هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آلبوس.دامبلدور.)



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۱:۲۱ پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴
#41
نتایج ترین های مرداد و شهریور 94 محفل ققنوس:

بهترین نویسنده ی محفل: آلبوس دامبلدور


فعال ترین عضو محفل: مشترکا روبیوس هاگرید و آلبوس دامبلدور


بهترین عضو تازه وارد: رز زلر


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴
#42
سلام پسرم.

ماموریت با تاخیر؟ بدون تاخیر؟ انجام شد.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴
#43
تصویر کوچک شده


خلاصه:

ساحره ای به اسم لارا بعد از سالها به هاگزمید برگشته. همه شخصیت ها پیر شدن و رفتن خانه سالمندان. لارا هم برای دیدنشون به خونه سالمندان می ره. ولی اوضاع آنجوری که لارا فکر می کند نیست؛ اکثر افراد آنجا سلامت عقلی ندارند. برای همین لارا تصمیم میگیره اونارو با کمک ورزش به دوران اوجشون برگردونه.

________________________________________________________________________

- میکشمت!
- به جان همین لارا تقصیر من نیست!

کارگردان وارد کادر شد و به سمت میز نویسنده دوید. نویسنده ی نگون بخت هم به سرعت برگه هایش را زیر چونه اش گذاشت و سعی کرد از آن طرف کادر خارج شود اما چون طرف مقابل او کارگردان است و ویژگی های خفنی دارد به کمک نویسنده ی جدید دو طرف کادر را میبندد و نویسنده قبلی در آن گیر می افتد.

- اسم تایپک چیه نویسنده ی عزیزم؟
-
- فکر نکن، رداتو عوض کن خانه ی سالمندانه خب؟ پس این آگهی ها این وسط چی چی میگه؟
- میگه اینجا واس ماســ ... ام... ربطی نداره خب.

کارگردان که از سطح فکری نویسنده ناامید شد کفش دینگ دونگ را بیرون کشید و زیر نور افکن ها گرفت و ملت با دیدن محصول جدید دهان هایشان کف کرد اما این کفش قابلیت مَکِش خوبی داشت و برگه های نویسنده را در خود کشید و از دست کارگردان به دم در خانه ی توحید آپارات کرد.

از آنجایی که برگه های بلعیده شده شامل دو پست قبلی بود کل کادر سفید شد و " در حال بارگذاری " ـی در سمت پایین و سمت راست صفحه نقش بست. کمی بعد پست ورونیکا بارگذاری شد و جوانان روغن نباتی قدیم در حیاط خانه سالمندان ایستاده بودند و لارا با سوت و لباس ورزشی آماده تعلیم آن ها بود.
- یک! ... دو!...سه! آقای جیگر یکم سریع تر.

با وجود تذکر لارا، آرسینوس درحال پروانه زدن با سرعت خیلی آروم بود. لسترنج آهی کشید در میان صفوف سالمندان پیش میرفت که پیرمردی روی صندلی توجه او را جلب کرد. لارا جلوتر رفت و به پیرمرد گفت:
- ارباب؟ شما ورزش نمیکینین؟
- ما همیشه تناسب اندام داشتیم دخترک، به ما شک داری؟
- نه اما...
- اما بی اما، ما خیلیم رو فرم هستیم، کروشیـ ... خُرر.

با آنکه ولدمورت هنوز هم اخلاقیات قبلی اش را حفظ کرده بود، به دلیل نداشتن انرژی، وسط کروشیو زدن سرش روی شانه اش افتاد و به خواب عمیقی فرو رفت. لارا به راه حل دیگری فکر کرد، ظاهرا تمرینات ورزشی هم دردسر های مخصوص خودش را داشت.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴
#44
ورونیکا تازه وارد فوق العاده ایه، اینو بارها نشون داده طوری که حتی ناظر شد. اما رای من رای خودمو به لیلی لونا میدم چون با وجود چند تا رول که ننوشته، رول هاش سطح بالایی دارن.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴
#45
نقل قول:
اول در مورد اولویت ها، منظورت اینه که من تازه وارد بیام به کلاه اعلام کنم اولویت هام ایناست، و بعد کلاه منو بر حسب اولویت هام بندازه تو گروه مورد نظرش؟ یعنی قسمت سوال و جوابش حذف بشه؟ مثلا من میام میگم اولویت هام به ترتیب هافل اسلی گریف راونه، و کلاه نگاه کنه ببینه اگه هافل سقفش پر شده منو به اسلی بندازه؟


