هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
_بیخیال شید دیگه...معجون هکتور؟!میخوایین به کشتن بدین این بدبخت رو!
_میخوایی بگی معجون های من مشکل داره موگانا؟!

هکتور طوری به مورگانا زل زده بود که همه مطمئن بودن حالا است که هکتور یه معجون اختراعی خودش رو تو حلق مورگانا خالی کنه!

اما مورگانا سریعا خودش رو جمع و جور کرد و گفت:
_منظورم این نبود...منظورم این بود که...منظورم این بود که...اصلا مگه میشه با قمه آدم ریشش رو بتراشه!
_خود رودولف با قمه ریشش رو میزنه!:|
_نه بابا...من دیدم...با ناخن میتراشه!
_چی میگی؟!من شنیدم دونه دونه تارهای ریشش رو صبح به صبح میکنه!

همینطور که مرگخوارها در حال نظریه پردازی در مورد نحوه اصلاح ریش رو دولف بودن،مورفین که به دلایلی عقل کل جمع شده بود چاره ای به ذهنش رسید...
_میگم...ما که تونشتیم ویژنگاموت رو با نرمش قهرمانه و شیاشت چانه ژنی اژ بالا و فشار اژ پایین به میژ مژاکره بکشونیم،چرا نتونیم با رودولف مژاکره کنیم و به شورت متمدنانه،طی باژی برد_برد قمه رو اژش بگیریم؟!

همه مرگخوارها نگاهی به هم کردند...نتایج آخرین مذاکره مرگخوارها اصلا خوشایند نبود،ولی مثل اینکه این آخرین راه برای گرفتن قمه از رودولف بود!

رونا با هوش راونی سرشارش شروع به نطق کرد:
_اما سر چی باهاش مذاکره کنیم؟!
_خب رودولف همیشه ی مرلین لخته! در مقابل قمه واسش پیراهن میخریم!
_اممممم...البته خودش از عمد لخته و پیرهن نمیپوشه...میخواد هیکلش رو نشون بده!
_میتونیم پیشنهاد بدیم که از شغل دربونی ارتقا میدیمش!
_ارباب فقط میتونه مرگخوارهاش رو ارتقا بده!
_میشه در مقابل گرفتن قمه ازش،براش از استادش نمره بگیریم،یا مثلا پیچ پاش رو باز کنیم؟!
_میشه بهش معجون بدیم!

مرگخوارها با نگرانی دوباره نگاهی هم کردند...بلاخره آرسینوس سکوت رو شکست و گفت:
_حالا اینا مهم نیست...به عنوان آخرین راه میشه از عنصر فشار،یعنی بلاتریکس استفاده کنیم....الان مهم اینه که کی بره باهاش مذاکره کنه؟!

تنها صدای که بعد از این پرسش آرسینوس به گوش میرسید،صدای جیرجیرکی بود که جیرجیر میکرد...طبیعتا هیچکس تمایل نداشت برای مذاکره با یه مرد قمه به دست داوطلب بشه!
تراورز سرانجام بعد از مدتها فکر کردن گفت:
_حاجی....همه میدونیم داش رودولف از ساحره جماعت خوشش میاد...من میگم چارتا ساحره مشتی باید برای مذاکره با رودولف بفرستیم...آره حاجی!

رنگ از رخسار همه ساحره های جمع پرید...


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۱ ۲۲:۱۳:۱۱



پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳


پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳


پاسخ به: بهترین ایده پرداز
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳
با تقدیر از لیلی پاتر به خاطر رواج سبک *** ()رای من تعلق میگیرد به:

ایده دهنده برگزاری لیگ دوم کویدییچ!

فکر کنم ماندانگاس فیلچر یا آلبوس دامبلدور حاظر،ایده دهنده اش بود...اگه نبود به همونی که ایده داده رای رو حساب کنید!




پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳
روبیوس هاگرید...

چون هم تازه وارده و هم خوبه...قانع شدین؟!




پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳


پاسخ به: انجمن آنتي ساحريال
پیام زده شده در: ۰:۵۳ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳
با سلام این حرفها!

به اطلاع عموم آحاد ملت شهید پرور سیبیل کلفت میرسانم که جناب آقای حاج تراورز،زین پس به عنوان معاون اول سازمان آنتی ساحریال منصوب شدن.

خواهشمند است تمام همکاری را با این سبیل کلفت مشتی انجام دهید...

*توجه:اختیارات معاون همان اختیارات رییس انجمن از جمله تایید درخواست کنندگان برای عضویت،ابلاغ مامورت و...است.تنها مقامی که قابلیت عزل و انتصاب معاون را دارد رییس انجمن است...


در ضمن...همچنان و کما فی السابق عضو گیری از میان سبیل کلفتان عرصه وجود انجام میگیرد...بیایین قبل از اینکه با قمه مجبورتون کنم!

همین!!!




