این وقتمونو واسه این حیف نون تلف نکنیم؟

چهره ی ارگ در هم رفت و چشم غره ای به آستوریا رفت، اما آستوریا بدون توجه به او ادامه داد: کجا ولش کنیم؟ ... باشه خودمون یه جایی پیدا میکنیم. بریم زنوف!

و منتظر عکس العمل دامبلدور نماندند و ارگ را باز کردند و همراه او خارج شدند. همان موقع چیزی توجه دامبلدور را جلب کرد. انگشتان دامبلدور، جایی میان لیست نام مرگخواران قفل شده بود. جایی که نام ارگ کثیف نمایان بود. مدتی پیش زنوف بعد از دیدن مرد گفته بود "ااا اینکه کثیفه! ".

اما زنوف و آستوریا رفته بودند تا ارگ را گم و گور کنند و بعد از آن نزد لرد بروند تا دستورات مهمتر را انجام دهند. حالا دامبلدور نمیدانست که نسبت به این قضیه باید مشکوک باشد یا این یک اتفاق شانسی بوده است.




Re: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰
چوبدستی در دست ایلویز در حال جنبیدن بود و سعی داشت چیزی را نشان دهد. ایلویز مشتش را باز کرد تا چوبدستی آزادانه حرکت کند. چندین جرقه ی سرخ و نارنجی از ته چوبدستی خارج شد. ابتدا جرقه ها پراکنده در هوا معلق بودند، اما بعد از آن دور هم جمع شدند و علامت اسکلتی که ماری از درون دهان خارج شده بود را تشکیل دادند.

دامبلدور عینکش را صاف کرد تا بهتر آنچه را میدید درک کند و آهسته گفت: مرگخوارا.

گویی که جرقه ها صدای دامبلدور را شنیده بودند، بلافاصله بعد از سکوت او، دوباره به جنبش در آمدند و این بار نام جسیکا با رنگ نارنجی بوجود آمد. بعد از گذشت یک ثانیه انوار سرخ رنگ نیز همانند ضربدری روی نام او قرار گرفتند و همانند شعله های آتش نام او را در بر گرفتند و لحظه ای بعد همه چیز ناپدید شد و چوبدستی بی حرکت روی دست ایلویز ایستاد.

دامبلدور با دور تند لب به سخن گشود و گفت: مرگخوارا جسیکارو بردن و حالا اون تو خطره. باید هرچه سریع تر راهی برای نجاتش پیدا کنیم.

ریموس و ایلویز آب دهانشان را قورت دادند و با نگرانی به یکدیگر خیره شدند. دامبلدور چهره اش را در هم کشید و متفکرانه از درون پنجره به بیرون خیره شد.

خانه ریدل:

بلا دست از کروشیو کردن جسیکا برداشت و گفت: چرا هرچی ارباب میخواد رو نمیگی؟ این طوری راحت تر کشته میشی و بعدش بدون درد میمیری!

بلا دستانش را به حالت so so تکان داد و تکمیل کرد: تا حدودی!

جسیکا که نمیخواست اطلاعات محفل را لو دهد، با درماندگی چشمانش را بست و به فکر فرو رفت. او کاملا گیر افتاده بود و نمیدانست چطور میتواند از این جریان جان سالم به در برد. اصلا زنده میماند؟

در همین فکرهای تلخ بود که ناگهان چیزی به ذهنش خطور کرد. شاید او میتوانست با دادن اطلاعات غلط در مورد حرکت محفلی ها به مرگخواران، بر علیه خود مرگخواران کار کند. امیدی در دلش جوانه زد، چشمانش را باز کرد و به چهره ی خشمگین بلا زل زد.




Re: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰
دقایقی بعد:

آنتونین و رز، پشت درختانی انبوه خم شده بودند و منتظر فرصتی برای خبر کردن مرگخواران غیر اسلایترینی می گشتند.

آنتونین چشمانش را تیز کرد و گفت: تعداد اسلایترینیای مرگخوار زیاده و در نتیجه همه جا پخشن. چطوری میتونیم خبرشون کنیم؟

رز بعد از کمی بالا و پایین پریدن و تلاش برای دیدن مرگخواران از پشت پرچین، با حواس پرتی گفت: نمیدونم! ولی باید راهی باشه.

آنتونین ابتدا نگاهی به رز کرد و بعد با نا امیدی دست از نگریستن مرگخواران برداشت و روی زمین نشست. در این لحظه مغزش کاملا خالی بود و نمیدانست که راه حلشان چیست.

- یکیمون بره تک تک صداشون کنه!

آنتونین ابرویش را بالا انداخت و گفت: اونوقت فک نمیکنی اسلایترینیا شک میکنن که چرا فقط اونارو صدا نزدیم؟

رز پوزخندی زد و گفت: برو باو! کی میاد توجه به گروه کنه!

