هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲
#41
در کوچه ی دیاگون

اسنیپ به سمت دیوار میره و وارد کوچه ی دیاگون میشه.

به سمت یه کافه ی متروکه میره.

و پشت یه میز میشنه.

-وای به حال هری اگه نکرده باشه...

-ببخشید قربان!

-کریچر آوردیش؟

-بله قربان. ارباب پاتر گفت بدمش به شما! تق (کریچر میده و غیب میشه)

-خوبه. برم پیش دامبلدور که تو پاتیل درز داره...

-نیازی نیست اسنیپ! من اینجام!!!

اسنیپ از جاش میپره و میگه:

-چجوری اومدین؟

ـ من برای نامرئی شدن نیازی به شنل ندارم اسنیپ!

-راستش من میخواستم...

-نیازی نیست چیزی بگی. من همه چیزو میدونم.



خانه گریمولد

- راستش اون دید که من...

تق تق

- کیه؟

- منم آقای باود

وقتی در باز میشه بوی فست فود چنان اونجا میپیچه که هیچ کی وقت نمیکنه از آقای باود بازجویی امنیت کنه.

- دوستان من تو سازمان اسرار فهمیدم که شما گشنه این واسه همین...

اما هیچ کس نیازی به توضیح آقای باود نداشت و جمله اش نا تمام ماند.

همه به سوی او حمله ور شدند

هری و رونالد و هرمیون هم به طبقه ی پایین آمدند تا دلی از اعزا در بیاورند...



و سپس آقای باود به سمت آشپزخانه رفت و از سوپ پیاز دامبلدور برای خود کشید.

و با حرص ولع خورد و به به چه چه کرد و گفت:

- جونای امروز هم آت آشغال دوست دارن...

ولی هیچ کس نفهمید که دامبلدور چه معجون های مفیدی داخل سوپ ریخته است که مهم تر است از سوپ است...


ویرایش شده توسط آقای باود در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱۵ ۱۱:۲۶:۴۸

آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: کدوم مهم تره؟ عشق ،امید ،ایمان
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۲
#42
نقل قول:

جاگسن نوشته:
عشق نسبت به هر کاری می تونه درون انسان نوری به نام امید ایجاد کنه. امیدی که منجر به تلاش میشه.
تلاش مداوم باعث استقامت می شه، زندگی رو از یکنواختی در میاره و برای مدت زمانی هدفدار می کنه.
اما وقتی فرد به هدفش می رسه در جواب سوال "چه چیز باعث موفقیتون شد" میگه به کاری که می کردم ایمان داشتم!


نکته ی جالبی بود.



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۲
#43
من قبول دارم که چتروم سنگین میکنه

ولی هیچ دلیلی نداره تو همه ی صفحه ها باشه

یه صفحه بزارین مخصوص چتروم

مثل همون قبلی

امکانتشم تو یه صفحه بیشتر میتونین بذارین

با تشکر از مسئولان با درایت و با فهم.


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: کدوم مهم تره؟ عشق ،امید ،ایمان
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۲
#44
نقل قول:
عشق درسته که باید وجود داشته باشه ولی به نظرم به اندازه این دوتا اهمیت نداره !!!


موافقم. عشق آدمی که میتونست از همه بی نیاز باشه نیازمند افراد دیگه میکنه.

بار ها دیدیم از عشق کسی سوء استفاده کردن و از راه تهدید بهش پیروز شدن.

ولدمورت اینو خوب میدونست حتی هری هم میدونست که از جینی خداحافظی کرد.

البته بدون عشق شاید بشه گفت آدم از انسانیت به طرف حیوانیت راه پیدا میکنه.

و عشق میتونه قوت بده از راه های مختلف مثل افزایش ایمان و اعتقاد و...

با تشکر از همه


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


???? ??: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
#45
ولی جیمز از رو رونده نبود همون جا ایستاد و لنگر انداخت

هری گفت:

به درک . وقت ندارم برای این بچه ها فیلم رمانتیک بازی کنم بهتره شروع کنــــ...

