هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۱
#41
سلام پروفسور



در آن روز خواب، به شدت کتی را گرفتار ساخته بود و جنگی میان پلک هایش درگرفته بود. تنها چیزی که کتی را کمی بیدار نگه میداشت، عود بوگندویی بود که دودش در تمام فضای کلاس پیچیده بود و سر کتی را به درد می آورد.
_ خب، آقای نمیدونم چی چی!
نگفتی بلدی پیشگویی کنی یا نه.

پیرمرد، نگاه خماری به کتی انداخت و به افق خیره شد.
_ بینیم میخاره.

برای کتی مهم نبود که حرف های پیشگو کاملا بی متحوا بودند. بالاخره حتی بی معنی ترین حرف ها نیز، معنایی نهفته درونشان بود.
_ پس گفتی هر وقت بینیمون میخاره زمان بسیار مناسبی برای پیشگوییه؟ ممنون!
سوال دیگم اینکه...

کتی، دفتر را زیر و رو کرد و پس از نیافتن برگه ی مورد نظرش، دستش را تا شانه در دهان قاقارو کرد و برگه ی مچاله ای آغشته به آب دهن بیرون کشید
_ لطفا دیگه برگه هامو قورت نده. ممنون قاقارو!
خب، سوال بعدیم اینه... من کِی بزرگ میشم؟

کتی، مشتاقانه به پیشگوی زهوار در رفته زل زد.

_ هیچ‌... وقت.

شاید کتی خوشحال تر میشد اگر پیشگو همان جواب بی محتوایش را تحویل میداد.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۸ ۲۳:۳۵:۱۴
ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۸ ۲۳:۳۷:۱۵

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۱
#42
سلام پروفسور!



اعتماد به سقف نیز، اندازه ای داشت، اما کتی معنی کلمه اندازه را درک نمیکرد. در کوچه ها و پس کوچه ها ول میگشت و سعی میکرد افراد ولگرد را تحریک به مبارزه کند. هرچه نباشد تکلیفش بود. اگر کسی به او حمله نمیکرد چگونه میتوانست در این کلاس نمره بگیرد؟
با همین افکار پیچیده و در هم تنیده اش، پا به کوچه ی سرسبزی گذاشت که علامت راه رفتن بر روی گل ها و چمن هایش، بسیار خوانا بود. اما همانطور که همه هم می دانیم، کتی اهمیتی به علامت نداد و در مسیرش چمن ها و گل هارا له کرد.

- آهای بچه پررو! مگه کوری؟ ننه بابات چیزی یادت ندادن؟

کله ی کتی، به سمت پیرزن ولچری نق نقویی برگشت که عصایش را بالا گرفته تا در ملاج کتی بکوبد.
- با اون چشای بابا قوریت و عینک ته استکانیت ندیدی نوشته رو چمن ها و گل ها نباید راه بری؟
تو مسیری که با پاهای نحست انتخابش کردی تمام گیاهام له شدن!

پیرزن، دریافت که فاصله بین او و کتی، زیاد است و ویلچرش این فاصله را نمیتواند طی کند. پس تصمیم گرفت عصایش را به سمت ملاج دخترک پرتاب کند.
کتی نیز، فرصت را مناسب دید و با «برگردونیموس» عصا را به سمت ملاج پیرزن برگرداند. عصا، با شدت بر کله ی فرفری پیرزن برخورد کرد و پیرزن بیچاره، با صدای قابل توجهی پخش زمین شد.
بعد ها، مقاله ی کتی اینگونه شکل گرفت:
- با هیولای دو سری آشنا شدم که از ورود من به کوه آتشفشانش، بسیار عصبی شده بود.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ جمعه ۲۴ تیر ۱۴۰۱
#43
خانم رنگی جنگلی!

آیا این شایعه ای که میگه قراره به تمام سلایق احترام بگذارید درسته؟
آیا درسته میخواید حیوانات رو از چنگال ظالم انسان ها آزاد کنید؟
اعم از پیکسی ها، پشمالو ها و غیره؟


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#44
نقل قول:
این چیزا که گفتن نداره ولی... سبز و مشکلی چطوره؟ هوم؟ سبز و مشکی و سفید؟ نه؟ نظرت درمورد سیاه و صورتی چیه؟


سرکار خانم پلاکس سبز و سیاه و سفید!
نظرتون چیه یه کم ته رنگ قرمزم اضافه کنیم؟

در ضمن، میشه در مورد اینکه چی قراره روی دیوار های وزارت خونه بکشید، توضیح بدید؟
اصلا چیزی میکشید؟
یا چون مامانتون اجازه نقاشی کشیدن رو دیوارارو نمیده از اینکار منصرف میشین و فقط رنگشون میکنید؟
سرکار خانم پلاکس گل باقالی!
آیا این شایعه که در مورد تابلوی های پیکاسویی شما پخش شده درسته؟
آیا درسته که میخوایید برای هاگوارتز کلاس طراحی هم بذارید؟


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی لادیسلاو زاموژسلی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#45
نقل قول:

خیر، خود خویشتنمان مال رایگان مداریم که در نای و مری مترجمان وارد نماییم.


آقای زاموژسلی!
طبق گفته ی شما، وزارتتون هیچ مترجمی رو نمیپذیره.
پس چطور موقع سخنرانی ها یا حکم نوشتناتون ملت جادوگر بفهمن چی میگین؟


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۳ ۲۰:۲۱:۰۲

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی پلاکس بلک
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#46
سرکار خانم پلاکس نقاش!

