فرستنده:کراب!
گیرنده:شناسه کراب!
آدرس:
کراب!موضوع:نامه ای دوستانه به شناسه عزیزم
خیلی وقت بود میخواستم باهات حرف بزنم.ولی مگه جادوگر عاقل با شناسه حرف میزنه؟کمی فکر کردم و یادم افتاد که من کلا هرگز عقل درست و حسابی نداشتم!برای همین تصمیم گرفتم باهات حرف بزنم.
ازت ممنونم که با تایپ چند عدد و حرف ظاهر میشی و با ذوق و شوق از ورود تکراری من تشکر هم میکنی! سابقه نداشته کسی از دیدن هر روزه من(حتی گاهی چند بار در روز)تا این حد خوشحال بشه! خسته نمیشی...ولی گاهی خسته کننده میشی...این همه وقت آزاد داری.مثلا وقتایی که وارد سایت نمیشم.بشین فکر کن و یه خوش آمد گویی جدید پیدا کن خب.چقدر وابستگی به مدیرا؟آدم باید نوآوری داشته باشه.البته آدم نیستی...ولی شناسه که هستی!
همونقدر که از ورودم خوشحال میشی، از خروجم ناراحت و غمگین میشی...تا حدی که گاهی وقتی دکمه خروج رو میزنم از شدت ناراحتی جملات بی معنی مانند " از ورود شما متشکریم آبنبات چوبی پاتر" و "از ورود شما متشکریم اسب آبی " نمایش میدی.اینجاست که دلم برات میسوزه.حتی گاهی میزنی به سیم آخر و میگی از ورود شما متشکریم پروفسور کوییرل!که مثلا من با وسوسه دست یافتن به منوی مدیریت از خروج منصرف بشم و بمونم؟عمرا اگه گول بخورم!...نمیدونم...شایدم از سر دلتنگیه.شایدم واقعا نمیخوای برم.خب این جنگولک بازیا برای چیه؟ به زبون آدم بگو بمون خب!البته گفتم که...آدم نیستی...ولی شناسه که هستی!
تازه گاهی یه جور دیگه میزنه به سرت.یه عدد یک(1) قرمز خوش آب و رنگ میذاری کنار قسمت پیام شخصی ها.خب آدم دست خودش که نیست.ذوق میکنه!کلی امیدوار میشه.میپرم تو پیام شخصیام و میبینم خبری نیست و یکه هم خودبخود غیب شده و تو احتمالا اون پشت از خنده غش میکنی.این کارتم تکراری شده.خلاقیت داشته باش.آدم باید خلاقیتم داشته باشه.حتما لازم نیست تکرار کنم که آدم نیستی...ولی شناسه که هستی.خوب نیست با احساسات یکی بازی کنی.
گاهی شوخیای ناجور میکنی.البته این یکی دست تو نیست.قانونه.ولی خب.گاهی احساس میکنم خودتم تو این کار دست داری.دو ساعت مغزمو بکار میندازم و مینویسم.مینویسم و مینویسم...و وقتی در اوج اعتماد به نفس و با اطمینان کامل دکمه ارسالو میزنم اون صفحه آبی رنگ لعنتی ظاهر میشه(آخه قالب من آبی نیست) و میفهمم که از سایت پرتم کردی بیرون.باید کلی شانس بیارم که نوشته هام نپریده باشه.هر بار میگی قبل از فرستادن سیو کن.یادم میره خب...لطف کن قبل از شوت کردن بپرس که قصد رفتن دارم یا نه.ناسلامتی نون و نمک همدیگه رو خوردیم.اگه من نبودم تو هم نبودی دیگه.میخوای دو ماه بهت سر نزنم ببینیم چه بلایی سرت میاد؟الان دیگه فکر میکنم شرمنده شده باشی.
گاهی دیگه جدی جدی قهر میکنی و کلا راهم نمیدی تو!
دهها بار همون حروف و اعداد رو وارد میکنم.آخر یه خمیازه میکشی و ورود موفقیت آمیزمو تبریک میگی.اینجور وقتا دلم میخواد همچین با مشت...هیچی...ولش کن...دهن نداری که!
گاهی میزنم به سیم آخر.یه چیز ناجور میگم.مثلا تو چت باکس یا یه جای دیگه.تاوانشو تو میدی.باید منو ببخشی.چه کنم!جلوی زبونمو نمیتونم بگیرم!مدیرا هم که زورشون به تو میرسه.ازشون دلخور نشو...جوگیر میشن گاهی!
حرف و حدیث زیاده...ولی برم تا مدیرا باز قصد جونتو نکردن!
مواظب خودت باش.