هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۱
#61
سلام بر مدیریت مدرسه
جیگر خودم داداش ایغور


حالت چطوره

دو درخواست داشتم
1-اگر از کلاس من استقبال نشد کلاس رو ببند
2- کلاس عقب افتاده و جلسه ی دوم تیر من رو در صورت باز موندن کلاس به 5 تیر محول بکن

ناز سیبیلات....


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱
#62
تم عوض بشو نیست


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
#63
بازم سلامن علیکم

مشکلات برطرف شد ولی هنوز در تعویض تم مشکلی هست

شناسه من هم تغییر نکرده


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۵ ۱۴:۲۳:۱۵

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
#64
ببخشید ولی نکات دیگه ش چی؟


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
#65
آقا سلام علیکم

پروفایل من هرگونه تغییر رو قبول نمی کنه

بعد

شناسه ی بنده هم تغییر نیافته


خیلی ممنون

عه

عه

عه

صبر کنید


یه چیز دیگه

آقا میشه لایک زدن رو به امکانات انجمن ها اضافه کرد؟


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۵ ۱۲:۱۵:۵۵

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
#66
شامپو روزانه عزیزم

منم مشکل الف رو دارم

بعدشم این شناسه ما کمی از ابهتم می کاهه

ببین میشه نام خانوادگی رو هم انداخت تنگش...


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
#67
شامپ

چیز کن

ینی

این شناسه ما رو هم درس کن


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۰:۴۵ جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱
#68
تدریس جلسه اول آموزش جادوی سیاه



به نام دامبل...پاسدار خون بلاکیون
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



دانش آموزانی که درس آموزش جادوی سیاه را بدون اطلاع از استاد جدیدشان برداشته بودند از وحشت و ترس،گروه گروه به سمت کلاسشان در طبقه ی هفتم می آمدند.

هر قسمت از مسیر راهروی طبقه ی هفتم،شبحی از جادوهایی به طور خودکار اجرا میشد که هر کدام نشان دهنده ی درد،رنج،خرابی و ویرانی بود.

با هر قدمی که بر میداشتند ترس و وحشتشان بیشتر میشد.

در بین راه،با صدای بسیار هولناکی،قسمت بزرگی از دیوار راهرو منفجر شد و سنگ ها به شدت به اطراف پاشیده می شدند اما به هیچ کس برخورد نمیکردند،قسمتی دیگر تصویر چهار بعدی زنی را نشان میداد که از اعماق وجودش جیغ میکشید چرا که دستانش توسط موجودی نامرئی در حال جویده شدن بودند،سمت دیگر چند مرد نمایش داده میشدند که سرهایشان مانند بادکنک باد میکرد،می ترکید و دوباره به شکل اول در می آمد،جهت دیگر زن هایی را نشان میداد که یک تکه ابر بالای سرشان مدام می بارید و آنها در حال دویدن و جیغ کشیدن بودند چون از ابر سمج،باران اسیدی می بارید.

هیچ کس نمیتوانست در کلاس صحبت کند.صدای همه خاموش شده بود.

چندین دقیقه پر اضطراب گذشت.

جلوی در مدیر قد بلندشان را دیدند که به سمت کلاس می آمد اما به جای این که وارد کلاس شود مشغول صحبت با دیوار شد.

کارکاروف با صدای آرام با لحن متمنیانه به دیوار میگفت:
-پرسیوال...ازت خواهش می کنم نترسونشون...اینا هیچ کدوم جرئت حتی به چشم دیدن تأثیرات بعضی نفرین ها رو ندارن... پرسیوال... برا همه مون بد میشه... خواهش می کنم... .

صدای بم و خشنی از دیوار در آمد:
-ایگور،مگه میشه واقعیت ها رو سانسور کرد؟ ترس باید تحمل بشه... .

- پس پرسیوال صبر کن اول من برم باهاشون صحبت کنم.

دیوار با آرامی گفت:
-ایگور ،حرفهایی رو که تو دفتر بهت زدم بهشون نمیگیا!


مدیر مدرسه سری تکان داد و با اضطراب وارد کلاس شد و رو به همه گفت:

-سلام بچه ها... .من برای این درس تقریبا میشه گفت که بهترین استاد رو در تمام تاریخ استخدام کردم تا شما رو به سطح یک جادوگر نیرومند تبدیل کنه.شما باید دل به درس بدید و حرفهای ایشون رو کامل گوش کنید و از حرفش اصلا سرپیچی نکنید.ایشون مهربون و لارژ هستن ولی اگر عصبی شون کنید بی اندازه بداخلاق و بی رحم میشن.من مفتخرم که حضور پدر آلبوس دامبلدور فقید،جناب استاد پر....

