کیلومترها این طرف تر، دفتر فرماندهی کاراگاهان خفن محفلی!- بده من اون لیستو ببینم!
ویلبرت طبق دستور مودی لیست کاراگاهان را به او داد. مودی که همچنان با چشم جادوئیش پشت در را می پایید تا کسی آنجا نباشد، گفت:
- اینجا نوشته...
مودی با صدای بلند لیست را خواند:
آلستور مودی
ویلبرت اسلینکرد
رون ویزلی
دافنه گرینگراس
مینروا مک گونگال
فلور دلاکور
بیل ویزلی
یاکسلی
آرتور ویزلی
آنجلینا جانسون
ویلبرت که با سر انگشتانش داشت حساب و کتاب می کرد بعد از کمی مکث گفت:
- این یعنی پنج تا محفلی، سه تا مرگخوار و دوتا بیطرف متمایل به محفل!
رون با خوشحالی گفت:
- تعدادمون بیشتره!
ویلبرت با نگرانی از اینکه مبادا کسی حرفهایشان را بشنود به اطراف نگاهی انداخت و به آرامی گفت:
- باید راهمونو ازشون جدا کنیم.
اما مودی که در فکر اتاق خون و مرگخوارهایی که در آنجا مفقود الاثر می شدند بود، مثل شکارچی مخوفی که شکارش با پای خود پیش او آمده باشد گفت:
- اصلا باید یجوری سر به نیستشون کنیم. ارنی هم محفلیه. حتما می تونیم رو مخش کار کنیم که طرف ما بشه.
بیل که تا آن موقع سکوت کرده بود متفکرانه پرسید:
- بعدش؟
اما مودی بجای جواب دادن فورا گفت:
- دو زن و یک مرد که همشون علامت شوم دارن پشت درن!