هکتور در دفترش نشسته بود و در حالی که با یک دست پاتیلی را هم میزد و با دست دیگرش مشغول ورق زدن آلبوم خاطراتش بود، ویبره زنان به تدریس جلسه ی بعد کلاسش فکر میکرد.
اندر تفکرات هکتور:آزمایشگاهی پر از معجون های گوناگون و دود های رنگ و وارنگی که از پاتیل های در حال جوش برمیخاست فضا را مه آلود و تار کرده بود. در میانه های آزمایشگاه سایه روشن فردی که ویبره زنان در حال گشت و گذار بین پاتیل های جوشان بود و هر از گاهی یکی از معجون ها را هم میزد، دیده می شد.
- باید معجونش رو اختراع کنم! ارباب آخرین باری که پیششون بودم یعنی در واقع سی و هفت ثانیه و چهل و دو صدم ثانیه پیش، بهم توصیه کردن روی شخصیتم کار کنم. باید شخصیتم رو بپردازم! پرداختش کنم یعنی! حتما منظور ارباب اینه که معجون "شخصیت هکتور" بسازم!
هکتور در حالی که معجون دو رنگی را با ملاقه معجون سازیش هم می زد، به فکر فرو رفت:
- شاید هم منظور ارباب این بوده که شخصیت هکتور رو بپزم! چون ارباب بهم گفتن شخصیتم هنوز خامِ! خب چرا شخصیتم رو سرخ نکنم؟! نه اونطوری ممکنه خوب نشه! ارباب حتما یه چیزی میدونستن که گفتن بپزمش! هوم اصلا معجون همه رو درست میکنم تا ارباب تاییدش کنن!
هکتور در آزمایشگاه پس از گفتن این جمله بر ویبره اش افزود و با سرعت بیشتری مشغول هم زدن معجون ها شد.
اندر همون تفکرات هکتور- کمی بعد تر:- اربااااااااااااااااااااب!
- دگورث گرنجر! اگر فقط یک بار دیگه اینطوری وارد اتاقمون بشی دستور میدیم معجون خودتو درست کنی.
هکتور که از قرار معلوم از ساخت یک سبد پر از انواع معجون های گوناگون بیش از حد به وجد آمده بود و تهدید لرد را نیز یک تعریف به حساب می آورد، گفت:
- ارباااااااااااااااب! من موفق شدم! بلاخره تونستم هر معجونی رو که ممکنه به پخته شدن شخصیت من کمک کنه تهیه کنم!
- من که گمون نمیکنم هکِ بی استعداد این بار هم تونسته باشه معجون درستی اختراع کنه! با این حال معجونت چیه هک؟
هکتور با حالتی که انگار در حال رو نمایی از مهم ترین دستاورد تاریخ بشری باشد معجونی را از سبد بیرون آورد. معجونی به رنگ سبز روشن که کله ی هکتور در ابعاد کوچک و به رنگ نقره ای- که حتی آن هم ویبره میزد- درون آن دیده میشد.
- ارباب شخصیتم رو پختم! ریختمش تو پاتیل و با مواد معجون سازی طی نیم ساعت و با حرارت ملایم بخارپزش کردم، اینم معجونش!
هکتور:
لرد:
هکتور نقره ای درون معجون:
پایان تفکرات هکتور- دفتر کارش:چشمان هکتور برقی زد و بدنش آماده برای ویبره زنی عظیمی با ریشتر پایین شروع به لرزش کرد. بلاخره موضوع تدریس کلاسش را یافته بود.
چند روز بعد- کلاس معجون سازی پروفسور هکتور دگورث گرنجر:دانش آموزان با ترس و لرز سرک میکشیدند تا ببینند هکتور این بار برایشان چه خوابی دیده! عدم حضور ریگولوس بلک سر کلاس که به دلایلی کاملا نا معلوم(!) از خیر بودن سر کلاس گذشته بود، به وضوح به چشم میخورد. بلاخره هکتور در حالی که پارچی پر از معجون در دست داشت به سمت دانش آموزان چرخید.
- میدونم که خیلی مشتاقید درس امروز رو شروع کنیم. من هم مثل شما اشتیاق زیادی دارم! امروز یکی از مهم ترین معجون های تاریخ زندگیتون رو بهتون یاد میدم. معجونی که مسیر زندگیتون رو عوض میکنه.
معجون شخصیت شناسی! برای اینکه به طور کامل با این معجون آشنا بشید باید یک نفرتون این معجون رو بخوره. ظاهرا ریگولوس که همیشه برای این کار داوطلبه نیست، پس من... آملیا رو انتخاب میکنم! آملیا تو این افتحار رو داری تا اولین نفری باشی که معجون من رو میخوری!
آملیا در حالی که مشغول توسل به مرلین و مورگانا و هر گونه پیغمبر و خدایی بود که در طول کل ادوار هستی آدمیان شناخته بودند به ناچار جلو رفت.
- اممم... چیزه پروفسور... راستش من قبل کلاس یه کم آبمیوه خوردم میگم ممکنه با این واکنش بدی بدن و مرلین نکرده یه وقت اثر معجونتون خراب بشه میخواید یک نفر دیگه رو انتخاب کنید؟ :worry:
ناگهان صدای سرد و ترسناکی در کلاس پیچید.
- سرپیچی از گفتار یک استاد؟ هشتاد امتیاز از گریفندور کسر میشه!
آملیا با یاد آوری چهره آرسینوس زمانی که این را میشنید و برای پیشگیری از اینکه چهارصد امتیاز دیگر به امتیازات کسر شده از گروهش افزوده شود به ناچار پارچ را از هکتور گرفت و نیمی از آن را نوشید. لحظه ای به نظر رسید که اتفاق بدی رخ نخواهد داد ولی ثانیه ای بعد آملیا با پسِ کله زمین خورد.
روحش شاد و یادش گرامی!
تکلیف:
1- یکی از مهم ترین بخش های ایفای نقش شخصیت پردازیه! شما اگر بهترین نویسنده هم باشید ولی شخصیت پردازی مناسبی نداشته باشید ممکنه خیلی به چشم نیاید. مهمه که انقدر خوب شخصیتتون رو به بقیه نشون بدید که هر جا اسم شما برده میشه سوژه شخصیتتون به خاطر بقیه بیاد و دیگران بتونن در موردش بنویسن. این جلسه میخوام تا روی این بخش از ایفای نقشتون کار کنید. بنابراین
یک رول بنویسید و در اون شخصیتتون رو به من معرفی کنید! نکته مهم: من نمیخوام که مثل تاپیک معرفی شخصیت ویژگی های ظاهری شخصیتتون رو معرفی کنید. میخوام که ویژگی هایی از اخلاقش رو در قالب رول بیان کنید که من بعد از این کلاس به راحتی بتونم در مورد شخصیت شما بنویسم. تقربیا مثل رولی که خودم سر این کلاس زدم. الان شما با خوندن این رول میتونید متوجه بشید هکتور آدمی با اعتماد به نفس بالا و انتقاد ناپذیره. و اینکه کاری رو که اربابش بهش دستور بده باید انجام بده، به هر قیمتی که شده. یا شخصیت سوروس اسنیپ که هر اعتراضی رو با کسر نمره جواب میده. چیزی که من ازتون میخوام رولی شبیه اینه. همین دیگه سوالی هم بود مثل همیشه تو پخ بپرسید. (30نمره)