هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ شنبه ۱ تیر ۱۳۹۸
سلام به همگی و مخصوصا ناظر خودمون!

خب، خب، خب...

1- به نظرت بهترین رول نویس غیر بلا و لرد توی مرگخوارا کیه؟

2- به نظرت بدترین نویسنده ی ریونکلاو کیه؟

3- بی نظم ترین کسی که میشناسی توی جادوگران کیه؟


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۸
تام گشنه بود... حدودا سه روزی میشد که غذایی نخورده بود و از شدت گرسنگی فلزات مختلف را خورده و به صورت شمش بالاآورده بود!

- بچه! بچه! بدو بریم موزه، میگن پول میدن!

تام نگاهی به هکتور که بچه به دست به سمت موزه میدوید انداخت. راستی از کی تا حالا هکتور بچه دار شده؟ ولی تام اهمیتی به این موضوع نمیداد و هنوز در حال تحلیل صحبت های او بود.
- هکتور گفت که تو موزه پول میدن، یعنی با پول میتونم غذا بخرم، یعنی سیر میشم. بزن بریم!

و به سمت موزه به راه افتاد...

در موزه

- جناب ما که نمیتونیم پول الکی به شما بدیم، یه وسیله بیارید تا پول بدیم. لعنت به این طرح!

تام دیگر طاقت نداشت، به سمت موزه یورش برد و عصایی طلایی رو برداشت و دوباره روی صندلی نشست.
- خب، بفرمایید اینم عصای طلایی. مال دوران جوانیِ مرلینه، ناقابل 10 گالیون!
- 10 گالیون! مگه جنگه؟
- اگه نمیخواید میتونم ببرمش.

مدیر موزه نگاهی به دخل موزه انداخت. با خرجی های امروز فقط 10 نات مونده بود.
نگاهی به چهره ی تام انداخت که درحال گاز زدن عصا بود، پخمه تر از این به نظر می اومد که فرق نات و گالیون رو بفهمه. بالاخره دلو زد به دریا و نات ها رو در دست مرد گذاشت.
- بفرمایید آقا، اینم 10 گالیونی که خواسته بودید!

تام به نات ها نگاه کرد و به خیال گالیون بودن آنها لبخندی به پهنای صورتش زد و عصا را به مدیر موزه داد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۱۵ ۱۶:۵۹:۲۸
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۱۵ ۱۷:۰۲:۴۸
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۱۵ ۱۷:۰۴:۰۲

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: سالن تئاتر هاگزمید ویزادیشن
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۸
- سو... سو... اصلا استرش نداشته باشیا! فقط... فقط...

سو که کاملا گیج شده بود به گادفری نزدیک و نزدیک تر میشد.

- نه! نزدیک تر نیا! یعنی چیزی نیستا فقط... اصلا ولش کن، یه لحظه خم شو!
- ای بی شعور منحرف! برای چی خم شم؟ بگم لرد بیاد اره تو بکنه تو آستینت؟!

گادفری که از سو تفاهمی که برای سو پیش اومده بود عصبی شده بود، اره رو برداشت و فریاد زنان به سمت کله ی سو روانه شد...
- یااااااااااااا!
- چکار میکنی گادی؟!

گادفری همانطور که در هوا معلق بود به فکر فرو رفت.
- اگه دستم خطا بره بخوره تو کله اش چی؟ نه بابا من خیر سرم ده ساله دارم سر از تن ملت جدا میکنم؛ این که دیگه یه سوکسه چیزیش نمیشه!

گادفری خواست تا اره اش رو پایین بیاره اما کریس که میخواست خودش رو به ولدمورت نشون بده، پرشی کرد و گادفری رو به سمت پرده تالار پرت کرد.
در همین حین اره از دست گادفری پرت و شد و کل پرده ی تئاتر هاگزمید رو پاره کرد.

- یهو چت شد کریس؟!
- مگه نمیخواستی سو رو بکشی؟
- من؟ من غلط بکنم! فقط خواستم اون سوکس روی سرشو بکشم. راستی سوکسه هنوز روی سرشه! 😱

و بدون توجه به اره به سمت سو لی شیرجه رفتند.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۹ ۱۲:۱۵:۵۵

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۸
سلام بر لرد کریس!

1)خود را در یک جمله،به شیوه اوباشانه معرفی کنید.
بی کله ی عاشق ساحره!

2)علت تصمیمتان برای عضویت در گروه چیست؟
بیکاری!

3)یک نمونه رفتار اوباشانه را شرح دهید.
فرو کردن سوزن در پشت بچه مثبتا!

4)رولی کوتاه درباره واکنش خود بعد از دیدن اعلامیه اوباش بنویسید.
داشتیم وس خودمون جوج میزدیم تو کافه سه دسته جارو، یهو دیدیم ای داد بیداد داش کریسمون اوباش راه انداخته ماام با کله اومدیم تو


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
نام: تام جاگسن { تو کتاب فقط جاگسن اومده }
گروه: با افتخار ریونی ام
سن: زیر 20 بالای 1 !
جنسیت: مذکر
نژاد: بریتانیایی
پدر: جیکوب جاگسن
مادر: لینی جاگسن
چوبدستی: هرچی دم دستم باشه ولی در حال حاظر چوب افرا با مغز خر!
ویژگی های ظاهری: خوشتیپ، جذاب، تو دل برو و خلاصه هرچی صفت خوب بلدید به توان 2!
ویژگی های اخلاقی: پررو، شیطون، رفیق باز، شجاع، کمی دختر باز!
علایق: لرد کبیر، ریون و بچه هاش
جارو: ما مرگخوارا جارو نیاز نداریم هر وقت خواستیم لردمون تامین میکنن !
پاترونوس: آی آی! (یه سرچ بزنید میفهمید چیه)
استعداد ها: مرگخواری، لرد دوستی، مخ زنی!

زندگینامه:
والا از کجا بگم براتون...
توی یه روز بارونی اوایل جنگ جهانی دوم، دوتا کفتر عاشق به انگلیس پناه میبرن و اونجا ازدواج میکنن، حاصل این ازدواج میمون و مبارک! شده این جنتلمنی که میبینید!
10 سالم بود عین آدم نشسته بودیم تو خونه یهو یه جغد اومد تو منم که ترسیده بودم با مشت زدم کشتمش! بعد پاشو که وا کردم دیدم ای داد بیداد از هاگوارتزه! اومدیم هاگوارتز یه چند سالی محصل بودیم و بعدش با کلی تلاش و پشتکار روزافزون! (اینجاش شبیه این مجریای آمادگی کنکور شد) موفق به دریافت درجه کبیر مرگخواری شدیم.
——————————
شناسه قبلی:
فیلیوس فلیت ویک


_______________

تایید شد!
خوش برگشتین به ایفای نقش.


ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۷ ۰:۳۸:۲۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.