:|

کدوم کلاه فرزند؟ من میگم کلا برداریدش. :|

اما مثلا بیایم بگیم الویته من: 1- اسلی 2- راون 3- هافل 4- گریف. مدیر میاد میبینه اسلی 5 تاش پره اما راون هنوز جا داره در نتیجه میاد میفرستتش راون. اگرم راون پر شد چک کنه ببینه هافل پره یا نه.

نقل قول:
دوم در مورد سقف ها. فرضا پنج نفر به گریف افتادن و چهارتاشون بعد یه مدت گذاشتن رفتن، اونا هم حسابن؟ چون مثلا کلاه تعداد زیادی گریفی معرفی کرد مدتی قبل، اما تعداد کمیشون فعال شدن. و خب ما نمیدونیم اون تازه واردی که دیگه لاگین نکرد گذاشته رفته یا بازم میاد...الان بیشتر مشکل گروه ها سر اینه که اعضاشون فعال نمیشن و کمبود عضو دو گروه راون و هافل صرف گرفتن نیروی تازه وارد حل نمیشه بلکه باید اون نیروی تازه وارد بمونه.


بله حساب میشن، برای مثال اگه من، آرسینوس یا هاگرید به عنوان ناظر نتونیم جوری کار کنیم که تازه وارد بمونه مشکل ماست هوم؟ در این مورد که کلاه قبلا کلی رو تو گریف انداخته، کو؟ :| والا از هر 10 تا تازه وارد 2 تاش میفته تو گریف. :| اینکه از هر چند نفر یه تعداد کمی فعال میمونن این یه چیز عادیه تو ایفا حالا این تعداد به قدرت ناظر تو جذب عضوش بستگی داره.

نقل قول:
مساله سوم اینکه من یه باگی تو این موضوع میبینم که نمیدونم شما ام میبینین یا نه:دی فرضا من میخوام برم هافل و کلاه نمیذاره برم چون تعداد پره، صبرمی کنم ماه بعد با یه شناسه دیگه میرم هافل که سقفش دوباره خالی شده:دی البته این باگ رو من توقع داشتم وقتی این کلاه نصب شد هم داشته باشیم ولی اتفاق نیفتاد:-؟


آی پی رو برای همچین موقع هایی گذاشتن دخترم. درسته که آی پی قابل دور زدنه ولی این موردی که گفتی یه مورد خیلی کمیاب یا نا یابه که احتمالش رخ دادن زیر 10 درصده، یعنی تازه وارد بخاطر یه گروه بره یه ماه بعد بیاد اونم تازه واردی که هنوز تو جو کتابه؟ بعیده. اونم میشه با همون مورد اولی که توضیح دادم رفع کرد یعنی با الویت بندی که اگه هافل سقفش پر بود بره الویت دوم.

با تشکر.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴
#46
با سلام خدمت مدیران و فرزندان روشنایی و تاریکی و خاکستری.

شاید ایده های مربوط به کلاه گروهبندی خیلی جاها داده شده باشه و خیلیا اون رو برای تازه وارد ها جذب کننده بدونن اما به نظرم ضررش بیش تر از منفعتشه. همه حداقل یه بار دیدن که کسی از گروهبندیش ناراضی باشه و وقتی میره تو گروهی که دوسش نداره کل انگیزه ش خراب میشه و ترجیح میده اصن اونجا نره. تالار خصوصی میشه گفت اولین جاییه که یه تازه وارد باهاش برخورد میکنه و تازه وارد رو حفظ میکنه حالا اگه کسی از تالارش خوشش نیاد دیگه هیچی.