ولی دیر بود مالفوی زودتر از او شرو ع کرده بود

و

بوم!

هری به دیوار پرت شد و به زمین سقوط کرد

- تو آدم بشو نیستی پاتر یه بارم من سرزده شروع کرده بودم ولی تو یادت رفته از بس با این گندها...

ولی هیچ کس نفهمید مالفوی در آخر چون هری و جینی و هرمیون و دو قلو ها و رونالد چوبدستیشان را کشیدند و

بوم!

مالفوی بدتر از هری پرت شد و روی زمین ولو شد

هری بالای سر مالفوی رفت که از ریخت افتاده بود و گفت:

مالفوی تو هم تجربه نمیگیری یه بار تو قطار ما اینجوری بهت حمله کرده بودم

و سپس بینش را با پایش له کرد و خون آمد

-اینم عوض اون کارت تو قطار ،جینی بچه ها بریم رونالد بر و بچه رو بردار بریم خونمون!

-ما دیگه چرا هری؟

-چون من میگم . مشکلی هست؟

-نه... نه البـــــــته که نه!

-خوبــــــه

و همه رهسپار شدند و جینی فهمید که مالفوی لیقاتش رو نداره

- راستی جینی مواظب باش مالفوی دو باره تو مهمونی معجون عشق بهت نده!!!

-چــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟

-تو جیبش بود هنگام دوئل افتاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


???? ??: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
#46
هری و کینگیزلی شکلبوت به سمت شومینه میرن

-اهه . سالاز چرا پودر پرواز کارنمیکنه

-احمق جون چون شبکه رو قطع کردیم تا دزد ها نتونن از بانک فرار کنن

حالا هم زود باشین غیب شین

-کی حوصله ی غیب شدن داره با جارو میریم

-آخه برای چی

-چون وقت بیشتری برای خوابیدن هست تو راه میخوابیم!

-راست میگه دیگه سالاز

- با این وزنتون اگه جارو یه میلی متر بالا برن تعجب میکنم

-یه کم اضافه وزن داریم حالا هم که این قدر به فکرمونی با جاروی تو میریم

-راست میگه

-اون جدید ترین جاروی منه،،،نــــــــــــــــــــــه!!!

ولی کار از کار گذشته بود هری و کینگیزلی سوار جارو رفتن و البته جارو هم زیر وزنشون داشت له میشد!!!

و سالاز رو هم به حال خودش رها کردن که از فرط خشم فشار خونش بالا رفته بود و قرص ها حروم شده بودن

سالاز رسید به گرینگوتز و دید هنوز دو تا کارآگاه نیمودن

بعدم متوجه شد که اعضای معمولی محفل زودتر از اون رسیدن!!

سرانجام دو کارآگاه با قیافه ی ژولیده و جاروی شکسته ی سالاز رسیدن!!!!

سالاز نعره زد:

تنبـــــل ها!محــــــفلی ها زود تر از شما رسیــــدن این ننگه برای وزرات سحـــــر و جادو!

هری و کینگیزلی با امیدواری به همه جا نگاه کردن:

-ولی اینجا که چیزی نیــــــــ...

بوم!

پاسخ دو کارآگاه توسط مرگخوارن داده شد و از شدت انفجار محفلی ها و کارآگاهان و سایرین به در و دیوار پرتاب شده و چسبیدند

و سپس مثل برگ های پائیزی به زمین فرود آمدند!!!!!

و هیچ کس نفهمید پشت دیواری که ترکیده بود افرادی مشغول جابجایی کیسه کیسه طلا بودند

احتمالا ولد مورت میخواست از راه بشر دوستانه بر همه چیره شود از جمله شرکت در بورس و... !


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


???? ??: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
#47
جناب سالاز اگه کارآگاه هایی لازمه که هشیار باشن و گوش به زنگ من در خدمتم

ولی اگه کارآگاهی میخوان که بخوره و بخوابه و فقط جا اشغال کنه که هیچ


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


???? ??: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#48
ارتش و محفل

آواداکدورا!!!!!