پاسخ به: قوی ترین ساحره
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۳
مالی ویزلی...
چیه؟!چرا اینجوری نگاه میکنی؟!
خب زد بلاتریکس رو کشت دیگه!
شانسی نبود که...قوی بود!




پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۳
درسته که رودولف غمگین بود!درسته که رودولف بدشانس بود.درسته که رودولف زیاد سه نقطه می گذاشت.درسته که رودولف چشم چرون و هیز بود!درسته که رودولف لخت بود(بالا تنش البته!) درسته که رودولف بیحوصله و خسته بود.ولی رودولف احمق نبود...یعنی اونقدر احمق نبود که بخواد وارد داستان عشق و عاشقی پیامبر جماعت بشه!
برای همین تصمیم داشت که فقط خودش رو نجات بده و اون چه که اتفاق افتاده رو به لرد اطلاع بده...

رودولف طناب هایی که دورش پیچیده شده بود رو با چاقویی کوچکی که برای روز مبادا همیشه همراهش بود،شروع به پاره کردن کرد...

اما...پاق!

سیوروس اسنیپ ناگهان وسط این ناکجا آباد ظاهر شد...و چون با صدای پاق ظاهر شده بود و نه با صدای شترق،توجه مورگانا و مرلین به او جلب شد...

اسنیپ موهای چربش رو از جلو چشم هاش کنار زد.نگاهی به رودولف،مرلین و مورگانا کرد و گفت:
_خب...همه اینجا جمع هستن که...زود باشید...باید برگردیم!
_سیو...ما برنمیگردیم...تو هم برنمیگردی!
_منظورت چیه مرلین!
_الان متوجه میشی!

چند دقیقه بعد...

مرلین همچنان در حال خریدن ناز مورگانا بود...
_مورا...عزیزم...بهتره زندگی مشترکمون رو با صداقت شروع کنیم...هر چی میخوایی ازم بپرس...من قول میدم راستش رو بهت بگم!

آن طرف رودولف به همراه سیوروس با طنابی به درخت بسته شده بودند...
_اگه دو ثانیه...فقط دو ثانیه دیرتر اومده بودی من طناب ها رو پاره کرده بودم...تو اومدی...مرلین خواست تو رو هم ببنده،متوجه شد که من طناب ها رو دارم پاره میکنم...الان هم چاقو رو گرفت و هم طناب ها رو محکمتر بست...همه اش تقصیره تویه سیو!
_تقصیر من؟!تو خودت خودت رو انداختی وسط...هی به ارباب گفتی من سرفه شما رو با طلا مینویسم...هی گفتی میام دنبالتون...هی خودشیرینی کردی،ارباب تو رو فرستاد!
_من وفادارتین مرگخوار اربابم...چه کسی به غیر از من این ایثار رو میکرد و به خاطر ارباب با بلاتریکس ازدواج میکرد؟!میدونی با این ایثار من به چه حال و روزی افتادم؟!میدونی این ازدواج باعث شد من دست و پام توی مسائلی بسته بشه؟!تو هیچ میدونی...
_خیله خوب تو هم! مثلا الان که ازدواج کردی چقدر سر به راه شدی و چشم از ساحره ها برداشتی!به جای این حرفها فکر این باش چه جوری خودمون رو نجات بدیم؟!ببینم...یعنی تو توی دست و بالت فقط یه چاقو کوچولو داری؟!

بعد از این جمله اسنیپ،چشم رودولف شروع به برق زدن کرد...


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۹ ۱۷:۵۵:۱۷
ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۹ ۱۷:۵۹:۴۴



پاسخ به: انجمن آنتي ساحريال
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳
کنت الاف عزیز

شما میتونی بپرسی ولی عواقب بعد سوال پرسیدن شما،اعم از تکه تکه شدن با قمه و غیره!به پای خودتونه...

و اما برنامه...توی پست اول توضیح دادم که روند فعلی عضو گیریه...همینطور که اکنون مشاهده میکنید به دلیل ظلم و ستم های مشنگی و بودن چیزی به اسم امتحانات،فعالیت کلی سایت کم بوده.در نتیجه تصمیم بر این شد که تا پایان زمان امتحانات یعنی حدود دو سه هفته دیگه همین روند عضو گیری رو ادامه بدیم و بعد از اون انشاالمرلین شروع به فعالیت جدی میکنیم...

فعالیت جدی هم شامل رول نویسی،ماموریت های متفاوت و یک سری چیز خعلی خفن دیگه!(یک سری چیز خعلی خفن رو نمیتونم اینجا بگم!ولی اگر کنجکاو بودین بدونین به صورت پیام شخصی اطلاع بدین تا من هم به همون صورت پیام شخصی بهتون بگم یک سری چیز خعلی خفن چیه!)

در هر صورت ما هنوز عضو گیری میکنیم...خوشحال میشیم شما هم به ما سبیل کلفت ها بپیوندین...

همین دیگه!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.