قبل از این که کارکاروف جمله ی خود را تمام کند بادی وزید و پرسیوال دامبلدور به طور بسیار باشکوهی طلسم دلسردی خود را باطل کرد.

کارکاروف که میدانست بیش از این حرف زدن اعصاب این پیرمرد وحشی را خط خطی می کند با سرعت از در خارج شد و کلاس را با استاد ترسناک تر از درسش تنها گذاشت.

- من پرسیوال والفریک برایان فرانکلین ادوین فرانسوا دامبلدور استاد درس آموزش جادوی سیاه شما هستم و خوشحالی خودم رو از این بابت اعلام می کنم.فکر می کنم برای جلسه ی اول خیلی طولانی شد...توضیحی در مورد سر فصل جلسه ی اول میدم و کلاس رو برای امروز تعطیل می کنیم.

چند نفر پچ پچ میکردند...بقیه با ترس محکم سر جایشان نشسته بودند.

"تاریخ و اسرار وجودی سیاه ترین ها"

راز سیاه ترین جادو ها به انگیزه های اولیه ی بشر جادوگر برمیگرده که تمایلات روانی شون بعد ها تبدیل به مصداق هایی برای جرم و جنایت شده.انگیزه هایی بسیار ابتدایی مثل آزار رسوندن به همسایه بخاطر اینکه گربه همسایه، یکی از مرغ هاش رو خورده.

همون طور که دقت می کنید این انگیزه های ابتدایی گاهی بسیار مضحک و خنده دار به نظر میرسه ولی همین انگیزه ها بعد ها تبدیل به عنصر روانی جرم های بسیار هولناکی شد که خمیر مایه ی اون جرم ها این واژه س
"مرگ دردناک کسانی که ازشون متنفریم"
مشنگ ستیزی و این تمایلات باعث اختراع جادوهایی شد که جامعه ی جادوگران به خواب هم نمی دید.

و پرسیوال حرکت کوتاهی به چوبدستیش داد و مردی در هوا نمایان شد که از ته دل فریاد می کشید چون نفرینی باعث شده بود تمام استخوان های بدنش به طور تدریجی از بین برود.

و اما تاریخ خالقان جادوی سیاه....

رفیق نا اهل پسر من گلرت گریندل والد در مدتی که از مدرسه اخراج شد تا معرفی علنی خودش به عنوان رهبر دنیای سیاه، دست به اختراع انواع جادوهایی زد که زجر دادن مخالفان خودش رو بتونه با لذت درک کنه. یکی از بارز ترین جادوهایی که تونست اختراع کنه نفرینی بود که الان با هم دیگه می بینیمش...

پرسیوال با قدم های بلند به میانه کلاس آمد.ردای زیبای آبی اطلسی خود را مرتب کرد و با یک حرکت آرام چوبدستی تا پاییین افسون دلسردی را اجرا کرد.پس ار چند دقیقه...

چند نفر غش کردند

تمام مفصل های بالاتنه پرسیوال از هم گسیخته بودند ...همه ی اجزای بدنش تغییر کرده بود...مفصل های گردنی اش در آمده و گردنش تا به حدود میانه ی سینه اش رسیده بود.

با یک تکان چوبدستی،طلسم را باطل کرد و به حال اول برگشت و با لحن بسیار آرام و ترسناکی گفت:
-بسیار طبیعی بود...ولی یک نکته رو باید بهتون بگم...تا طلسم ها و نفرین های دنیای سیاه رو به خوبی نشناسید،دفاع در برابر اون ها رو به سختی انجام میدید.

پس به این درس کامل توجه کنید و حواستون رو معطوف کنید.

و تکلیف من برای شما برای جلسه ی آینده این هاست...
با چوبدستیش اشاره ی نامحسوسی به تخته کرد و این کلمات نمایان شدند:

1-خودتون رو تصور کنید در حالی که یک جادوگر سیاه بی اندازه قدرتمند امر کرده که چشمان پدرتون رو براش بیارید(تمام حالات و احساساتتون رو بیان کنید)"10نمره"

2-از گلرت گریندل والد چه می دانید؟"10 نمره"

3- با روش تدریس من موافقید؟"5 نمره"

4-چرا مشنگ کشی در بین سیاهان باب شد؟"5 نمره"

5-چرا از نفرین هایی که در طول راهرو به چشمتان خورد وحشت کردید؟"3 نمره تشویقی"

پرسیوال با اندکی عجله که در صدایش بود، گفت:
- متأسفم از دیر رسیدنم سر این جلسه...از جلسات آینده بیشتر تدریس می کنیم و کمتر خزعبل می بافیم.موضوع جلسه ی بعدیمون جادوهای اتفاقی و نقش گریندل والده و البته بخشی از جلسه صرف آغاز یادگیری اصل طلسمها میشه

پیش مطالعه یادتون نره
تا جلسه آینده....خداحافظ.