-باود چرا کشتیشون بیچاره شدیم!

-چی میگی معجون مرکب پیچیده رو بیارین

آقای باود یک مو از هر مرگخوار کند و در دو لیوان معجون مرکب پیچیده انداخت.

-حالا کی این دو تا رو میخوره باود؟

- من و الفیاس دوج

- چرا شما دو تا؟؟!

-کسی مشکلی داره؟

-خب نه !!

آقای الفیاس و آقای باود نوش جان میکنند!

-الفیاس حاضری بریم؟

-البته!

آقای باود میگه:

توجه کنین یه ساعت وقت داریم که به شکلشون باشیم شما در این مدت که ما میریم داخل خونه رو محاصره کنین.ممکن ولدمورت بفهمه و ما رو در جا بکشه ولی شما باید ادامه بدین...

راستی یه گروه هم باید دیوار حفاظتی ایجاد کنه تا مشنگای اطراف آسیب نبینن

ریموس گفت:

اونش با من خوبه

-خوبه!

ابرفورث گفت:

چهار قسمت میشیم

من از سمت شرق حمله میکنم

کینگیزلی هم از سمت غرب

گروه الفیاس هم از جنوب

لوپین هم از سمت شمال بعد از ایجاد دیوار حفاظ حمله میکنه که در عقبی خونه اس و راه فرار رو میبنده

خب برید شما دو تا...

باود و الفیاس به راه افتادند که حالا اوری و مکنیر بودند

بقیه نیز گروه خود را برداشتند و رفتند




ورودی عمارت ریدل ها

-در بزن باود

-باشه

تق تق

-شما دو تا کجایین یه ساعته؟

-هیچ طبق فرمایشات لرد سیاه باید همه جا رو خوب نگاه میکردیم

- بـــــــــــــــوق شین داخل

-حرف دهنتو بفهم

لوسیوس مالفوی:

-اوری و مکنیر بیاین لرد سیاه کارتون داره به خاطر دیر اومدنتون مجازات میشین!

-اومدیـ...دیم




تالار اسرار

مک گوناگال به زره نزدیک میشه که برش داره

نه دست نزن!!!

مک گوناگال از جاش میپره

دامبلدور و اسنیپ تازه رسیدن

-آه آلبوس تو منو پاک ترسوندی

-نباید دست بزنی مطمئنا یه طلسمی داره نباید جریان انگشتر تکرار بشه

حال چوبدستیتون رو برای احتیاط در بیارین

مک گوناگال:

آلبوس چوبدستیمو نمیتونم پیدا کنم

صدایی سرد خشک و بی حالت گفت:

-نگران نباش پیش منه!

هر سه نفر به سرعت بر گشتند

آری این تام ریدل جوان بود که چوبدستی مک گوناگال در دست به دیوار تکیه داشت و لبخندی موذیانه ای بر لب داشت!!!

به تالار دوم اسرار خوش اومدین! اسنیپ با تو تسویه حساب خواهم کرد! ولی اولش با دامبلدور!

دامبلدور آهی کشید و با افسوس گفت:

منم برای مبارزه تن به تن باهات آمدم تام . یه زمونایی با یه کمد آتیش گرفته تو رو از کار بد بازمیداشتم کاش الانم میتونستم تام!حیفـــــــــــــ...

دو جادوگر جلو رفتند و طوفانی دورشان را در برگرفت...


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


???? ??: نظرتون راجع به اتش سوزي در پناهگاه؟
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#49
بعدا خونه بازسازی شد حتما دیگه
در هر صورت از بابت فرد و جرج نگران نیستم تو مغازشون میخوابیدن


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: گفتگو با ناظر
پیام زده شده در: ۲:۱۳ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#50
پست اولم در نوزده سال بعد؟
البته قسمت ارتش و محفل رو بر اساس:
عشق با دشوار ورزیدن خوش است
یا در ماییه ی پیروزی خون بر چوبدستی کار کرده بودم

حالا بگذریم...


ویرایش شده توسط آقای باود در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۲۸ ۲:۱۹:۱۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.