هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
درووووووووووووود ارباب

بیش از این تاب دوری شما رو نداشتیم. امیدواریم که شما، ما رو بپذیرید.

1-هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید!

من در گذشته با شناسه سابقمان در رکاب ارباب بودیم ولی قسمت نشد بمانیم.

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

مهم ترین تفاوت ارباب با اون ریش دراز در داشتن مو ست. ارباب ما خود را از شر هر گونه مو خلاص کردن و با چهره ای صاف، جذاب و مقتدر دارک لرد با شکوهی هستن.

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟


خدمت به ارباب و برچیدن نسل خاندان مو قرمز ها و شکنجه اسفنج ظرفشویی مهم ترین هدف ماست.

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

در بالا لقبش اعلام شد. هرمیون گرنجر از دید من اسفنج ظرفشویی لقب میگیرد.

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

طبق آخرین چیزهایی که من شنیدم مالی ویزلی" تهیه غذای مالی و فرزندان" رو راه انداخته و فرزندانش هم فری دلیوری میدن.

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

به محفلی جماعت کافیه اعلام کنی دامبلدورشون کچل شده در افق محفل محو میشن.

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

بانو نجینی زیبا تاج سر ما هستن(البته پس از ارباب). فقط اگه ارباب کمی از زهر دختر با شکوهشون در اختیار ما قرار بدن... برای مقاصد علمی نیاز دارم!

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

ارباب برای اقتدار و خوشتیپی بیشتر از شر بخش های زائد بدنشون خلاص شدن.

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

ریش دامبلدور؟ مهم ترین کاربردش در علم معجون سازی و برای تهیه معجون مرگ و معجون حل مشکلات گوارشی شناخته شده. غیر از اون میشه به عنوان افسار تسترال هم از اون استفاده بهینه کرد.

زهر نجینی قابل شما رو نداره. امر می فرماییم دهنشو باز کنه.شما بفرمایید داخل و زهر رو استخراج کنید. بقیه اش هم به ما مربوط نیست!
ما که مسئول امنیت جانی شما نیستیم. حداقل نه در داخل دهان نجینی.

تایید شد.

خوش اومدین.

(توجه داشته باشید که ایشون با شناسه قبلیشون تایید شده بودن. بقیه لطفا با یک پست درخواست ندن که بشه بررسیشون کرد.)


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۶ ۲۳:۴۹:۴۴


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
تازه وارد اسلیترین

تکلیف اول:

ساعت 3 صبح-سالن عمومی اسلیترین
هکتور که مثل همیشه انجام تکالیفش را به ثانیه های آخر موکول کرده بود، پشت کوهی از کتاب و مواد اولیه پنهان بود.

نقل قول:
-چشم باسیلیسک، اشک چشم چپ تسترال لنگ، سوسک سیاه آفریقایی و نیم لیتر بخار آب بیرون آمده از دهان اژدهای شاخدم را که به وسیله میعان با یک ظرف فلزی به دست آمده مخلوط کنید. این اولین مرحله ساخت معجون نامردیوس موقتیوس می باشد.


هکتور که چشم چپ و راستش در اثر مشاهده متن کتاب میپرید با خودش گفت:

-بخار آب اژدهای شاخدم؟ میعان با ظرف فلزی؟ امیدوارم استاد این معجونو برای جلسه بعدی انتخاب نکرده باشه!
صدای غیژ غیژ کشیده شدن قلم پر روی کاغذ پوستی هکتور را از شوک بیرون آورد. معلوم نبود کدام سال اولی دیگری در حال انجام تکالیف روز بعد است. هکتور کتاب معجون دیوانگی برای دیوانگان را کنار گذاشت و پاتیلش را جلو کشید. بهتر بود از خلاقیت خودش استفاده کند.
-گل رز پر پر شده، موی برقک، دو قطره معجون عشق، خون اژدهای سبز ولزی...