- باشه، مشکل بعدیو چی کار کنیم؟ ارباب نمیگه چرا اینا مرگخوارارو جمع میکنن؟

رز شروع به خاراندن سرش کرد و گفت: خب سر اربابو گرم میکنیم!

- اونا از ما میخوان کلاهو تحویل بدیم، بعد تو میخوای مرگخوارارو بیاری؟

و هر دو ناامیدانه دوباره به فکر فرو رفتند. بعد از مدتی آنتونین گفت: چاره ای نداریم! کلاهو به ارباب میدیم و بعد مرگخوارای بقیه گروهارو جمع میکنیم. شاید اونا راه حلی داشته باشن.

رز کمی لبش را اینور و آنور کرد اما برای جلوگیری از بوجود آوردن خشم ارباب، موافقت کرد و از میان درختان گذشتند و با جهشی از روی پرچین پریدند و به جمع مرگخواران پیوستند.

رز برای اینکه حرکاتش طبیعی باشد و کسی شک نکند، با غرور کلاه را بالا گرفت و گفت: ارباب، اینم کلاه!

رز و آنتونین بدون توجه به فریادهای شوق سالازار، زیرچشمی به مرگخواران غیر اسلایترینی خیره شدند.




Re: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰
لودو و روفوس که میدانستند دستشویی آنتونین وقت گیر است، از سر خستگی آه و ناله ای کردند و روی تخته سنگی نشستند.

دامبلدور، دستی به عینکش کشید و به دنبال آنتونین در تاریکی شب گشت. بعد از کمی جستجو و نیافتنش، به سمت روفوس و لودو رفت و گفت:

- به منم جا بدین.

و بدون اینکه لحظه ای به آن ها وقت بدهد، سریع خودش را بین آن دو جا داد و باعث شد هرکدام از آن ها از یک طرف سنگ بیفتد.

همان لحظه نسیمی وزید و موهای دامبلدور که صورتش را پوشانده بودند به کنار رفتند.

لودو همان طور که روی زمین پهن شده بود، سرش را چرخاند تا نگاه خشمگینی نثار شفادهنده کند و در همین لحظه بود که زیر نور ماهی که از پشت ابرها بیرون آمده بود، قیافه ی او برایش آشنا آمد و مغزش شروع به جستجو برای یافتن او کرد.

آنتونین که از پشت درختی شاهد ماجرا بود و افتادن لودو و روفوس را دیده بود، وقت را تلف نکرد و چوبدستیش را به سمت لودو که میان گل ها فرو رفته بود گرفت و وردی را زیر لب اجرا کرد.

بعد از آنکه لودو به نام مورد نظرش یعنی دامبلدور رسید و شفا دهنده را یافت، قبل از آنکه نام او را بر زبان آورد، همان جا که بود، بی حرکت شد، روفوس نیز با طلسم دیگری در سمت دیگر پخش شد.

دامبلدور هم با بیخیالی به ماه خیره شده بود و متوجه بیهوش شدن روفوس و لودو نشد.

آنتونین از پشت درخت بیرون آمد و گفت: خب بهتره دیگه بریم.

دامبلدور با شنیدن صدای آنتونین، دست از نگریستن به ماه برداشت، دوباره موهایش را به هم ریخت و توجهش به لودو و روفوس جلب شد.

آنتونین که متوجه نگاه مشکوک دامبلدور به روفوس و لودو شده بود گفت: حتما خوابشون برده، بهتره سریع تر بریم. هان؟

دامبلدور که علاقه ای به معطل شدن نداشت، از روی تخته سنگ بلند شد و همراه آنتونین شروع به قدم زدن کرد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲ ۱۵:۳۹:۱۳



Re: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰
ایوان بعد از مقداری چپ کردن اعضای صورتش برای بیان شدت تعجبش، بالاخره پرسید:

- چطوری میتونم دستورات اربابو دور بندازم؟

لینی آهی کشید و گفت: ارباب دستورارو توی برگه نوشت. آنی مونی برگه رو تو سطل آشغال انداخت. تو هم سطلو بردی دم در. ماشین آشغالیا هم محتویات سطلو برداشت برد.

ایوان بعد از دریافتن اتفاقات افتاده سریعا گفت: خب بریم ماشینه رو گیر بیاریم!

لینی دستانش را به کمرش گرفت و گفت: مگه دیوونه شدی؟ یعنی میخوای کل اون آشغالارو بگردی؟ این قدر با تسترالا گشتی که آخر سر خودتم تسترال شدی.

ایوان چشم غره ای به لینی رفت و گفت: نخیرم، مثلا ما جادوگریم.

