هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۹:۱۱ یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۲
اگه قضیه مصاحبه قلم پر جدیه،(همین مصاحبه با کراب) من می تونم بلاک درست کنم، پیام شخصی اطلاع رسانی هم میدم برای سوال پرسیدن اعضا از ایشون. موافقید؟
مجری به نظرم یک برنامه در میون عوض بشه. یک هفته مثلا آنتون باشه، هفته بعدی تام ریدل فرضاً. یعنی برنامه در کل دو مجری داشته باشه واسه تنوع هم بهتره.


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱۸ ۹:۱۶:۴۹

No Country for Old Men




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۰:۳۷ یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۲
من حالم خوبه تام! ولی انگار تو رو زدن به پریز مشنگی! سیخ سیخ شدی!

--------

اممم اووووم نمیدونم مساله اینجاست که چت باکس وجود نداره!(جدی میگم) یا سایت دیگه حال و هوای قبلو نداره(بخاطر همون نبودن چت باکس احتمالا-چت باکس موقت رو من اصلا نگاهشم نمیکنم چون رو اعصابه) یا این تاپیک دیگه کششی نداره که احتمالا میتونه بخاطر همین مساله سایتم باشه یا اینکه من مجری جذابی نیستم.

مورد آخری رو میشه یه کاریش کرد ولی بقیه رو فعلا نمیشه و از دست ما خارجه دست مدیراست ما هم اگه بخوایم کاری بکنیم وقت میخواد که فکر میکنم الان بیشتر همه ترجیح میدن به زندگی و درس و کارشون برسن در نتیجه اگه شخصی فکر میکنه میتونه مجری خوبی باشه بگه و مصاحبه شو انجام بده به جای من. ولی بعنوان پیشنهاد، وینسنت کراب رو پیشنهاد میکنم بعنوان مهمان بعدی. امیدوارم مثل موارد قبلی یعنی سر کار خانم ها رولینگ و واتسون اینقدر سوال پرسیده نشه که سرور سایت دان بشه!



پاسخ به: لیست تفریحات جـادویـی!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲
تصویر کوچک شدهترجمه بعدی:

ممکنه شمـا غرق سـه نـفـر (هـری،رون و هرمیـون) شـده باشید،اگر..!








بـزودی!

پ.ن:منتظر نظـراتتـون هستـم!پیشنهادی دارید میتونید همین جا و یا به صورت پیام شخصی بگید.

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱۷ ۲۳:۳۲:۴۲
ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱۷ ۲۳:۳۳:۲۱



پاسخ به: لیست تفریحات جـادویـی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲
تصویر کوچک شده

1.مجبورش کنیم که به حموم بره!

2.در حین حمام،مجبورش کنیم که از شامپو استفاده کنه!

3.شامپوی مورد استفاده اش،روشـن باشه!تصویر کوچک شده

4.در کنار او آپارات کنیم،در دستانش یک پاک کننده قوی صورت قرار بدیم،سپس به سرعت بدون اینکه متوجه شود اتفاقی افتاده است،فرار کنیم!

5.پاک کننده رو طلسم کنیم تا موقعی که ازش استفاده میکنه،دنبالش بـره!

6. ...پاک کننده رو طوری طلسم کنیم که در هر صورت به دنبالش باشه!

7.به او بگویید که خرس عروسکی اش را دزدیده ایــد!تصویر کوچک شده

8.و تنها در صورتی عروسکش به او باز خواهد گشت که قبول کنـد، سرش را بشـورد!

9.هنگامی که سرش را می شوید،به او بگویید که شوخی می کردید و عروسکش کاملا نابود شده است!

10.وقتی که خواب است،دزدکی به پیش او بروید و در دستان او یک تیغ موی سر قرار دهید!

11.در هنگامی که خواب است،آرام به پیش او بروید و در تمام جای صورتش بنویسید : " دیوانه!" البته با ماژیکی که رنگش دائمـی است!تصویر کوچک شده

12.وقتی خواب است،یواشکی موهایش را بشـورید!