فلش فوروارد-ساعت8صبح-سالن عمومی اسلیترین

هکتور با شادی به معجون صورتی خوشرنگش خیره شده بود که در اثر ریخته شدن معجون عشق هر ساحره ای را به سمت خودش میکشید. بنابراین کار هکتور برای خوراندن آن به دیگران چندان سخت نبود.
هنوز از این خنده شیطانی دست برنداشته بود که ساحره زیبا و جوانی با موهای بور و چشمان آبی زیبا از پله های خوابگاهشان پایین آمد.
تلق... تلق...تلق....(افکت برخورد پاشنه کفش ساحره با کف سالن )
تلق...ت....
ساحره درست مقابل هکتور و معجونش متوقف شد:
-میشه من از این بچشم؟ :pretty:
-اوه، بله البته که میشه خانوم زیبا!
و جامی پر از معجون صورتی به دست دخترک زیبا روی داد.
-این معجون نا...
پیش از اتمام جمله هکتور، زیبا روی مورد نظر معجون را لاجرعه سر کشده و به دیار نامرئیون شتافته بود...نه نشتافته بود.... شافته بود... نشتافته بود...
هکتور که شاکی شده بود غرید:
- وقتی اون دله دزد بوقی مدیر میشه نتیجه میشه اینکه وسط رول مردم روکش سیم رو میدزدن و تصویر قطع وصل میشه دیگه
کارگردان از پشت صحنه دادش به هوا رفت:
-مرتیکه بوقی! سیم ها کاملا سالمه. مشکل از معجون خودته. تو که عرضه معجون سازی نداری بوق کردی اومدی این نقشو گرفتی...
و اینجا بود که هکتور اولین شکست دومین شکست اصلا تعدادش به من ربطی ندارد. اینجا بود که هکتور یکی از شکست هایش در معجون سازی را تجربه کرد.

تکلیف دوم:

احتمالا به استاد هم معجون نامرئیوس از نوع موقتیوس خورانده شده بود و کمی بعد از ورود و نزاع دانش آموزان اثرش از بین رفت.

تکلیف سوم:

اولین شکستم در ساخت معجون برای من خیلی سخت و سنگین بود. تصمیم خودم رو گرفته بودم روی دیدن دیگران رو نداشتم، باید برای همیشه از دید همه پنهان میشدم. اولین فکری که به نظرم رسید بهترین فکر بود. خوردن معجون نامرئیوس ابدیوس! اما من، معجون ساز شکست خورده، حتی توانایی ساخت این معجون رو هم نداشتم. باید از یکی از افرادی که موفق به انجام این کار شده بود میخواستم کمی از معجونش به من هم بده تا بتونم برای همیشه از دید همه محو بشم. از پله های خوابگاه پایین رفتم و وارد سالن عمومی اسلیترین شدم. نگاهی به اطرافم انداختم. تقریبا همه مشغول انجام تکالیفشون بودند. سیسرون مشغول ساخت معجونی بود، آشا تکلیف مراقب از موجوداتش را انجام میداد و سایرین هم هر کدام در گوشه ای مشغول انجام کار خودشان بودند. ولی از قرار معلوم اینجا کسی معجون نامرئیوس نداشت. بهتر بود از ابتدا سراغ اهل فنش بروم و این اهل فن از نظر من فقط یک نفر بود: پروفسور آیلین پرنس!

دقایقی بعد چند ضربه به در دفتر پروفسور پرنس زدم.
-بیا تو!
با شنیدن صدای پروفسور با قیافه ای که خودم هم میدانستم مثل مواقع نرسیدن مواد به مورفین است وارد دفتر شدم:
-سلام پروفسور.
-هکتور تو اینجا چی کار میکنی؟ این چه قیافه ایه؟ زدی رو دست مورفین؟
-پروفسور من.... ممکنه به من معجون نامرئیوس بدین؟
-چرا من باید چنین کاری برات بکنم هکتور؟
-هر کاری بگید براتون انجام میدم پروفسور ولی لطفا این معجون رو به من بدید.
-هر کاری هکتور؟
-بله پروفسور هر کاری!
-کلاس پروفسور بودلر رو ببر رو هوا!
-اگه شما معجون رو به من بدید من برای جلسه بعدی ایده خوبی دارم.
دقایقی بعد من در حالی که نامرئی بودم دفتر پروفسور رو به به قصد روی هوا بردن کلاس پروفسور بودلر ترک کردم.



