دوفش ... دوفش ... دوفش ... دوفش- بس کن ... اون برنمیگرده
دوفش ... دوفش ... دوفش ... دوفش- بهت میگم ول کن، اون رفته!
- نه، باید بهش تنفس مصنوعی بدم ... اون زندست!
بلاتریکس دست از مشت زدن بر سینه ی اربابش برداشت و یک پا اینور یک پا اونور اربابش گذاشت و خودش را روی بدن بی جان او انداخت و لب هایش را روی لب های او گذاشت و شروع به مکیدن کرد...
- بوقی تو که داری هر چی نفس تو شش های اربابه رو میکشی بیرون، باید نفس بهش بدی!
- خفه شو سیسی، اون مدل مال مشنگاست! متد های جادویی میگه باید اینقدر بمکی تا هرچی آب توی شش هاست بیاد بیرون.
- خوب اقلا لبت رو بزار رو سوراخ دهن ارباب و بکش نه رو لب هاش، این جوری که چیزی خارج نمیشه!
بلاتریکس بدون این که دست از نجات لرد بردارد از پشت کروشیویی نصیب خواهرش کرد و ادامه داد.
به جز بلاتریکس که هنوز به نجات اربابش امیدوار بود بقیهی مرگخوار ها یا در حال گریه برای مرگ حقیرانه ی لرد بودند و یا داشتند سر جانشینی دعوا میکردند.
- من جانپیچ ارباب بودم پس یخورده از روحش تو بدنم بوده، من باید جانشینش باشم.
- تو اگه عرضه ی این کارا رو داشتی اون یه ذره روح رو حفظ کرده بودی تا ارباب بر اثر غرق شدگی نمیره. من باید جانشین بشم که ارباب بهم اعتماد داشت و منو فرستاد محفل برای جاسوسی.
- آقایون و خانوما، بی زحمت روتونو اونور کنید ... به نظرم اگه ردای خودم و ارباب رو در بیارم تنفس پوستی میتونه به نجات ارباب کمک کنه
- هـــــیـــــــــــــــــــــع!همین که بلاتریکس برای گرفتن پرایوسی لحظه ای از روی بدن لرد بلند شد لرد توانست نفس بکشد و به هوش آمد.
مرگخواران به سرعت دور اربابشان جمع شدند و سعی کردند اوضاع را طوری جلوه بدهند که انگار خودشان لرد را نجات داده اند!
- برید کنار ... برید اونطرف ... اوضاع وخیمه، باید خیلی سریع حرکت کنیم.
چهره ی لرد آنقدر مصمم و جدی بود که مرگخوارها فهمیدند باید خود را از او دور کرده و هرچه گفت بلافاصله عمل کنند.
- سیبل، بیا این جا!
- بله ارباب؟
- وقتی که توی آب بیهوش شدم یه خوابی دیدم که باید سریع تعبیرش کنی!
- بفرمایید ارباب.
- دیدم که ما کنار یه مرلینگاه از آب درومدیم و بعد لودو یه سنگ پیدا کرد و من اون رو پرت کردم یه وری و بعد ما محفلی ها رو دیدیم و باهاشون درگیر شدیم و بعد مسابقه ی کوییدیچ دادیم و بعد من فهمیدم که اون سنگه سنگ جادو بوده و سعی کردم با فریب دامبلدور جای اون سنگ رو پیدا کنم!
- اوه ارباب! خواب شما بسیار پیچیده و عجیب بوده ... اجازه بدید کمی بیشتر بررسی کنم ...
سیبل دستش را در جایی نامعلوم داخل ردایش فرو کرد و تعدادی گوی بلورین و آینه و فنجون و خرمهره و مجلات پلی ویزارد و غیره درآورد و مجله ها را که اشتباها خارج شده بودند را سر جایشان برگرداند و مشغول ور رفتن با آن اشیاء شد!
پس از مدتی طولانی سیبل رو به لرد کرد و گفت: ارباب تعبیر خواب شما اینه که ما کنار یه مرلینگاه از آب درمیایم و بعد لودو یه سنگ پیدا میکنه و شما اون رو پرت میکنید یه وری و بعد ما محفلی ها رو میبینیم و باهاشون درگیر میشیم و بعد مسابقه ی کوییدیچ میدیم و بعد شما میفهمین که اون سنگه سنگ جادو بوده و سعی میکنید با فریب دامبلدور جای اون سنگ رو پیدا کنید
-
- ارباب منتظر کسی هستین؟
-
- ارباب از شامپوی نامرغوب استفاده کردید؟
-
- ارباب میخواین با طلسمی چیزی این دیوارو بشکونم تا سر مبارک درد نگیره؟
- آواداکداورا! همه تو جنگل پخش شید و اون مرلینگاه رو پیدا کنید، به محض پیدا کردنش با علامتتون به من اعلام کنید تا خودم رو برسونم. هر کی که سنگ رو پیدا کنه یه جایزه ی بزرگ پیش ارباب داره!