رز که به تازگی به خانه ی ریدل رسیده بود، با شنیدن این حرف دهانش را باز کرد و شروع به صحبت کرد:

- جادوگر؟ یعنی واقعا تو نفهمیدی که شخص مقابلت ساحره هست؟ این مشکل مائه! چرا همه میگن جامعه جادوگری؟ پس ساحرگان چی؟ اصلا چرا شما مارو نادیده میگیرین؟ چرا به جای گفتن جامعه جادوگری نمیگین جامعه ساحرگی؟ اصلا چرا نگفتی ما ساحره ایـ...

ایوان و لینی ابروهایشان را بالا انداختند و بدون توجه به رز که همچنان در حال سخنرانی بود از آنجا دور شدند. با هر یک قدمی که آن دو دور میشدند، تن صدای رز نیز بالاتر میرفت.

ایوان بعد از اطمینان از دور شدن از رز گفت: ما جادوگریـ... یعنی جادوگر و ساحره هستیم. پس با یه ورد اکسیو میتونیم اون ورقه رو از تو آشغالا پیدا کنیم.

لبخندی بر لبان لینی نقش بست و گفت: واو! راست میگی. حالا ماشینه رو از کجا گیر بیاریم؟

ایوان و لینی ابتدا نگاهی به یکدیگر و سپس به خیابان درازی که انتهایش معلوم نبود خیره شدند.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲ ۱۵:۱۶:۴۶



Re: معرفی گروه های چهارگانه سایت (مخصوص تازه واردها)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۰
بیوگرافی(!) گروه های چهارگانه » از سال 87 تا 90 !


این پست برای آگاه کردن دوستانی است که به تازگی وارد ایفای نقش می شوند و هنوز گروهی از گروه های هاگوراتز _ گریفیندور، هافلپاف، راونکلاو و اسلیترین _ را برای عضویت انتخاب نکرده اند.

لطفا قبل از انتخاب یکی از گروه های چهارگانه هاگوارتز و معرفی شخصیت، مطالب زیر را برای داشتن پیش زمینه ای نسبت به گروه های هاگوارتز بخوانید.

لازم بذکر است که برای بدست آوردن اطلاعات در مورد گذشته ی گروه ها میتوانید از پست قبلی استفاده کنید.


فرهنگ لغات! » رول= نمایشنامه و داستان !
هاگوارتز= سایت جادوگران انجمنی را به مدرسه ی هاگوارتز اختصاص داده است که تمامی اعضا میتوانند هنگام شروع ترم در کلاس ها شرکت کرده و برای گروه خود امتیاز کسب کنند در نهایت یک گروه بعنوان قهرمان انتخاب میشود.



گریفیندور



گریفندور ... گروه شجاعان و وفاداران و نوادگان گودریک گریفندور.
گریفندور محل تجمع اینطور افراد هست و همیشه اعضای آن به این کلمات افتخار می کنند. گریفندور همیشه پر جمعیت ترین گروه هست و پر از اعضای جدید میباشد. در تالار گریفندور تاپیک های متعددی وجود دارد و داستان جدی و طنز زیادی در آن نوشته می شود.

همیشه اعضای گریفندور به یکدیگر کمک می کنند فقط کافی است از آنها درخواست بکنی. اعضای گریفندور تاپیک های متعددی برای ثبت خاطرات خود دارند و هیچ وقت اعضای قدیمی را فراموش نمی کنند و خاطرات آنها را زنده نگه می دارند.

اعضای تازه وارد هنگام ورود به تالار پر زرق و برق گریفندور با سوپرایز های متعددی برخورد می کنند و به قول معروف خود را گم می کنند چون به محض ورود به تالار در تاپیک محل ثبت نام گریفندوری های واقعی ، ثبت نام می کنند و پیام متعددی از طرف ناظر دریافت می کنند که او را به فعالیت دعوت می کند .

تالار گریفندور تاپیک های متعددی برای ابراز احساسات در اختیار اعضایش قرار می دهد که نمونه اش تاپیک هر چه می خواهد دل تنگ بگو ، هست که همیشه تاپیک محبوب گریفندوری ها هست و اعض گریفندور هر چه می خواهند در آنجا می نویسند.

در تالار گریفندور همیشه شما حق رای خواهید داشت و هر تصمیم مهمی در تالار با همکاری و همفکری اعضا گرفته می شود و برای اینکار تاپیک هایی وجود دارد.

و این هم چند تاپیک خوب دیگر که در تالار وجود دارد:

باشگاه دوئل: این باشگاه دو تاپیک را شامل می شود و شما می توانید با دیگر اعضا گریفندور تا حد مرگ دوئل کنید و قدرت رول نویسی خود به نمایش بگزارید.

شیطنت های قدیمی گریفندور ها: اینجا محلی هست که شیطنت های اعضا قرار می گیرد. شیطنت هایی که به فکر هیچ کسی نمی رسد و بسیار هیجانی و جذاب هستند.