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۴۰ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳
تازه وارد اسلیترین

هکتور در حال گفتمان با خودش:
-معجون انهدام؟ منهدم؟ خب طرز تهیه اش رو از کجا بیارم؟
- نابغه...
- جانم؟ کی صدام کرد؟ کی بود؟ ساکت شو یکی اسم منو آورد...
- من بودم، یعنی خودت بودی! دِ یه لحظه ساکت شو، ببین چی میگم.
- آهان! خب. بله، بگو چیه؟
- داشتم میگفتم نابغه تو در آینده معجون ساز بزرگی میشی، پس خودت هم میتونی الان طرز تهیه این معجون رو کشف کنی.
- آخه با اینا؟

و نگاهی به میز پیش رویش انداخت:
تار موی سوروس اسنیپ بعد از حمام، پر سفید شده زاغی ( که البته پس از افتادن از روی زمین جمع آوری شده بود ) ، مقداری گرد سفید رنگ و بقیه مواد هم کلی علف و گیاه و از این چیز ها بود.
صدای خنده شیطانی هکتور درونی به گوش رسید:
-پس فقط یه راه برات میمونه....
هکتور آب دهانش را فرو داد: نـــــــــــــــــــــــــــــــــه محالــــــــــــــــــــــــــــــــه

دقایقی بعد

-برو جلو دیگه! میخوای انقد اینجا بمونی تا یکی بیاد؟
- باشه، باشه! هولم نکن!

هکتور هنوز هم باورش نمیشد قصد دارد به دفتر استاد معجون سازیش دستبرد بزند، نفس عمیقی کشید و در زد.
بعد از دقایقی صبر فهمید استاد در دفترش نیست، بنابراین با خیالی آسوده در را باز کرد و داخل شد، مستقیم به سمت قفسه معجون ها رفت و شیشه ای رنگ و رو رفته را که رویش نوشته شده بود معجون انهدام برداشت و به سمت در رفت. هنوز یک قدم هم بر نداشته بود که....

-هکتـــــور! اینجا چه غلطی میکنی؟
- ام... پروفسور... چیزه... من... معجون... معجون انهدام رو درست کردم اومدم نشونتون بدم. ببینید...

و شیشه را بالا گرفت.
استاد ایلین با دقت نگاه کرد:
-اینو خودت درست کردی؟
-بــ.... بله... میشه جلو خودتون امتحانش کنم ببینید؟
- رو خودت امتحانش کنیم؟
-چی؟ من؟ نه... ولی یکی رو میشناسم خیلی خوب میشه بدیم به خوردش.....

یک ساعت بعد دفتر استاد پرنس

-استاد! ایشونن.
- چرا من نمیشناسمش؟
-هنوز تایید نشده استاد! خب ناشناس.. بیا اینو بخور اونوقت شخصیتت تایید میشه.
پسرک با ترس و لرز به جام خیره شد:
-این... چی هست؟
-معجون شانسه! بخوری شب نشده کلاه تاییدت کرده!
-واقعا؟
چشمان پسرک بدبخت از شادی درخشید و فورا جام را از دست هکتور قاپید.

-نه... وایسا... همه اش....
اما گویا دیر شده بود پسرک همه جام را سر کشید و در حال دویدن و بالا و پایین پریدن دور دفتر استاد بود.
-این که اثر نکرد هکتور! بدمت دست زاغی چشماتو در بیاره؟
- من... نه استاد... این باید...
هنوز جمله هکتور تمام نشده بود که پسرک از پنجره دفتر بیرون پرید و فریادش با صدای چلـــــــــپ چندش آوری متوقف شد.
هکتور به سمت پنجره رفت و بعد از بررسی اوضاع گفت:
-میشه لطفا بیاید اینجا رو ببینید پروفسور؟
استاد ایلین هم از پنجره نگاه کرد و پسرک را در حالی دید که روی یکی از برج های پایینی به سیخ کشیده شده بود.
-منهدم شد پروفسور!
استاد ایلین:



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۶ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۳
درود بر ارباب!

