رودولف که از فروختن قمه هاش بسی بسیار در رنج و عصبانیت به سر می برد با حرص گفت:
_بریم اونجا میخوام با دستای خودم خفه اش کنم.
پروتی آروم در گوش پالی که داشت از ذوق عشق قدرتمندش تو چشماش قلب می ترکوند گفت:
_فیلم مشنگی زیاد می بینه؟
آرسینوس و گریوز که حرف پروتی را شنیده بودند زدند زیر خنده؛لینی که از در دست داشتن منوی مدیریتش در پوست خودش نمی گنجید با ابهتی مدیرانه به رودولف گفت:
_نه رودولف ما دیگه نباید دستگیر بشیم باید با نقشه جلو بریم.
_راست میگه؛انتقام قمه هات میگیریم.بیاید از این کوچه بریم.
ملت فراری به کوچه ی تنگ و باریک پناه بردند؛پشت سر هم حرکت میکردند که پروتی با صدای معترض گفت:
_هدفشون از تنگ ساختن این کوچه چی بوده واقعا؟این جا دیگه کجاست؟
لینی که برای خودش هم سوال پیش اومده بود سریع دست به منوی مدیریت شد و بعد از سرچ کوتاهی با صدای بلند برای همه نتیجه را خواند:
_خانه ی ارواح دره ی گودریک.این اسم توسط مشنگ ها روی این کاخ باستانی گذاشته شد؛کوچه ی مجاور این کاخ بسیار تنگ و باریک است گروهی از جادوگران برای آشتی با ساحره های مورد علاقه اشان از باریکی این کوچه استفاده کرده و انها را مجبور به گوش دادن به غلط کردم هایشان کردند به همین علت این کوچه به کوچه ی "آشتی کنون" معروف است.کمی جلوتر از کاخ ارواح به دو راهی می رسید که مسیر راست بن بست و به باغ متروکه ی کاخ ختم میشود اما مسیر چپ به میدان اصلی دهکده میرسد.
_عجب کاخیه...
_ننوشته بوده مال کدوم ساحره ی خوش سلیقه ای بوده؟
_ول کنید این داستانا رو برید سمت میدون اصلی ببینیم میتونیم هاگرید آدم فروش رو پیدا کنیم؟
همه کم کم توجهشون به کاخ کم شد و به راهشون ادامه دادند؛با ادامه ی مسیر پیشنهادی منوی مدیریت به میدان اصلی رسیدند.حدسشان درست بود باروفیو که توسط ماموران امنیتی به شدت محافظت میشد در حال سخنرانی بود.پس از چند دقیقه رودولف از شدت دروغ های باروفیو کنترلش را از دست داد و با صدایی نه چندان آرام گفت:
_دروغگوی قدرت طلبه دزد...
صدای رودولف توجه ماموران را به آنها جلب کرد.پروتی که زودتر از همه متوجه حرکت آنها به سمت خودشان شده بود سریع گفت:
_لعنت بهت،بدویید سمت اون کاخ دارن میان این سمت...