امین آباد: فرض کنید تالار گریفندور یک تیمارستان هست ... بله در این تاپیک شما هم مثل دیگر اعضا یک بیمار روانی هستین و شروع به انجام دادن کار های عجیب و خنده دار می کنید.

سفر به گذشته: همراه گریفندوری ها به گذشته سفر کنید ... مطمئن هستم چیز های خوب و جالب منتظر شما هست.

نوادگان گودریک گریفندور: اینجا دیگر جای هیچ شوخی وجود ندارد و باید کاملا جدی باشید چون داستان های بسیار خطرناکی در اینجا نوشته می شود و باید شجاعت خود را نشان دهید.


این هم شعار اعضا گریفندور که در امضا خود می گذارند:

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!




و این تنها بخش کوچکی از تاپیک های تالار گریفندور بود ... اگر می خواهید بقیه تاپیک ها و چیز های جذاب گریفندور را ببینید ، به گریفندور بیایید ... تالار گریفندور آماده ی پذیرایی از شماست.


هافلپاف

هافلپاف گروهی است که در آن قانون بسیار با ارزش است، اما سخت گیری وجود ندارد. کمتر اتفاق می افتد بین اعضا مشکلی پیش بیاید یا دعوایی در درون تالار صورت بگیرد.

رکن اصلی هافلپافی ها "اتحاد" است. اعضایش با اینکه کم هستند ولی شدیدا به تالار و همدیگر وفادار هستند و حاضرند هر کاری برای گروهشان بکنند، چون این تالار کوچک بیشتر از یک تالار است! صمیمیت و روابطی که در بین اعضای این گروه وجود دارد در نوع خود بی نظیر است.

در تالار هر پستی که زده می شود توسط ناظرین و اعضای باتجربه نقد می شود. تاپیک های تالار دارای طیف وسیعی از سوژه های طنز و جدی هستند که شرایط بسیار مطلوبی را برای رشد اعضای تازه وارد به وجود می آوردند و از طرفی استقبال و پیگیری دائم سوژه ها توسط اعضا، باعث شاد و زنده بودن همیشگی تالار شده است.

سوژه های طنز، معمولا به صورت جهت دار ایجاد می شوند و در راستای موضوعات درون تالاری هستند و زمانی که به سمت خراب و مسخره شدن می روند به سرعت سوژه آنها عوض می شود. سوژه های جدی هم که مسلما سوژه های طولانی هستند، دارای پیچیدگی و کیفیت بسیار زیادی هستند چون معمولا اعضا روی سوژه های جدی وقت زیادی می گذارند و سعی می کنند قضیه را مرموز پیش ببرند.


از قسمت های مفید تالار می توان به بخش های جذاب زیر اشاره کرد:

خوابگاه مختلط: مکانی شاد و هیجان انگیز که اعضای گروه هافلپاف شب های خود را در آن می گذرانند.

دادگاه خودمونی: در این دادگاه اعضای گروه یکدیگر را محاکمه کرده و از خجالت هم در می آیند. هیچ راه فراری حتی برای ناظرین وجود ندارد.

تولدت مبارک: روز های تولد اعضا در آن درج می شود و در روز تولد شخص همه اعضا با پست رول به او تبریک می گویند.

نوادگان اصیل هلگا: بعد از فعالیت های مداوم و وفادارانه در گروه، شما جزو نوادگان اصیل هافلپاف قرار میگیرید و نام شما برای همیشه در تالار جاودانه خواهد شد.

كمپاني فيلمسازي هافلپاف(Hco): در این کمپانی فیلم هایی به صورت هماهنگ و گروهی توسط اعضا ساخته شده و برای عموم اکران میشود.


هافلپاف هرم نبض آتشين ماست در شرجي عشق و اشتياق.


اگر چه در کتاب های هری پاتر توجه چندانی به گروه هافلپاف نشده است، اما در اینجا تالار هافلپاف بسیار فراتر از چیزی است که در ذهن طرفداران هری پاتر وجود دارد. کم بودن اعضای این گروه، باعث صمیمی بودن جو تالار و سهولت در پیشبرد فعالیت ها شده و بستری مناسب را برای رشد تمام جادوگران و ساحره ها صرف نظر از ویژگی هایی که دارند فراهم کرده است زیرا طبق گفته ی کلاه گروه بندی "هافلپاف گفت من درس میدم به همشون ... همه رو به یک چشم می بینم فرقی نباشه بینشون"


راونکلاو

می خواهید یک راونکلاوی شوید؟ پس به معما پاسخ دهید! اگر به پاسخ رسیدید ما شما را رسما یک راونکلاوی اعلام می کنیم !!!

