1. مادره جونوره همونطور که در تکالیف جلسه دوم نوشته بودم...یه مار غولپیکر با دندونای چن ردیفی تییییییز...خعلی بزرگ و قدرتمند و قطور با چشمای درشت و مخوف.دارای قابلیت جرقه زدن و له کردن هس(کارای دیگه هم از پسش برمیاد اما در اینایی که گفتم ماهر تره!).(درسته که بزرگ شده اما هنوزم همون حساسیت ها و وسواس های قبلی رو داره)هرچن که عصبانی کردنش ریسک بسی بزرگیه اما کاریه که شده و نمیشه کاریش کرد...!
************************************************************************************************
2. با حرف پروفسور وارنر ترس به جونم افتاد(آخه این چه بچه جونوری بود که بم افتاد؟!) خیلی سریع کتاب طلسم های جادویی و باز کردم و مشغول خوندنش شدم...انقدر تو کارم فرو رفته بودم که متوجه پروفسور وارنر که داشت صدام میکرد نشدم تا اینکه با پس گردنی محکمی که خوردم سرم و از رو کتاب برداشتم و حواسمو جمع کلاس کردم...تا نگام به پروفسور افتاد شر شر عرق کردم...آخه از همینجایی که بودم میشد چشمای عصبانی شو ببینم تا اینکه پروفسور وارنر که سعی میکرد عصبانیت شو کنترل کنه رو به من گفت:
پروفسور وارنر:خانم لافکین بار آخرتون باشه وقتی که دارم صداتون میکنم حواستون به من نباشه!!!
از ترس فقط تونستم سرمو تند تند تکون بدم...
پروفسور وارنر:نوبت شما ست که مبارزه کنی!
از روی لیست شماره امو پیدا کردم و بسمت قفسی که اون شماره روش بود حرکت کردم.
از ترس رنگم پریده بود و با پاهایی که میلرزید تقریبا به نزدیکی های قفس رسیده بودم...همین که به نزدیکیش رسیدم درش باز شد و دو چشم مخوف پیدا!همینجور که ویبره میرفتم ماره با او جثه غولپیکر اش خزید و خزید تا بهم رسید.خواست سرش و بهم نزدیک کنه که کمی طول کشید(آخه من جلوش فقط اندازه یه پیکسی و یا شاید کمی بزرگتر بودم!)تا سرش جولو ی صورتم قرار گرفت سریع چوبدستیمو درآوردم و جولو صورت اون گرفتم و گردنم و به پشت خم کردم و چشامو بستم.تند تند طلسم میگفتم(حالا از شانس من تو اون گیری ویری هیچی یادم نمیومد!)یهو چشام از تعجب باز موند!چرا ماره تا الان منو نخورده بود؟؟؟برگشتم و به جلوم نگا کردم...
ای وااااای خاک بر سر شدم...!
...
چوبدستیم درست رفته بود تو یه چشمه اون بنده خدا...!!!
خیلی سریع چوبدستیمو از چشمش در آوردم و پشتم قایم کردم و یه لبخند زیبا زدم...!
آوخ آوخ
ماره چشاشو صورتش قرمز شده بود و از دماغ و گوشش دود میزد بیرون و با نگاه غضبناکش داشت به من نگا میکرد...
از گرماش داشتم ذوب میشدم که...
...
در یک حرکت ناگهانی دم اشو آورد جلو منو گرفت و محکم فشار داد...داشتم له میشدم...سر دم اشو آورد جلو صورتم...هینطور که با تعجب به دمش خیره شده بودم...ناگهان جرقه ای زد و بعد همه جا رو دود گرفت...
...
وقتی چشامو باز کردم خودمو رو زمین با موهای سیخ سیخی که ازش دود میزد بیرون در حالی که تمام بدنم سیاه و کثیف شده بود یافتم هنگامی که یه نگاه به بالا کردم یه جیغ بنفش کشیدم...
ماره چن متر پریده بو هوا و داشت رو من سقوط میکر تا خواستم خودمو از اون مخمصه نجات بدم ماره روم فرود اومد و بقیشو خودتون فرز کنین که چیشد....
و اینگونه بود که من تبدیل به پودر خاکستر شدم...
و در آخرم دیگه شما خودتون باید فهمیده باشین نتیجه مبارزه چی شد!؟
*******************************************************************************************************
پروفسور وارنر این ماره اصن هیچ نقطه ضعفی نداره!اگه حتی از وسط به دو نیمش هم کنیم دوباره ترمیم میشه...
واسه همین نتوستم هینجوری که شما خواستین بنویسم و کمی شبیه رول شد که بازم ببخشید...
اینم بگم که این نوع مارا وقتی به سن خاصی برسن(که خعلی هم طولانی هس...!)میمیرن!!!************************************************************************************************
3. خب همانگونه که میتونین تو نقاشیم ببینین ماره یه چشمش آسیب دیده و سرش هنگام فرود روی من نمیدونم چی شده ور قلمبیده شده منم که تبدیل به پودر خاکستر شدم که دود ازش بلند میشه و تنها دو چشم ور قلمبیده ازم مونده...!
...
مجروحان پس از پایان مبارزه