آیا این شایعه که میگه قراره به جای استفاده از قلمو برای رنگ آمیزی، از پشمالو ها استفاده کنید، حقیقت داره؟

سرکار خانم پلاکس رنگی!

چجوری ثابت میکنید که وزارت خونه بعد وزیر شدنتون رنگ قشنگی میشه؟
چه تم رنگی رو در نظر دارید؟


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی اسکورپیوس مالفوی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#47
سرکار آقای مالفوی!

طبق چیزی که گفتین:
نقل قول:
دولت ما سیستم رابین هودی را پیش خواهد گرفت

و بعد چیز دیگه ای که گفتین:
نقل قول:
هر کس پول بیشتری بده مقام بالاتری هم خواهد داشت


آیا رابین هود از افراد ثروت مند متنفر نبود؟
چگونه این نقض گفتاری خود را توضیح میدهید؟
آیا اینجا مشخص نشد که شما کلاه برداری بیش نیستید؟
که میخواهید کل پول خزانه را بالا بکشید؟


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی لادیسلاو زاموژسلی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#48

نقل قول:
سرکار آقای لادیسلاووزوی سخت گوی سخت نویسه ی مترجم نیاز!


آیا شایعه ای که میگه وقتی وزیر شدید کل پول خزانه برای استخدام کردن مترجم به باد میره، درسته؟


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۰:۱۲ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱
#49
دیزی، دستپاچه و عرق ریزان، به دستگاه خیره شده بود و کاری از دستش ساخته نبود.
البته، کاری از دست هیچکدام از مرگخواران ساخته نبود.
تا زمانی که پلاکس، دوان دوان از دور ظاهر شد.
_ دیزی! فهمیدم چجوری کار میکنه!

مثل اینکه با پرسیدن از فردی، قلق کار دستش آمده بود.
کالا های مرد را از دستش قاپید و از دهانش صدا های عجیب غریبی درآورد.
_ یه پسره کوچولو اونجا بود. بهم یاد داد چجوری کار میکنه.
مثل اینکه اول باید یه صداهای بوق شکلی از خودت دربیاری و بعد عدد وارد اون دستگاه کارت خوانی شکل بکنی.

مرگخواران، سردرگم به پلاکسی که کارت مرد را پس میداد و میگفت موجودی اش کافی نیست، نگاه میکردند.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
#50
سلام پروفسور قشنگ ریشو!

سوال اول:

به نظر من اونا از یه پرده ی سفید استفاده کرده بودن. البته یه پرده ی سفید خالی نه. بنظرم نشستن قسمتی از دشت و دره و که قرار بوده مدرسه بشه رو با هم روی پرده کشیدن و بعدش با جادو رو هوا نگهش داشتن. اینجوری هرکی رد میشده، فکر میکرده دشت هنوز سر جاشه و با صدای ساخت و سازی که معلوم نبوده از کجا میاد، از ترس فرار میکرده.
البته چند تا احتمال شکستم وجود داشته. مثلا ممکن بوده نقاشی یکی از بنیان گزار ها بد بوده باشه و نقاشی کلی، بسیار نا متقارن در بیاد.
و ممکن هم بوده گاهی وقتا باد بیاد و پرده رو ببره کنار و کارشون فاش بشه. شاید برای همینه تو هاگوارتز زیاد باد نمیاد؟ چون جادوی ضد بادشون هنوز کمابیش پا بر جاعه؟

ـــــــــــــــــــــــــــــ

سوال دوم:

-قاقارو! بهتره جعبه ی آبنباتامو پس بدی... اگه جونتو دوست داری!

کتی در عجب بود. قاقارو چگونه میتوانست با آن پاهای کوچک و به درد نخورش، اندازه ی جت سرعت داشته باشد؟

- نمیدم. مال خودمه!
- عه؟ خودم پولشو دادما.

اگر بار اولشان بود، جادو آموزان دیگر با کنجکاوی و تمسخر، نگاهشان می کردند. اما خوشبختانه، به گرگم به هوای کتی و قاقارو عادت کرده و یاد گرفته بودند که برای سالم ماندن، بهتر است مسخره شان نکنند. سوزن هایی که کتی روی صندلی هایشان میگذاشت و آبرنگی که ناگهانی روی سر و کلشان میریخت، خیلی بد بود.
دنبال کردن پشمالو و صاحبش، به راهروی تاریکی کشیده شد که جز مشعل های کم نور متصل به دیوار، نور دیگری نداشت. زمین کثیف و پر از آشغال راهرو، به هیولایی میمانست. کتی، سرعتش را کم کرد و به قاقارو نیز، هشدار داد که همین کار را بکند. اما در کمال تعجب، قاقارو با سرعت به سمت جهت مخالف حرکت کرد و در بغل کتی کز کرد.
- یه... چیزی... اونجا بود!

کتی، دوپا داشت و چهار پای دیگری هم قرض کرد و پا به فرار گذاشت. هر دو، آنقدر ترسیده بودند که متوجه نشدند جن خدمتکار از سایه ها بیرون آمده و با جارو و خاک اندازش، متعجب به آنها نگاه میکند.
اما، این نقطه ی اوج کتی و قاقارو بود. چون چند روز بعد، شایعه ی کشف محترمانه و پیروز مندانه ای، در کل مدرسه چرخید.

- هی، میدونستی یه هیولا داره تو یکی از راهرو های مدرسه زندگی میکنه؟ کتی و قاقارو اون رو دیدن. شنیدم که میگفتن حتی از یه باسیلیسکم ترسناک تر بوده! با اینحال بازم زنده بیرون اومدن. اون دوتا فوق العادن!


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱۸ ۱۰:۴۳:۳۸

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.