معما:
اگر راوی فردی به نام نکلاو باشد کدام حرف باید حذف شود؟
پاسخ را جایگزین تمام «ت» ها در جمله ی زیر کن تا به جمله ی اصلی برسی:
اگر به اتن رستدی بدان بت درنگ همگروهتم.

اگر به این رسیدی بدان بی درنگ همگروهیم.

همانطور که میدانیم، جی کی رولینگ راونکلاو را گروه افراد باهوش معرفی کرده اما راونکلاو فراتر از این توصیفه ... دوستی و صمیمیت گروه راونکلاو به قدری زیاد است که شما در هر زمان اعضای قدیمی راونکلاو را می بینید که کنار شومینه ی گرم و صمیمی تالار خصوصی راونکلاو در کنار سال اولی های تازه رسیده نشسته اند. این یکی از برتری های راونکلاو است ... اینجا همیشه باتجربه هایی هستند که به تازه واردها خوش آمد بگویند!

در این تالار، تک تک نظرات و پیشنهادهای اعضا اهمیت دارد. هنگام نظرخواهی ها، ارزش نظر تمامی اعضا یکسان است. پس حتی شما بعنوان عضو جدید هم یک شخص مهم در راونکلاو محسوب میشوید.

تاپیک های متعددی نیز برای آموختن رول نویسی در تالار وجود دارد که تمام نکات کوچک و بزرگ رول نویسی را از شکل ظاهری رول گرفته تا عمق آن، به شما آموزش میدهد. تاپیک هایی نظیر "خط خطی های عقاب" و "چگونه بنویسیم؟" این امکان را به اعضای تازه وارد میدهد تا به سرعت پیشرفت کرده و خود را بین نویسندگان خوب سایت جا کنند.

به زبون خودمونی، خانواده خیلی مهمه ... یه خانواده ی عالی بهترین چیزیه که میشه داشت. راونکلاو همون خانواده ی عالیه! اعضای این خانواده به شما کمک می کنن تا پیشرفت کنین ... توی این خانواده همه حرف شما رو می فهمن و در اون شما به کسی برنمی خورید که با شنیدن حرفهای شما چشماشون گرد میشه و دهنشون باز می مونه و ذهنشون از کار میوفته!


چند تاپیک تالار خصوصی که میتوانید در آن خوب تفریح کنید:

همایش ذهن برتر: حوصله و وقت رول زدن را ندارید؟ نگران نباشید، اینجا نیازی به فکر کردن نیست! فقط کافیست انگشتانتان را روی کیبورد تکان دهید و نظرتان را در مورد کلمات بنویسید!

باغ وحش: جادوگر و ساحره؟ یا جنها، روح ها و دیگر موجودات عجیب و غریب؟ موجودات جادویی قسمتی از گروه را تشکیل داده اند و داستان های جذابشان را میتوانید در اینجا دنبال کنید.

زیر شیروونی: اتاقی پر رمز و راز با اشیای فراموش شده و گاها دردسر ساز. منبع نیمی از اتفاقات عجیب همین جاست! پس اگر بدنبال ماجراجویی هستید، وارد شوید!

زیر نور ماه: تا به حال به این فکر کرده اید که چه چیزهای وحشتناکی ممکن است زیر نور ماه رخ دهد؟ لطفا شوخی و طنز را کنار بگذارید ... اینجا همه چیز جدیست!

آزمایشگاه سرّی: در بین دیوارهای عظیم تالار، منطقه ای برای اکتشافات و اختراعات اعضای تالار نهفته است! لطفا کاری نکنید که منفجر شویم!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ... Only Raven


پرافتخارترین گروه در مدرسه ی هاگوارتز ِ سایت جادوگران دلنشین تر و مجذوب کننده تر از این توصیفهاست ... فقط کافیست وارد راونکلاو شوید تا هرگز نتوانید از آن دل بکنید!



اسلیترین

تالار اسلیترین خانه اصیل زادگان و نجیب زادگان و صد البته برخی جادوگران خاص و منحصر به فرد بوده است. تالار اسلیترین از نظر رده سنی اعضای جادوگران، همواره بالاترین میانگین را به خود اختصاص داده است.

اسلیترینی ها عمدتا بر خلاف سایر گروه ها چندان اعتقاد زیادی به مشارکت در مدرسه هاگوارتز و مسابقات کوییدیچ نداشتند. البته در مواردی هم اسلیترین در هاگوارتز و کوییدیچ آن درخشان عمل کرده و تنها با تعداد انگشت شماری از اصیل زادگان خود و تکیه بر "اتحاد اسلیترین" قهرمانی و افتخار را کسب کرده است. اعضای اسلیترین هیچ گاه به فعالیت بر پایه زور و خواهش و اصرار به منظور حفظ ظاهر و قدرت نمایی اعتقاد نداشته و همچنان هم ندارند و فعال نگه داشتن تالار اسلیترین را تنها بر پایه "حوصله" و "علاقه" می دانند.