من تازه واردی قدیمی هستم ارباب و درخواست نقد این پست رو دارم اگر امکانش هست.



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۴۵ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۳
هنوز هاگرید و یاران قدم جدیدی بر نداشته بودند که....

بومـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و به دنبال این صدای انفجار، صدای فریاد های شاد معجون ساز بزرگ هکتور دگورث به هوا بلند شد:

-یــــــــــــــــــــــافتم! یــــــــــــــــــافتم! بلاخره معجون پرواز رو کشف کردمــــــــــــــــــــــــــــ.

و پس از پروازی از پنجره قلعه تا محل استقرار جمع سه نفره، هیجانزده، درست روی سر هاگرید فرود آمد .

هاگرید گفت: بازم تو جوگیر شدی هکتور؟ حالا یه نفر بهت گفته تو قراره در آینده موسس یه انجمنی بشی جو تو رو گرفته که خیلی معجون سازی؟

هکتور که هنوز از پروازش هیجان زده بود گفت: نــــــــــــــــــــــــه! من کشفش کردمــــــــــــــــــ! حتی روی تو هم جواب میده هاگی. فقط مقدارش باید بیشتر باشه قدت رو باید تقسیم بر وزنت کنم و به سه برابر مجذور عدد دو.....
در حالی که هکتور مشغول وراجی درباره نحوه محاسبه مقدار معجون برای هاگرید بود، هرمیون به رون نگاه میکرد و رون هم به هرمیون و هر دو هم زمان به یک نتیجه مشترک رسیدند:
-

از طرف دیگر هم ملت مرگخوار که هنوز هم درگیر کشف صدای تسترال بودند با دیدن صحنه هایی که در پیش رویشان اتفاق افتاده بود بلاخره دست از تلاش و تقلا کشیدند و توجهشان به هکتور جلب شد، که پاتیل به دست مشغول محاسبه بر اساس قد و وزن بود و به سمتتشان می آمد و صدای هیجان زده اش میگفت:
- اگه به مقدار لازم از این معجون پرواز به خوردشون بدیم سرعت پروازشون تا 200 هاگرید بر مینی ثانیه زیاد میشه!

و اینجا بود که مرگخواران بلاخره صدای درست و حقیقی تسترال را کشف کردند...



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳
نام: هکتور دگورث گرنجر

خون: اصیل زاده

گروه:اسلیترین

پاترونوس:مار

هکتور در 22 مارچ 1973با چشمانی سبز و نافذ که از جد بزرگوارش سالازار اسلیترین کبیر به ارث برده بود، در خانواده ای اصیل متولد شد. مارزبان است و در معجون سازی رقیبی ندارد. قد بلند و موهای مشکی و مرتبش باعث شده بسیاری از دختران هاگواتز برایش نقشه های شومی با معجون عشق بکشند که البته با توجه به هوش بالا و تواناییش در معجون سازی گول هیچ کدامشان را نخورده و هنوز مجرد است.
وی علاقه زیادی به کوییدیچ و اختراع معجون های عجیب و غریب دارد. او در سن 21 سالگی موفق به تاسیس انجمن معجون سازان خبره شد و پس از آن در صدد مرگخوار شدن بر آمد تا امتیاز این انجمن را به سرورش لرد سیاه تقدیم کند. هکتور خیلی زود از کوره در میرود، مغرور و زودرنج است و اگر از کسی عصبانی شود بهترین راه فرار شخص و ظاهر نشدن وی به مدت یک ماه جلو چشمانش است؛ زیرا در غیر این صورت شخص یا به صورت پودر یا احتمالا گرد استخوان برای معجون های هکتور مورد استفاده قرار میگیرد.
----------------------------------------
شناسه قبلی

تأیید شد.
به ایفای نقش خوش اومدی.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲۸ ۱۷:۵۰:۳۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.