فکر کنم اکثر مدیرا دو سال قبلو یادشونه که مرحله ی ورود به ایفا بازی با کلمات، کارگاه نویسندگی و معرفی شخصیت بود و تازه وارد تو معرفیش تو هرگروهی دلش میخواست میرفت. به نظر برگشت به این که تازه وارد خودش گروهشو انتخاب کنه بهتره. خوده من اگه گروهبندی منو میفرستاد هرگروهی غیر از گریف ممکن نبود الان اینجا باشم. الان ممکنه هرکس به ذهنش برسه خب تازه واردا همه تو جو کتابن میرن گریف یا فوقش اسلیترین برای اونم راه حل دارم، محدودیت تعدادی.

مثلا ما یه سقف میزاریم ( مثلا یک ماه ) میگیم تو این یه ماه هر گروه 5 تا جا داره تازه وارد میاد گروهشو خودش انتخاب میکنه میره توش. حالا میگیم 5 تا تازه وارد میرن گریف، سقف گریف پر میشه! یعنی تا پایان ماه هیچ تاز واردی نمیتونه بره گریف. اونجا بازم تازه وارد میتونه الویت دوم خودشو انتخاب کنه، با این که گروه الویت اولش نمیشه ولی بازم احتمال رفتنش کم تره تا کلاه گروهبندی.

با تشکر.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای‌نقش
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴
#47
من هم به جیمز سیریوس پاتر عزیز رای میدم، درسته که فعالیت زیادی نداشته اما همون تعداد رولی هم که نوشته فوق العاده بودن و هستن.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: بهترین ایده و تاپیک
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۴
#48
من هم به سوروس عزیز رای میدم، ایده ی هاگوارتز، ایده ی جالب و نویی بود که غافلگیرمون کرد.


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۴
#49
- وینکی فرزند؟
- پشمک چی گفت؟
- الان ما اینجا چیکار میکنیم فرزند؟

وینکی نگاهی به اطراف انداخت و چیز عجیبی ندید. جن خانگی تصور کرد دوباره دامبلدور بر اثر پیری دچار فراموشی و آلزایمر شده است در نتیجه حرف او را جدی نگرفت و سعی کرد سرپرست محفل را به دنبال خود بکشد اما پیرمرد سرجای خود ایستاد. وینکی مسلسل خود را از جیبش در اورد و گفت:
- پشمک حرکت کرد یا آبکش شد؟
- دخترم تو پست قبلیو دیدی؟
- پست چی بود؟
- هیچی فرزند نوشته های مردمه.

وینکی کمی پایین تر رفت و نگاهی به پست قبلی انداخت و دید که چطوری درحالی که زامبی ها همه جارا گرفته بودند توانستند به هاگوارتز بیایند و اتفاقی برایشان نیفتد. دامبلدور هم به اطراف سرسرا نگاهی انداخت و وقتی دانش آموزی ندید مطمئن شد هاگوارتز تخلیه شده است. جن خانگی مسلسل را جلو چشمای دامبلدور گرفت و گفت:
- یعنی الان وینکی جن خوب نبود؟
- وینکی جن خوبیه دخترم اما فعلا تو اینجا کابردی نداره.
- وینکی پست هایی که داخلش نبود رو آبکش کرد!

وینکی به سبک دکتر فیلی "غودا" ـی کشید و مسلسل خود را به سمت پست های قبلی نشونه گرفت و ماشه را کشید. دامبلدور که نمیخواست آثار فرهنگی مردم خراب شود روی جن پرید و سعی کرد سلاح گرم را از دست جن مونث بیرون بکشد. پیرمرد فریاد زد:
- نــــــــه! فرزند نکن! آثار فرهنگی جامعه ست! نصف نویسنده های این سوژه یا مردن یا مفقود الاثر شدن! این تنها یادگارشونه!

