_زکی! نه باو...همین الان میخوامش!
همه نگاه ها به طرف لودو برگشت که شر شر عرق میریخت و در عرض چند ثانیه به دلیل عرق ریزی پیاپی چندین کیلو وزن کم کرد و به اصطلاح توی چند ثانیه هیکلش اومد رو فرم!
لودو که خودش رو توی منگنه میدید هیچ فکری به ذهنش برای فرار نرسید...تنها تونست این جمله رو بگه:
_باشه...تا 24 ساعت آینده هورکراکس ارباب رو میام میدم بهت!
ویولت زیر چشمی نگاهی به لودو کرد و گفت:
_خیله خو...پس من میرم فردا همین موقع میام هورکراکس رو ازت میگیرم!
ویولت بعد از گفتن این جمله از جاش بلند شد و لی لی کنان کازینو رو ترک کرد!
لودو هم گیج و منگ به طبقه بالا که دفترش بود برگشت و خودش رو روی صندلیش پرت کرد...
_چه غلطی خوردم! حالا هورکراکس ارباب از کجا گیر بیارم؟!
هنوز لودو تو فکر این بود که چه غلطی بخوره که صدای در زدن آرسینوس جیگر که میخواست بیاد تو اتاق لودو،رشته افکار لودو رو پاره کرد...
_لودو...میشه بیام تو؟!
_میشه؟!چه با ادب شدی...قبلا مثل تسترال در رو باز میکردی میومدی تو!
_خب آخه الان یه چیزی ازت میخوام!
آرسینوس وارد اتاق شد و یکراست رفت و یه جعبه پر از شیشه معجون گذاشت روی میز لودو...
_اینم اون معجون هایی که خواستی...فقط یکم هزینه تهیه اش بالاتر رفت...واسه همین دو برابر قرار قبلیمون باید بسلفی!
_چی؟!من خودم از همه میکنم...تو میخوایی از من بکنی؟!
_هرجور میلته...اگه میخوایی برو از هکتور معجون بگیر بنداز توی حلق مشتریات تا فردا بیان به جرم مسمومیت و قتل مشتری ها کازینو رو پلمپ کنن!
لودو نگاهی به آرسینوس کرد و گفت:
_باشه...ولی فردا بیا تا ببینم چی میشه...فعلا باید ببینم واسه هورکراکس ارباب چه غلطی بخورم!
_چه غلطی بخوری؟!مگه هورکراکس ارباب رو نداری؟!
_معلومه که ندارم!
_خب من فکر میکردم ارباب به تو هم حداقل یکی از هورکراکس هاشون رو داده...ولی خب واسه چی ناراحتی؟!میتونی بری از یکی از اونایی که هورکراکس ارباب دستشونه،هورکراکس رو بگیری.
_از کجا بدونم هورکراکس ارباب دست کیه آخه؟!بعدش هم...چرا اونا باید اونا هورکراکس ارباب رو بدن بهم؟!
_خب...ببین...مثلا احتمالا یکیشون دست رودولف باشه...مگه ارباب یکی از هورکراکس هاشون دست بلا نبود؟!شاید یکی هم دست رودولف باشه...در ضمن...اگه به رودولف وعده چندتا ساحره رو بدی راحت هورکراکس رو بهت میده!
یا هکتور...دست اونم میتونه باشه...وعده پیدا کردن مشتری واسه معجون هاش بده...یا آشا...بهش میتونی وعده شکار پیکسی رو بدی!یا سیوروس...میتونی...هی کجا میری...دارم حرف میزنم!
لودو اما در حالی که اورکتش رو پوشیده بود به سرعت به سمت در خروجی رفت و گفت:
_وقت ندارم!باید برم سراغ گیر اوردن هورکراکس...