اسلیترینی ها از آغاز سایت جادوگران بهترین نویسنده های دوره ای را در اختیار نداشتند، بلکه ابر نویسنده های تاریخی ایفای نقش سایت جادوگران را در اختیار داشتند که کل ایفای نقش با ایده ها و خلاقیت های آنان مسیرش را یافت و پیشرفت نمود.

شعار ندادن و تنها "عمل کردن" چیزی بوده که در سراسر سایت جادوگران از اعضای اسلیترین دیده شده است. نظم به شدت در این گروه اهمیت دارد و اعمال خودسرانه و ساختار شکنانه چندان در تالار اصیل زادگان جایی ندارد و همه به اتفاق به کنترل اوضاع بر پایه نظم اعتقاد زیادی دارند. به واسطه همین نظم برخی از مدیران قدیمی سایت جادوگران، اسلیترینی بودند.

در تالار اسلیترین توسط ناظر یا بزرگان تالار هیچ سبکی از رول نویسی و مشارکت ایفای نقش به اسلیترینی ها تحمیل نمی شود. سوژه ها و مسیر داستان ها هرگز بدون پایان رها نمی شوند. به بیان برتر، همواره سعی شده حرمت سوژه ها حفظ گردد.


آشنایی با برخی از تاپیک های مطرح:

زنگ تفریح تالار اسلیترین: در این تاپیک که رول پلینگی و طنز است ، یک اسلیترینی رول میزند و هم سوال طرح می شود و سایر اسلیترینی ها هم به سوال ها جواب می دهند و در آخر یک نفر داستان را خاتمه می دهد.

حفره شرارت: حفره ای که تنها در تالار انسانهایی یافت میشه که خون شرارت در وجود آنهاست ...حفره ای که در زمان سالازار بزرگ ساخته شده و اینک جوابگوی خوی سیاهان دنیای جادوگريست !

نشست اسلیترین: یک تاپیک خلاقانه است که در آن اسلیترینی ها در حین رول نویسی به حل و بیان مشکلات تالار اسلیترین می پردازند.

ماجراهای اسنیپ (یوگی) و دوستان: ماجراهای طنز و بدبختی (شاید هم خوشبختی !!! ) پروفسور اسنیپ با سایر اسلیترینی ها که در قالب رول نویسی شکل می گیرد و هر دوره یک سوژه یقه اسنیپ را می گیرد.

صندوقچه سوژه ساز: در این تاپیک اسلیترینی ها می توانند برای خلق یا پرورش یک سوژه اصلی یا سوژه فرعی پیرامون جریان رول ها یا شخصیت ها و ... برای رول های خودشان کمک بگیرند و سایر اسلیترینی ها کمک رسانی نمایند. همچنین برای گفتگو در مورد شیوه کار تاپیک ها نیز در این تاپیک کمک رسانی می شود.


اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...

بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...


تالار اسلیترین تالاری وفادار به لرد سیاه بوده و است و بیشتر اسلیترینی ها در خدمت ارباب تاریکی ها هستند و به لرد سیاه در راستای دوباره جان گرفتن اصالت و قدرت کمک می کنند. در اسلیترین اینجا بر خلاف اسلیترین کتاب های هری پاتر، شهرت و قدرنمایی جایگاهی ندارد و اعضایی که واقعا به لذت بردن از تفریح و نه خودنمایی، اعتقاد دارند، بدون شک جایگاهی در تالار اصیل زادگان خواهند یافت.



با تشکر ویژه از اعضای گروه های چهارگانه! چون متن هر گروه، توسط اعضای همان گروه نوشته شده است که آوردن نام تمامی آن ها امکان پذیر نیست، و تشکری دیگر از گودریک گریفیندور و ریگولوس بلک از گروه گریفیندور و اسلیترین.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۲۲ ۱۹:۲۳:۴۶
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۲۲ ۱۹:۲۸:۰۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۲۲ ۱۹:۳۰:۰۶
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲ ۱۷:۰۱:۲۱
ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۳۱ ۸:۳۱:۰۵



Re: اتوبوس شووالیه
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۰
هاگوارتز:

دامبلدور به دلیل ذوق و شوق فراوان، ابتدا از شومینه های دیگر سر در آورده بود، اما در نهایت با موفقیت از شومینه ی هاگوارتز بیرون آمد و به درون اتاقش قدم گذاشت.

هنوز هم در ذهنش در حال بیان " یافتم یافتم " بود.

خانه ریدل:

تعداد کثیری از مرگخواران برای عملیات نجات محفلیان درون آوار، به رهبری لرد، به سمت شکنجه گاه سرازیر شدند و چند مرگخوار باقیمانده همراه رز، راهی در ورودی شدند.