13.به صورت مکرر برایش دعوت نامه یک مهمانی را بفرستید که بر زدن ریش ها و شستن موه ها تاکید کرده است!

14.مجبورش کنید تا دماغش را مانند "مایکل جکسون" عمل کند!

15.به صورت تصادفی،او را مایکل صدا کنید!!

16.بین او و مایکل جکسون تشابه پیدا کنید."هردتون دماغتون نافرمه!رنگ پوست هردوتون مثله گچه،موهای چری دارید،او سلطان موسیقیه پاپه و تو شاهزاده دو رگه!

17.به شوخی صدایش کنید و بگویید : "اورژانس کجاست؟!من شنیده ام مردی اینجا وجود داره که به یک دماغ اضافه نیاز داره."و بار ها و بارها اینو بهش بگید!

18.جیمز رو دوباره یه وسیله احضار زنده کنید و مجبورش کنید،روحش تا ابد به دنبال اسنیپ باشد!

19.مرگخواران را هیپنوتیـز کنید و آنها را مجبور کنید تا شلوار اسنیپ را از پایش در بیاورنـد!

20.به شانه سمت راستش ضربه بزنید و تا برگشت،به سمت راست بپرید و خود را به آن راه بزنید!

21.با آرنج به او بزنید و بگویید: "خب...جاسوس دو جانبه بودن چطور میگذره؟!"

22.پشتش نشونی رو بچسبونین که نوشته: «منو نفرین کنین!»

23.اون رو Snivellus صدا بزنید!

24.بگو: "تو یک روانی هستی و هرگز یک پرنس نبودی...و هرگز نخواهی بود!"

25.اونو به گراپ بسپارید!

26.به ذهن او نفوذ کنید و تمام خاطراتش را نابود کنید،طوری که فکر کنم یک ماگل بوده است!

27.رنـگ صورتــش را صورتی کنید!

28.او را مجبور کنید تا رهبر گریفندور شــود!

29.به او بگویید که شما دراکو را کشته اید!(واقعا لازم نیست دراکو را بکشیم،به دروغ!)

30.خنده ای شیطانی بکنید و به او بگویید که تو پیمان ناشکستی رو شکستی در حالی که اون نتونست دراکو رو نجاب بده.

31.یا اصلا دراکو را بکشید و او را مجبور کنید که مرگش را نگاه کند!

32.او را به صورت خودمانی پرنس دورگه صدا کنید!

33.در وسایل مربوط به خودش بگردید و به دنبال چیزی باشید که نوشته باشد " من پرنس دورگه ام" و آن را به "پرنسس تغییر دهید.

34.از او باج گیری کنید!

35.به او بگویید که ولدمورت در هیچ صورتی دوستت ندارد!

36.به او داستانی بگویید که شباهت زیادی با زندگی او دارد و این را پنهان کنید!

37.وقتی که مقابل شماست و با شما حرف میزند،وانمود کنید که نمی دانید از چه چیزی حرف میزند.

38.او را به صندلی ببندید و مجبورش کنید تا عروسک بازی شما در مورد پاتر را تماشا کنید!

39.و اگر هیچکدوم از اینا اسنیپ رو به اندازه کافی ذله نکرد،شما میتونید در آخر کله اون رو با یک تبر قطع کنید و مردنش رو تماشا کنید.خیـلی آروم!

همونطور که گفتم 44 راه بود اما بعضی هاش مشکلاتی داشت که نباید ذکر میشد.همونطور که میدونید تنها این اولین قدم پروژه بود و تـازه بامزه هاش مـونده!