دستش را در آسمان پیچ و تاب داد،صدای ترکیدن چیزی آمد ،طلسم ضد غیب شوندگی هاگوارتز به طور موقت باطل شد،پرسیوال غیب شد و بچه هایی را که حالا از شدت ترس به خود می لرزیدند را تنها گذاشت.


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۲ ۰:۵۴:۱۲

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
#69
سلام علیکم

حال شما چطوره؟
خوب هستید؟
خانوم بچه ها چطورن؟

ممنونم

به مرحمت شما
سلام دارن خدمتتون














































































آقا ویرایش ویژگی های فردی برای من ممکن نیست
چرا؟


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
#70
و آما
ادامه ماجرا


زنوف در حالی که زیر لب بد و بیراه گفتنش هنوز ادامه داشت با سبد لباسها از پله ها بالا آمد که ناگهان...

- آخ ،آی ،وای کدوم خری بود؟خیلی کله ی خوش تراشی داشتیم الان شد شبیه توپ راگبی!

آناکین مونتاگ با قیافه ای ترسناک سر راه زنوف ایستاده بود و ضربه هم کار اون بود

آنی با داد و فریاد گفت:
- ینی مرده شور اون قیافه قناس(غناس،غناس،قناث،ای آخره آیا؟)تو ببرن آدم مفنگی...زنوف مگه هزار بار بهت نگفتم تا موقعی که خودم بهت نگفتم لباس ها و پوشیدنی ها و دم کنی ها و کهنه پاره های من رو نشور؟مگه نگفتم مو پشمکی؟!

زنوف که داشت تپه ی برآمده از وسط کله اش را با آه و ناله مالش میداد با ناراحتی گفت:
-خب آخه چه اصرار مسخره ای داری تو روی این قضیه؟چرا چیز آلوده دم دستت میذاری؟

آنی مونی با دندان قروچه جواب داد:
-ایناش دیگه به تو هیچ ربطی نداره . . . پیش بند من رو آخه برای چی شستی؟

و دست آنی بی اختیار به سمت لگن لباس ها رفت و لباس های تمیز زنوف بودند که به هوا پرتاب می شدند.

- آهان پیداش کردم...زنوف برای بار هزار و یکم میگم اگر یه بار دیگه تا من نگفتم دست به وسایل من بزنی با انگشتات برای ارباب سوپ می پزم.

و زنوف درمانده رو به حال نزار خودش گذاشت و پیش بند به دست به آشپزخونه رفت.

- بدبخت انی مونی،فلک زده آنی مونی،مادر مرده آنی مونی ، هرچی به این کچل بی ریخت میگم تو رو جون نجینی یه کار دیگه به من بده، هرچی بهش میگم من دیگه نمیتونم با چیزهای داغ سر و کله بزنم(!) کره خر اصلا به خرجش نمیره که نمیره.ثانیه به ثانیه هم اون خیک بی صاحاب مونده ش خالی میشه...

و در همین حالات و احوالات و غرغر کردن ها پیش بند(لرد)رو به خودش بست و مشغول به آماده کردن شام شب شد.

همین طور که کاهو خرد می کرد ادامه میداد:
-کچل بد قواره عین سگ میمونه، همه ش پاچه می گیره، حرف اولش بشه دو تا بیچاره ت می کنه،سیبیلات رو دود میده و باهاش عود درست می کنه...

و لرد همه ی این صدا ها رو می شنید که نا گهان....

-آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآیییییییییییییی....
ساطور آنی مونی گوشه ای از پیشبند رو که ناغافل روی تخته ساطور افتاده بود رو قطع کرد که قسمت بریده شده گوشه ای از انگشت کوچیک پای چپ لرد بود.

-این صدا از کجا اومد؟
آناکین این را گفت و به کارش ادامه داد.

-اینم از این کاهوها...بخورن کوفتشون شه،بمونه به گلوشون همه با هم خفه شن من از شرشون راحت شم.

آنی یک شقه ران گوسفند رو گذاشت روی تخته و ساطور رو برد بالا و چنان ضربه ای زد که خون باقیمونده صاف روی لرد پاشید.

بعد از گوشت نوبت به خرد کردن گوجه رسید و بدن لرد پر از تخم گوجه شد

و سر و ته لرد با مواد غذایی خامی که لرد از آنها خوشش نمی آمد پر شد.

آناکین که غرغرهایش ادامه داشت به سمت اجاق و دیگ بزگ همیشگی برنج رفت و لبه ی پیش بندش را گرفت تا با کمکش،درب داغ دیگ رو برداره...


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۹ ۱۶:۵۲:۱۷

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.