- ایول استن بوقی! مالی و رون ویزلی و ...

فنریر خنده ی شیطانی غلیظی کرد و گفت: مودی!

ایوان که با طلسمی، آن سه را که معلق در هوا بودند حمل میکرد، راه را برای خودش باز کرد و گفت:

- بهتره سریع تر تحویل شکنجه گاه بدیمشون! باید سراغ شکار بعدی بریم.

رز جیغ زنان شروع به صحبت کرد: نمیشه! میخواستم دیوار شکنجه گاهو به بیرون گسترش بدم که دیوار ریخت رو سرم. بعد سقف که روی سه تا پایه دووم نمیورود ریخت پایین. من سریع دویدم پیش ارباب تا بهش اطلاع بدم. بهش گفتم که اونا زیر آواره نا دارن میمیرن! اربابم برای نجات دادنشون سریـ...

مقابل شکنجه گاه:

لرد جلوتر از مرگخواران حیران ایستاده بود و سرتاسر شکنجه گاه را بررسی میکرد.

- ارباب! اگه بمیرن چی؟ باید نجاتشون بدیم!

حرکت کله ی ای سرخ میان آوار، باعث شد تا لرد بگوید: همه رو بیهوش کنین! نمیخوام حتی یکیشون فرار کنه!

بلافاصله بعد از بیان این حرف، پرتوهای متعددی از جانب مرگخواران فرستاده شد و هرشخصی که زیر آوار بود از جمله همان کله ی سرخ، دوباره بی حرکت شدند.

بعد از اتمام کار، لرد پوزخندی زد و رو به وزیر پرسید: وزیر، اون کلمه ی مشنگی رو به ارباب بگو تا مطمئن شم هنوز یادت نرفته.

وزیر یک قدم به جلو برداشت و گفت: ماشین ارباب؟

یکی از ابروهای ارباب به سمت بالا حرکت کرد.

- سینما ارباب؟

ابروی دیگر لرد نیز بالا رفت و وزیر دوباره گفت: تکنولوژی ارباب؟

لرد بشکنی زد و گفت: همین کلمه! تنکوژولی! ارباب با کشف یک تنکوژولی جدید با یک حرکت سریع، اینجارو جلوی چشمان متعجب و ورم کرده ی شما، درست میکنه!

وزیر انگشت اشاره اش را بالا آورد و گفت: تکنولوژی ارباب!

لرد چشم غره ای به وزیر رفت و در مقابل چشمان حیرت زده ی تمام مرگخواران، چوبدستیش را تکان عجیبی داد و پرتویی ارغوانی رنگ از آن خارج شد. پرتو کمی به جلو حرکت کرد و بعد از آن هزارتکه شد و پرتوهای کوچک تر هرکدام به سمتی حرکت کردند. همه ی آوار از جای خود برخاستند و به مکان اولیه ی خود بازگشتند و شکنجه گاه دوباره به حالت اول بازگشت.

- حالام برین چارتا شفادهنده بیارین تا مصدومان و مجروحان رو مداوا کنن! این طوری به دردمون نمیخورن.

مرگخواران شروع به تعریف و تمجید از اربابشان کردند و ایوان و ارنی و استن هم که اوضاع را درست شده میدانستند، برای شکار دیگر محفلیان از آنجا رفتند و آنتونین و روفوس و لودو هم برای آوردن شفا دهنده رفتند.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۲۱ ۱۷:۰۶:۵۲



Re: پادگان نظامى
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰
یک ثانیه ی دیگر سپری شد و لرد با عصبانیت، چشمانش را تا میتوانست در حدقه چرخاند و چشم غره ای نثار تمامی مرگخوارانی در محدوده ی دید او قرار داشتند کرد.

- درد! پس چرا نمیرین؟

لونا آهسته گفت: ولی ارباب! شما نگفتین چطوری باید به سوروس خبر بدیم.

دستان لرد به منظور حرکت و برخورد با پیشانیش لرزشی کردند اما بلافاصله بعد از یادآوری اینکه تکان خوردن آن ها میتواند موجب لو رفتنشان توسط جیمز و تدی شود، متوقف شدند و به جای آن لرد تنها کاری که توانست بکند ابراز ناامیدی نسبت به مرگخوارانش بود.

- یعنی خودتون نمیتونین راهی پیدا کنین؟

از "نچ نچ های" برخاسته از جانب مرگخواران، لرد یک لحظه از فکر خانه گریمولد بیرون آمد و گفت:

- خودتون راه پیشنهاد کنین.

لونا بدون معطلی گفت: آپارات!

بلا دهانش را باز کرد تا او نیز راه حلش را بگوید که لرد زودتر از او گفت: بیخیال! از همون راهی که تا اینجا اومدیم برگردین و بعدش دیگه پیدا کردن سوروس کار سختی نیس!