منبع: وبگاه ماگل نت!
مترجم: تام ریدل




پاسخ به: یک سوال مطرح شده، متناسب با هر یک از گروههای هاگوارتز به آن جواب دهید
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲

۱.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید:
الف)اصالتتون
ب)خوشبینی تون
ج)هوش و ذکاوتتون
د)مهربانیتون

۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی
ب)شنل نامرئی
ج)ابرچوبدستی
د)دانش پس از مرگ

۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:
الف)کلید طلایی
ب)بطری زیبا و خالی
ج)کتاب نقره ای
د)شمیشر جواهر نشان
۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:
الف)تسلیم شدن و تعظیم کردن بدون هیچ جنگ و خونریزی
ب)پاسخ به معمای غول برای عبور
ج)داوطلب شدن برای مبارزه
د)عبور از پل دیگر که پس از عبور شما خواهد شکست(کم ظرفیت)

۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:
الف)به دست آوردن قدرت
ب)در راه پیشرفت
ج)راحتی و آسایش
د)محبت و کمک به دیگران

۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت
ب)خواری
ج)گرسنگی
د)تنهایی

۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ
ب)جام پر از مایع نقره ای رنگ
ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ
د)جام پر از مایع طلایی رنگ

۸.کدام را مورد دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
الف)غول
ب)سانتور
ج)دیوانه ساز
د)انسان

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید
ب)جادوی خاکستری
ج)جادوی سیاه
د)همه ی موارد

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:
الف)از بین رفتن گنجینه ی دانشتان
ب)شکستن چوبدستیتان
ج)از بین رفتن کل زحماتتان
د)مرگ یکی از دوستانتان


رودخانه دل صخره را میشکافد، نه به خاطر قدرتش بلکه به خاطر پایداریش !!


پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲
من براي قسمت هاي زيادي از فيلم و كتاب هفت اشكم در اومد

مرگ دامبلدور، اسنيپ و لحظه ي پرتاب نور ها بعد از مرگ دامبلدور م در فيلم و هم در كتاب خيلي اشكاور (!) بودند!

كتاب هفتم واقعا روي احساسات تاثير بسياري ميازاره.


ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲
همه اعضای محفل در شوک بزرگی فرو رفتند و افتخار و عظمت گذشتشان را به یاد آوردند. روزی که مالی اولین تخم مرغش را آب پز کرد، هنگامی که جیمز نهنگش را از چاه مرلینگاه نجات داد، زمانی که سیریوس بلک سکه 5 گالیونی را از جیب لرد که در حال شکنجه اش بود دزدید...
ناگهان فریاد "فرار کنید" کینگزلی که تازه از مرلینگاه برگشته بود و سخنرانی با شکوه سیریوس را نشنیده بود، سکوت رویایی محفل را ترکاند(!) و باعث شد که تمام محفلی ها با سر به سمت در خروجی هجوم ببرند.

بیرون از خانه نامبر 12

- چوب دستی هاتونو بزارین تو جیباتون. همه جا امن و امانه. :zogh:

بلا این را به ایوان و آنتونین گفت که 10 دقیقه تمام آن ها را مجبور به نشانه گرفتن خانه گریمولد کرده بود. دو مرگخوار نفس راحتی کشیدند و بد و بیراه گویان جوب هایشان را غلاف کردند و از داخل سطل آشغالی که در آن کمین کرده بودند، بیرون آمدند. بقیه مرگخواران هم که یا روی درخت ها پایین می پریدند و یا از زیر ماشین ها بیرون می خزیدند به آنها پیوستند.
درست در زمانی که اولین قدم را به سمت مغازه برداشتند، صدای انفجاری از ناحیه خانه شماره 12 شنیده شد و اعضای محفل ققنوس به داخل خیابان دویدند.
آنتونین فریاد زد:

- لو رفتیم! در...

با دیدن حرکت عجیب محفلی ها که دسته جمعی آپارات می کردند نتوانست حرفش را ادامه دهد. بلاتریکس که دید توجه تمام مشنگ های اطراف به سمت آنها جلب شده به بقیه مرگخواران و گروه ساحرگانی که هنوز نتوانسته بودند لباس مشنگی دلخواهشان را بیابند فرمان حرکت داد. خودش زود تر از بقیه وارد مغازه شد و به فروشنده گفت:

- همین الان جدید ترین مدل کلاه گیستو برام بیار.
- برای چه کسی می خواین؟
- برای یه مرد... 20 ساله.
- کچلن ایشون؟
- معلومه که نه! ایشون می خوان برای تنوع از کلاه گیس استفاده کنن.
- این چطوره؟

بلا به کلاه گیسی که مرد به آن اشاره کرده بود خیره شد. هیچ فرقی با موهای خودش نداشت!



پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲
روفوس با اخم و صدای بلندی، اظهار(؟) نظر کرد.
-پس بگو چرا هر وقت ازش سراغ اون بدهکاری هام رو میگیرم به شدت مخالفت میکنه.
ایوان نالید:
-میشه جوری حرف نزنین که انگار من اینجا نیستم؟

لرد چشم غره ای به ایوان رفت و گفت:آخه شامپوی بیریخت، آخه مردک تسترال، آخه اسکلت گو.ساله، الان چه وقت فراموشی گرفتن بود؟
ایوان به فکر فرو رفت.پس از دو ثانیه پرسید:
-یا اربابا، چی گفتین؟

لرد به ایوان نگاه کرد.ایوان به لرد نگاه کرد.بلا ترومپت شیطانی را از روی میز برداشت و آهنگ خشنی را نواخت.بعد از مدتی لرد رو به سالازار اسلیترین گفت:
-جد عزیزم، درمونی براش داری؟

سالازار اخمی کرد و گفت:
-درسته که من هر ماه 6 بار فراموشی میگیرم و بعد، ام...خوب میشم.درسته که من بیشتر ، ام... از هر کسی فراموشی گرفتم.درسته که من، ام...تو دانشگاه های مختلف در مورد درمان،ام... فراموشی درس میدم؛ ولی این دلیل نمیشه که راهی برای درمون فراموشی،ام... این اسکلت داشته باشم.میشه دیگه صدا ندی؟

جمله آخر سالازار، خطاب به بلاتریکس بود که همچنان در حال نواختن بود.لرد دست به سینه ایستاد و گفت:فکر کنم چاره ای نداریم.باید یه جایگزین پیدا کنیم.
ایوان مخالفت کرد.
-اما نه ارباب.من تو این جا به دنیا اومدم.تو اینجا بزرگ شدم.تو اینجا شروع به تولید شامپو کردم.تو اینجا عاشق شدم...
لرد بعد از مکثی پرسید:
-ایوان تو چی گفتی؟

ایوان با حالت گیجی پرسید:
-بله؟من چیزی نگفتم.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اگر جادوگر بودی چه قدر تغییر می کردی؟
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲
زندگی رو نه به کام خودم تلخ میکردم نه دیگران!یه ادم بسیار خوب میشدم.البته اگه جادوگر میشدم.سعی میکردم توانایی هام رو به دوستام نشون بدم و بهشون یاد بدم.ولی در کل یه زندگی عادی ولی خوب و هیجان انگیز واسه خودم درست میکردم!


میخوام دنیا نباشه,ریونکلاو رو باشه!
عشق س ریونکلاو رو!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۲
کمی جاهاش ناراحت شدم ولی اشکم در نیومد.اخرین فصل از کتاب هفت ( نوزده سال بعد ) هری و اینا کلا خوشحال بودن یه دفعه یادم اومد هاگرید نیست و فک کردم مرده برای همین خیلی ناراحت شدم.ولی بعدش دیدم که زنده س چون هری به پسرش گفت باهاش چای بخوره.توی فیلم هم موقعی که دامبلدور از بالا داشت میفتاد و به هری نگاه میکرد و خاطرات اسنیپ ( فیلم ) اینجا دیگه خیلی خیلی خیلی ناراحت شدم و مردن تانکس و لوپین.همچنین اقای و خانوم ویزلی ( که دیگه اثری ازشون نبود )
و وقتی دابی مرد.همچنین مرگ سیریوس که دیگه حرفشو نزنین.خیلی بد بود.


میخوام دنیا نباشه,ریونکلاو رو باشه!
عشق س ریونکلاو رو!
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.