پرش دامبلدور بر روی وینکی موجب شد او کنترل شلیک های خود را از دست بدهد و این پست و پست قبلی را از بین ببرد. در نتیجه وینکی از صحنه ی روزگار محو شد و دامبلدور به داخل تونل برگشت. هاگرید که از ظاهر شدن دامبلدور وسط تونل تعجب کرده بود گفت:
- پروف؟ نگفته بودی ژیمیناستیکم میری، از بالا میپری پایین، راز موفقیتت چیه پروف؟
- نیروی عشق فرزندم.
-


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴
#50
پست پایانی

- قردادو باطل کن میخوام برم.
- منم سال ها جلوی دوربین خدمت کردم، 7 سال دفاع مقدس جلوی سیاه ها داشتم. باید جامو به جوون ترا بدم.
- بســـــــــه!

کارگردان به بازیگر ها نگاه کرد که پشت میز کارگردان صف بستند و خواستار استعفای خود بودند. در ان لحظه در قلعه نورمنگارد باز شد و فردی به سمت میز کارگردان آمد و ایستاد. در این بین چند ممد که در صف ایستاده بودند زیر دست و پا له شدند. کارگردان از روی صندلی بلند شد و رو به مرد غریبه گفت:
- تو دیگه کی هستی؟
- نویسنده ی جدید.

دقایقی بعد.

- برین بیرون!

کارگردان ابتدای لاشه ی نویسنده ی جدید، و سپس تک تک محفلی هارا با اردنگی به خارج از قلعه پرتاب کرد. ابتدا هاگرید از جای خود بلند شد وخود را آماده ی نبرد با کارگردان کرد اما هنوز سمت در قلعه نرفته بود که فهمید " گوشنه " است در نتیجه تا رفع کامل گشنگی خود جلوی در قلعه اعتصاب کرد.

- همتون از سوژه اخراجین! اونم بدون حقوق بازنشستگی! هیچ کدومتون حق ندارین برگردین تو این خرابه!
- لامصب اونجا قلعه ی خودمه!

کارگردان منتظر جواب گلرت نشد و در " خرابه " ی مورد نظر را بست. گلرت و پنجه به سمت در دویدند و با مشت و لگد خواستار باز شدن در قلعه شدند اما دقایقی بعد به دلیل آتش زدن کاغذ های نویسنده توسط کارگردان، تمام محفلی ها از صحنه روزگار پاک شدند.

فردا - خانه ی شماره ی دوازده گریمولد

- هیچ جا خونه ی خود آدم... عه! اینجا چ خبره؟

دامبلدور که به تازگی از سواحل برگشته بود نگاهی به سه خانه ی 11-12 و 13 گریمولد انداخت که تقریبا به ویرانه تبدیل شده بود، انداخت. ناگهان مردی با سیبیل های بلند و لنگی بر گردن و کلاه سیاه بر سر بازوی دامبلدور را گرفت. دامبلدور لبخندی زد و گفت:
- میتونم کمکت کنم پسرم؟
- صد بار گفتم بچه هاتون رو تنها تو خونه ول نکنین. کلی به خونه های اطراف خسارت زدن و چون سرپرستشون شمایی باید بیای گالیونشو بپردازی.

سال ها بعد - آزکابان

- شاید اگر اون موقع میتونستم بهشون ان قدر اعتماد نکنم، الان اینجا نبودم پسرانم. من چوب اشتباهت خودمو خوردم، بعد از اینکه بخاطر پرداخت نکردن خسارت خانه های 11 و 13 افتادم آزکابان، هیچ خبری از دوستان و یارانم نشد، هیچکدوم نیومدن دنبالم، اما من هنوزم از اعماق قلبم بهشون اعتماد دارم و مطمئنم روزی برمیگردن.

هم بندی های دامبلدور:


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.