مرگخواران در دل شروع به تحسین اربابشان کردند و بلیز که پشت سر همه ی آن ها قرار داشت داوطلبانه از جمع دیگر مرگخواران خارج شد تا برای یافتن سوروس برود.

" همه ی این مکالمات و اتفاقات تنها در عرض ده ثانیه رخ داد "

بیرون خانه:

بلیز نفس عمیقی کشید و به درون خیابان قدم گذاشت. حالا تنها کاری که باید میکرد، مطلع کردن سوروس از اتفاق پیش آمده بود.

خانه گریمولد - نزد مرگخواران - رو به روی تدی و جیمز:

صدای قورت داده شدن آب دهان تک تک مرگخواران شنیده شد. در این میان رز اولین کسی بود که توانست لب به سخن بگشاید و گفت:

- ارباب، تدی و جیمز مشکوک نیستن؟ اونا متوجه ما نشدن؟


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۷ ۱۵:۳۷:۰۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۷ ۱۷:۵۵:۳۰



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰
سلام


من تا اونجایی که اطلاع دارم جواب میدم.

نجینی:

بعد از رفتن آستوریا، مشکل بسته شدن سایت بوجود اومد و به تاخیر افتاد. در مورد استعفا من خبر ندارم اما مسلما به دنبال جایگزین هستیم.

لی:

تا جایی که من میدونم، معمولا ترین های گروهای چهارگانه همزمان با ترین های کل سایت انجام میشه و رنکا هم همزمان با هم داده میشه. اما در مواقعی هم که فقط گروها ترین هاشون رو برگزار میکنن، بازم رنکا چهارگروه باهم داده میشه. اما الان ترین های سه گروه دیگه برگزار نشده. گریفیندور زودتر ترین هاشو برگزار کرده و باید منتظر بمونه. تا اونجایی که من میدونم فقط رنک یک گروه به تنهایی داده نمیشه.

بقیه مدیرا اطلاعات بیشتری دارن، اگه گریف میتونه زودتر و جدا از بقیه گروها رنک بگیره، رنکارو میدن، وگرنه همونه که گفتم.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۷ ۱۲:۱۹:۴۵



Re: محفل به روایت فتح
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ سه شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۰
آن سو:

گودریک برای اینکه جسیکا دردسری برایش بوجود نیاورد، طلسم فرمان روی او اجرا کرد و همراه او به مخفیگاه اولیه ی خود بازگشت.

جسیکا نگاهی به اطراف انداخت و گفت: واو!

گودریک سریعا جسیکا را به سمت صندوقچه برد و گفت: باید بهم کمک کنی! قفل دوم این صندوق رو به تنهایی نمیتونم باز کنم و طبق دستورالعمل مغزم باید با یکی این کارو بکنم.

و بعد با ناراحتی نگاهی به جسیکا که حالا مخفیگاهش را کشف کرده بود انداخت و با خودش گفت: آخه اون موقع یکی نبود بهم بگه اینم شد دستورالعمل!

نزد محفلی ها و مرگخواران:

- عجب صدای خوفناکی!

لونا این را بیان کرد و با ترس به بوته ای که تکان میخورد خیره شد. بوته کنار رفت و مردی شعله به دست نمایان شد. با دیدن هزاران چوبدستی که به سمتش نشانه رفته بود، دستپاچه شد و گفت:

- من پلیسم! شایدم نگهبان. صدا اومد، گفتم شاید گرگان! خیالم راحت شد.

و با بیشترین سرعتی که میتوانست از آنجا دور شد. رز جیغ زنان گفت: کجای حرف زدن ما شبیه صدای گرگه؟

ریگولوس به تاریکی شب زل زد و پرسید: یعنی جسیکا کجاست؟

ریموس یک قدم به جلو برداشت تا از به جمع مرگخواران نزدیک تر شود و گفت: بهتر نیست متحد شیم؟

بلا سریعا واکنش نشان داد و گفت: چی؟ اتحاد؟ امکان نداره!

سیریوس که چوب باریکی را درون دهانش قرار داده بود و با آن بازی میکرد گفت: ما اطلاعاتمون در مورد گودریک بیشتره!

سوروس چشم غره ای به سیریوس رفت و گفت: ما به تنهایی میتونیم پیداش کنیم! بیاین بریم مشورت!

و همه ی مرگخواران با صدای پقی ناپدید شدند.

بازهم آن سو:

گودریک جلوی صندوقچه زانو زده بود و سه قفل باز کنارش افتاده بود.

- خب اینم از قفل بعدی.

و با حسرت به هفت قفل باقیمانده خیره شد. برای باز کردن هرکدام از آنها باید یک کار خاصی میکرد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱۵ ۲۲:۲۲:۰۵







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.